انتظار تداوم جنگ ضربه بزرگ‌تری به اقتصاد وارد می‌کند

دکتر جواد صالحی اصفهانی استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک

0
90
انتظار تداوم جنگ ضربه بزرگ‌تری به اقتصاد وارد می‌کند

دستاورد صنعت / جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل تبعات زیادی برای اقتصاد ایران داشت؛ جواد صالحی‌اصفهانی، استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیا‌ تک، ‌مهم‌ترین تبعات این جنگ را آشفتگی انتظارات می‌داند.
او می‌گوید: ترس و نگرانی از ادامه جنگ ‌مهم‌ترین مشکل اقتصادی است؛ تا وقتی که ترس از حمله خارجی وجود دارد تصمیم بخش خصوصی به سرمایه‌گذاری کار ساده‌‌‌ای نیست.
صالحی اصفهانی معتقد است: وقتی پایان جنگ در چشم‌انداز نیست و مردم عادی فکر کنند جنگ ادامه خواهد داشت، این انتظارِ تداوم جنگ، ضربه بزرگ‌تری به اقتصاد وارد می‌کند تا خودِ خسارات جنگ دوازده‌روزه. این مصاحبه ر ا بخوانید.

در روزهای پس از جنگ 12 روزه، چه مسیری پیش ‌روی تصمیم‌گیران اقتصاد ایران قرار دارد؟
مسیری به‌مراتب سخت‌تر. البته مطلب اقتصاد پس از جنگ، یا شاید دقیق‌تر باشد اگر بگوئیم در حال جنگ چون در ذهن خیلی‌ها احتمال اینکه اسرائیل دوباره حمله کند جدی است، در تخصص من نیست و در علم اقتصاد هم مطلب شناخته‌شده‌‌ای نیست. از یک نظر تاثیر جنگ بر اقتصاد واضح است، اینکه خرابی‌ به بار می‌آورد، و باعث کمبود منابع بیشتر می‌شود. بجای ایجاد زیرساخت‌های جدید باید خرابی‌ها را تعمیر کرد. درک این موضوع به علم اقتصاد نیازی ندارد.
اگر از این خسارت‌های جنگ دوازده‌روزه بگذریم، بُعد اقتصادی مهم دیگر آن آشفتگی انتظارات است. خسارت اصلی که به تأسیسات هسته‌ای وارد شده اثر مستقیمی در اقتصاد ندارد چون آنها نقشی مهمی در اقتصاد نداشتند؛ نه در ایجاد اشتغال و نه در صادرات. در بلندمدت، البته این تاسیسات اثرگذار هستند. اگر ایران صنعت هسته‌ای پیشرفته‌ای داشته باشد و دانش آن توسعه یابد، قطعاً کشور پیشرفته‌تری خواهد بود تا زمانی که این مسائل را نشناسد یا نداند چگونه از آن‌ها استفاده کند. همه کشورهای پیشرفته با صنعت هسته‌ای آشنا هستند و در همین موقعیت فعلی ایران‌اند که می‌توانند غنی‌سازی کنند ولی انجام نمی‌دهند.

‌مهم‌ترین تاثیر جنگ در احساس ناامنی و فرار سرمایه از اقتصاد کشور است. در این مورد چه مسیری باید طی کرد؟
اکنون ترس و نگرانی از ادامه جنگ ‌مهم‌ترین مشکل اقتصادی است که قبل از جنگ وجود نداشت. و تا وقتی که ترس از حمله خارجی وجود دارد تصمیم بخش خصوصی به سرمایه‌گذاری کار ساده‌‌ای نیست. حتی اگر ساختمانی از فردی تخریب شده باشد، ممکن است مالکان نتوانند یا نخواهند در این شرایط دوباره بازسازی کنند. اگر کارخانه‌ای که متعلق به بخش خصوصی است آسیب دیده باشد، احتمالاً صبر خواهند کرد تا مطمئن شوند این تخاصم پایان یافته، سپس اقدام به بازسازی کنند. بنابراین، وقتی پایان جنگ در چشم‌انداز نیست و حالتی از تخاصم مزمن برقرار است ـ همان چیزی که اسرائیلی‌ها تصور می‌کنند، یعنی هر از چند گاهی بمبارانی تازه ـ طبیعی است که مردم عادی نیز نگران آینده