هنگامی که از آینده علم صحبت میکنیم باید اول تکلیف خودمان را با علم و سپس با آینده روشن بکنیم. اگر منظور ما از علم آن باشد که سیاست گذاران کنونی ما میگویند، یعنی تعداد مقالههای بینالمللی، بخوانید آی اس آی، که در این صورت وضع ما بسیار خوب است و فقط باید “نگران کشورهای دیگر شد که از ما بسیار عقب ماندهاند” [۱]؛ یا حداکثر “نگران کند شدن تولید علمی ایران” آن گونه که یک بار یک گروه ” ۱۲۰۰۰ نفری از استادان” [۲] در سال گذشته اعلام کردند! اگر این مفهوم از علم را بپذیریم آن گاه منظور از آینده شاید همان ۴ سال دوره یک دولت کافی باشد. در این صورت کمابیش به سهولت میتوان به نمایه رشد مقالات و برون- یابی چند ساله آن فکر کرد.
متاسفانه گروهی از دانشگاهیان هم که رشته دانش- شناسی را به راه انداختهاند منافعی در تقویت این برداشت از علم و تولید علم دارند. من این برداشت را نه تنها به نفع آینده کشور و نقش حیاتی علم نوین در کسب قدرت و امنیت و رفاه برای کشور نمی دانم، بلکه به عکس هیچ شکی ندارم که این برداشت، و سیاست گذاری علم بر این مبنا، کشور را به ورطه هولناکی سوق میدهد. “حباب رشد علم”، که سیاست مداران ما به تبع بعضی دانشگاهیان ما درست کردهاند دیر یا زود خواهد ترکید و دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ما را با بحران مواجه خواهد کرد. این اولین گزاره آینده نگرانه قطعی است و حکایت می کند از درک نادرست ما از مفهوم علم و پیشرفت علمی در ایران در چند دهه اخیر. منتظر ترکیدن این حباب و بحران دانشگاهی در ایران باشیم!
علم به معنی نوین آن فرایندی است اجتماعی که در ضمن آن به سوالهای جامعه از هر نوع پاسخ داده می شود. پاسخ مکتوب به این سوالها در انتهای این فرایند به صورت مقاله یا کتاب در میآید؛ معمولا کتاب حاوی دانسته ها است یعنی همان دانش است که محصول بخش نهایی فرایند علم است. آموزش هم بخشی از این فرایند است که در چند دهه اخیر در دنیا به شدت در تحول است! این تحول در بیشتر نهادها و مفاهیم مرتبط با فرایند علم از جمله مفهوم دانشگاه دیده میشود. نهادهای علمی ما از این تحولها کمابیش بی خبرند و به آن ناآگاه. تحول مفاهیم علمی در فرایند گفتمان علم در اجتماع علمی اتفاق میافتد. گفتمان اما در ایران قبل از انقلاب کاملا تعطیل بود و در چند دهه اخیر مرحله جنینی خود را آغاز کرده است و هنوز به ثمردهی نرسیده است. همینطور اجتماع علمی هم هنوز ناموجود است. پس نباید انتظار داشت که دیوان داری ادرای سنتی ایران به بوروکراسی نوین تبدیل شده باشد تا بتواند “علم” را در ایران اداره بکند. سازمان مدیریت ما، با بیش از نیم قرن تجربه، هنوز با مفاهیم اولیه علم و پژوهش ناآشنا است؛ پس نمیتواند در مورد علم و پژوهش بودجهبندی معقولی بکند چه برسد که آن را مدیریت بکند.
به این مفاهیم توجه کنید: آموزش، پژوهش، پژوهش بنیادی، پژوهش کاربردی، پژوهش توسعهای، شرکتهای دانش بنیان، تجاریسازی، مدلسازی، فروکاستگرایی، آزمایشگاه، پروژه، برنامه تحقیقاتی، پروژه کلان، تحقیق و توسعه، تجهیزات بزرگ، پژوهشگر، پژوهشهای بنیادی راهبردی، سراندیپ-گرایی، دانشگاه، آموزشگاه (کالج)، دانشگر، استاد، دانشیار، استادیار، دستیار فنی، اعتبار علمی، اجتماع علمی، گفتمان علم. اینها بخشی از مفاهیمی هستند که در فرایند علم وارد میشوند.
کشورهای نوین این مفاهیم و بسیار دیگر را در عرف اداری خودشان استاندارد کردهاند و دولتها بر مبنای آن برنامه ریزی میکنند [۳]. در ایران هیچ یک از این مفاهیم در عرف سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور تعریف، استاندارد، یا وارد نشده است!
من از آینده این علم، که در جهان صنعتی پذیرفته شدهاست، صحبت میکنم. شکی ندارم که ایران چارهای جز این ندارد که مفهوم این پدیده را درک بکند و در اجرای آن برنامه ریزی بکند. چون کشور ما هنوز به سطح درک مفاهیم وارد نشده است، و تنها بعضی از مظاهر نهادی علم را تاسیس کرده است و در بعضی از بخشهای این فرایند وارد مرحله تمرین، یا به قول من “مشق”، شده است، پس ابعاد زمانی آینده باید بسیار طولانی باشد. توجه داشته باشیم که اولین دانشگاه ایران حدود ۸۰ سال پیش تاسیس شد، و چند دانشگاه پویا تر، نظیر شیراز و شریف ۵۰ سال پیش. رشد ما در ۵۰ سال گذشته، به ویژه بعد از انقلاب، به لحاظ رشد در کیفیت و کمیت آموزش و تمرین پژوهش البته چشم گیر بوده است.
سوال اکنون ما باید این باشد که آیا در پنجاه سال آینده ایران مفاهیم مرتبط با علم دنیا را درک خواهد کرد؟ وارد عرف اداری خود خواهد کرد؟ توان خلق مسئله خوب، و توان حل خوب مسئله ها، و توان ارتباط با جامعه را پیدا خواهد کرد؟ توان مهار نابسامانیها و انحرافها از علم را پیدا خواهد کرد؟ من هم مانند ناصر خسرو میدانم که “فکرت برای دیدن آینده است” و تفکر یعنی آینده نگری. دیدن حال و برنامه ریزیهای کوتاه مدت فقط “چشم” میخواهد. ما در دوران اخیر توسعه خودمان تنها به “چشم”، به تعبیر ناصرخسرو، اکتفا کردهایم و گاهی هم گوش برای شنیدن گذشته دیگران! و این برای کشور مخاطرهانگیز است. تا تفکر برای آینده غالب نشود نمیتوانیم حتی قدرت کنونی خودمان را حفظ کنیم و بدون شک مغلوب قدرتهای بزرگ دنیا خواهیم شد و مغلوب فرهنگهای قوی مبتنی بر تحولات فکری بشر در ۳۰۰ سال گذشته خواهیم شد. و اما آینده:
تفاهم بر مفهوم علم و چالش فرهنگی
بخش اصطلاحا “فرهنگی” کشور بر نوعی مفهوم ناموجود علم، نه حتی در حد مُثُل افلاطونی، به نام علم اسلامی کماکان تاکید خواهد کرد. از طرف دیگر این تاکید ناصریح نه راهگشا برای هدفی خواهد شد و نه اجازه بررسی مفهومی و تحلیلی جدی از علم و چگونگی تحول آن در ذهنیت ما ایرانیان را خواهد داد. در نتیجه وزارت عتف به عنوان نماینده نظام در علم در سردرگمی خواهد ماند و تنها در تقلید بعضی مفاهیم روز دنیا و تبدیل شکسته بسته آن به موردهای اجرایی و تقلید بعضی مظاهر این مفاهیم بسنده خواهد کرد. از طرف دیگر نیروهای میان مایه در علم کشور با استفاده از این موقعیت ناتوانی وزارت عتف در بخش سیاسی و اجرایی خواهند توانست جذب نیروهای کم توان را به هیئت علمی دانشگاهها برای حفظ موقعیت خودشان موجه جلوه بدهند. این جذب نیروهای کم توان که در دولت نهم و دهم شروع شد ادامه خواهد یافت و دولت دوازدهم هم به زحمت بتواند در رفع این انحراف موفق بشود.
این واقعیت به معنی این است که نیروهایی که تا حدود سر رسید سند چشم انداز وارد دانشگاهها میشوند تا سی سال بعد از آن، یعنی تقریبا در تمام ۵۰ سال آینده با حضور خود در بدنه علمی دانشگاه و وزارت عتف، و با تمایل به رکود خود، مانع رشد قطعی علم در ایران خواهند شد. به این ترتیب دانشگاههای ما از وضعیت “آموزشگاه” بودن کنونی در نخواهند آمد و به سطح یک دانشگاه مدرن نخواهند رسید! به این ترتیب تا سررسید سند چشم انداز در سال ۱۴۰۴ نمی توان از بخش دولتی به دلیل فشارهای “فرهنگی” انتظار تحول در علم ایران داشت. نابسامانیهای علم در ایران، از حمله پدیده انتحال [۴] و رفتارهای مکانیکی “افزایش امتیازها” در هیئت علمی به ضرر رفتارهای معقول علمی دنیای صنعتی افزایش خواهد یافت.
تاثیر سرمایهگذاریهای دولتی در علم
دولت از چند طریق در علم و خدمات علمی سرمایهگذاری میکند: وزارت عتف، وزارت بهداشت، و معاونت علمی. در دو وزارت عتف و بهداشت اعتبارات دانشگاهی کاهش پیدا خواهد کرد. همینطور در بخش عمومی مانند دانشگاه آزاد اسلامی و بخش خصوصی دانشگاههای غیر انتفاعی. تعداد دانشجویان هم کمابیش ثابت خواهد ماند و حتی احتمال کاهش آن خواهد رفت. به این ترتیب تا تحول بعدی در امر دانشگاه داری تعداد دانشجویان ما در همان حدود کمتر از 5 میلیون باقی میماند. اما تعداد هیئت علمی به دلیل جلوگیری از افزایش بیکاری فارغ التحصیلان افزایش خواهد یافت، و نه به دلیل برنامه ریزی برای توسعه علمی کشور. این همان پدیده رشد میان مایگی در دانشگاهها خواهد بود. البته باید دقت کرد که منظور من از میان مایگی مقایسه با سطح جهانی است نه مقایسه با امروز و دیروز ایران.
نهاد سوم، یعنی معاونت علمی ریاست جمهوری، چون تصور میشود ارتباطی با آموزش ندارد در معرض چالشهای “فرهنگی” نیست، پس میتواند کمک کند به جا انداختن مفاهیمی از نوع تجاری سازی تحقیقات، که هیچ نهاد فرهنگی خود را متولی آن نمی داند و در آن مداخله نمی کند، و در سنت ما مشابه آن وجود نداشته است، در موضوع خدمات پزشکی هم این چالش وجود ندارد. پس این نهاد نقش تعیین کنندهای در کمک به درک مفهوم علم نوین در ایران به عهده می گیرد. میزان تاثیرگذاری این نهاد بستگی به توان مدیریتی و نیز توان به کارگیری متخصصان در امر علم نوین خواهد داشت.
علاوه بر این نهادهایی هستند که تاثیرگذاری غیر مستقیم بر علم کشور دارند. امنیت در کشور اهمیت بسیار دارد. امنیت هم موضوعی چند لایه است که تمام لایهها و سطوح آن به تخصص و علم مدرن نیاز دارد. بخش فرهنگی کشور به پیچیدگی این امر واقف نیست و در نتیجه در چالش با وزارت عتف و بهداشت مانع از این میشود که این دو وزارت بتوانند به این زودیها نقش تعیینکنندهای در تحول دانشگاهها به عهده بگیرند. بخش دفاعی کشور که یکی از مهمترین نهادهایی است که نیاز شدید به تخصص مدرن دارد، گرچه به شدت از بخش “فرهنگی” تاثیر میپذیرد، تمایل به تحول در دانشگاه ها در ورود به علم نوین و نه فقط فناوری خواهد داشت. با توجه به این که دانشگاه های ما بر مبنای نیاز و سوال های جامعه بنیان گذاری نشدهاند، انتظار میرود نیروهای دانشگاهی منفردا به همکاری با بخشهای دفاعی بپردازند. این همکاری ها را باید به هر روش ممکن گسترش داد. اما اشتباه است اگر تصور شود این همکاری ها تنها در زمینه علوم “سخت” باید شکل بگیرد بلکه هیچ زمینه علمی نیست که بخش دفاعی ما به آن نیاز نداشته باشد. از طرف دیگر هم معاونت علمی و هم بخشهای دفاعی کمتر به این توجه می کنند که علوم بنیادی اگر رشد نکند حل مشکلات دفاعی هم در سطوح پایین می ماند. اما بعید میبینم این دو نهاد تا ۱۴۰۴ به این مهم توجهی بکنند. بنابراین، متاسفانه تا انتهای دولت دوازدهم و شاید هم سیزدهم بعید است به علوم بنیادی توجهی بشود و از این جهت ایران هنوز در عقب ماندگی علمی درجا خواهد زد.
از طرف دیگر بخشهای خدماتی در کشور روز به روز بیشتر به علم نوین و ابزار آن توجه می کنند و حتما به این سمت خواهند رفت که از دانشگاهیان کمک بگیرند. اما آماده نبودن دانشگاه های ما برای ارائه آموزشهای مورد نیاز بخش خدمات آنها را به سوی کشورهای دیگر و عمدتا کشورهای اروپایی سوق خواهد داد.
به این ترتیب سرمایه گذاری موثر در تحول دانشگاهها به صورت غیرمستقیم از طریق بخش دفاعی و نیز بخشهای دیگر صنعت و خدمات کشور خواهد بود.
در مجموع دولت یازدهم نخواهد توانست بودجه تحقیقات کشور را، حتی در سال ۱۳۹۵ به ۱ در صد از درآمد ناخالص ملی برساند و هنوز زیر ۰.۷ درصد سال آخر دولت اصلاحات در سال ۱۳۸۴ خواهد ماند! این که در سال ۱۴۰۴ اعتبارات تحقیقاتی به 3 در صد درآمد ناخالص ملی برسد خیال خامی است و اصرار بر آن باعث افسردگی در بخش علمی کشور خواهد شد؛ افسردگی از این بابت که چرا پس از حدود نیم قرن انقلاب هنوز نتوانسته ایم دیوان داری سنتی کشور را به بوروکراسی مدرن تبدیل کنیم تا توان به هزینه گرفتن نه 3 درصد حتی ۱ درصد تولید ناخالص ملی را برای پژوهش داشته باشد.
بخش خصوصی
نقش اصلی بخش خصوصی تا کنون در راه اندازی دانشگاههای غیر انتفاعی بوده است که منظور آموزشگاهها (کالج)هایی است که معمولا تکرار نازل تر سطح کارشناسی دانشگاههای دولتی است. اما در دهه های آینده بخش خصوصی به دو شکل در تحول علم در دانشگاهها تاثیر گذار میشود. اول از طریق قرارداد برای دریافت خدمات علمی به روشهای مختلف. دانشگاهیان ما با این مقوله کمتر آشنایی دارند. اما تا سال 1404 تحولات چشمگیری در این زمنیه به وقوع خواهد پیوست و این نوع خدمات همه دانشگاه های ایران را در گیر خواهد کرد. بدیهی است این دوره هنوز دوره کوش و خطا از طرف دانشگاهها خواهد بود، اما در سرامد سند چشم انداز، دانشگاه ها در ارائه خدمات علمی بسیار ورزیده خواهند شد.
نوع دوم نقشی که بخش خصوصی به عهده خواهد گرفت حمایت از جنس سرمایه گذاری در فعالیت های تجاری و دانش بنیان نهادهای وابسته به دانشگاه ها است و نیز سرمایه گذاری مستقیم بخش خصوصی در حمایت از نهاد علم در جاهایی که چالشهای فرهنگی کمتر مانع باشد. هر دو نوع سرمایه گذاری به دانشگاه ها کمک خواهد کرد به نقش بنیادی خود در ارتباط با جامعه بیشتر آگاه بشوند و در جهت آن بکوشند. تنها از این طریق است که می توان انتظار شروع فرایند یادگیری را از نهاد دانشگاه و دو وزارت عتف و بهداشت داشت. این حرکت شاید بتواند در دهه دوم قرن ۱۵ به بعد به پالایش کیفی نیروهای دانشگاهی به معنی مدرن آن منجر بشود و از چالشهای “فرهنگی” و زیانهای وارد به دانشگاه بکاهد! به این ترتیب من انتظار دارم در دهه دوم قرن ۱۵ بخش خصوصی نقش عمدهای در تسریع درک مفهوم مدرن علم و دانشگاه در ایران به عهده بگیرد.
برنامه ریزیهای دانشگاهی
برنامه ریزی دانشگاهی در ایران به شدت صلب است و تاخر زمانی بسیار دارد. دو علت را میتوانم بر بشمارم. اول این که چون گفتمان علم در ایران نداریم به طور طبیعی بخش اداری-دیوانی منسوخ ما متاثر است از “نوک قله یخ” برنامه های موجود دانشگاه های شاخص دنیا بدون توجه به جریان های تاثیرگذار در اجتماع علمی کشورهای صنعتی. به همین دلیل دست کم پنجاه سال در برنامه ریزیهای دانشگاهی از دنیا عقب هستیم. دوم این که ساختار صلب وزارتخانه و تفکر دولت متمرکز اجازه ابتکار به دانشگاه ها و مراکز پژوهشی نمیدهد. با توجه به چالشهای فرهنگی که ذکر کردم چشماندازی دیده نمیشود که چابکی و چالاکی و تمرکززدایی به برنامه ریزیهای درسی وارد بشود. شاید پس از سال ۱۴۰۴ و در دولت سیزدهم به بعد امکان چنین تحولاتی اداری در بخش آموزش به وجود بیاید!
نقش مسوولان دولتی
مسولان دولتی ما تا کنون یا درک درستی از علم نداشته اند و علم را با آموزش اشتباه گرفته اند و یا به علم و پژوهش بیاعتقاد بوده و هستند. رهبری کشور، که به ناچار درگیر تمام جهات امور دفاعی کشور است، تنها مورد استثنا است که به علم و علوم بنیادی توجه نشان میدهد اما این توجه ها کمتر به اجرا تبدیل شده است. از همین رو نمی توان انتظار داشت اعتقاد به نقش بنیادی علم و پژوهش در ایران در بخش اجرایی کشور در یک تا دو دهه آینده به وجود بیاید. این وضعیت تنها در صورتی تغییر می کند که خود دانشگاهیان و متخصصان راه کارهای متقاعدسازی مدیران کشور را بیابند.
رده بندی علم ایران
رده بندی یک تا صد یا تا هزار در مورد دانشگاههای دنیا باب شده است. ارقام اعلام شده این رده بندیها از جنس “ارقام بی معنی” در علوم فیزیکی است که در اول دانشگاه تدریس میشود. اما نوعی رده بندی است که معادل است با لگاریتم رده بندیهای مرسوم. با این ترتیب به جای یک تا هزار فقط سه رده مشخص می شود. در این نوع رده بندی، علم را در کشورهای دنیا می توان در رده یک یا 2 یا 3 بر شمرد. کشورهای صنعتی در رده یک قرار می گیرند. علم در کشورهای بریکس (BRICS)، شامل برزیل، روسیه، هند، چین، و آفریقای جنوبی متمایز شده است از بقیه کشورهای در حال توسعه. گرچه این عنوان به لحاظ نقش در اقتصاد جهان ساخته شد اما می توان این گروه کشورها را در علم هم متمایز کرد. ایران به وضوح در این مقوله قرار نمی گیرد. بنابراین در رده ۳ قرار خواهد گرفت. اگر در ۲۰ سال گذشته ایران می توانست سرمایه گذاری در علم را افزایش بدهد برای من قابل تصور می نمود که اکنون به لحاظ علمی با این کشورها قابل مقایسه بشود. اکنون سوال این است که چه زمان می توان انتظار داشت ایران به رده دومی در علم جهان برسد؟ با پیشبینیهایی که در مورد نقش بازدارندگی بخش “فرهنگی” کشور در درک مفاهیم نوین علم و پژوهش کردم، ایران متاسفانه نخواهد توانست قبل از دهه دوم قرن ۱۵ به این رده علمی برسد. اگر در دولت دوازدهم به بعد بحث منطقی در مورد توسعه علمی ایران در بگیرد، که هنوز بعید میدانم، میتوان امیدوار بود که در یک برنامه بیست ساله ایران به این رده صعود بکند. شکی ندارم که رشد اقتصادی ایران، برخلاف کشورهای بریکس، به علت چالش های “فرهنگی” الزاما به توسعه علمی منجر نخواهد شد. بنابراین، میشود تصور کرد که ایران رشد قابل توجه اقتصادی بکند بدون این که علم و تفکر در ایران خریدار پیدا بکند؛ مشابه این اتفاق را در تاریخ می توان در دوره سلجوقیان مشاهده کرد که ایران امپراتوری جدید تاسیس کرد همراه با رفاه اما تفکر در آن تعطیل شد و در انقیاد درآمد، که نتیجه آن سقوط ما از قله دوران طلایی رونق علم و تفکر در قرنهای سوم تا پنجم، قبل از برآمدن طغرل و خواجه نظام الملک، بود.
دکتر رضا منصوری – استاد دانشگاه صنعتی شریف
پینویسها:
[۱] دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: سرعت علم در ایران بالاست، نگرانیم که کشورهای دیگر عقب بمانند ( ۲۶ تير ۱۳۹۱ – ۱۴:۴۴)؛http://www.asriran.com/fa/news/223337
[۲] http://tnews.ir/news/facc51551951.html
[۳] راهنمای فراسکاتی، مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، تهران، ۱۳۸۴.
[۴] Plagiarism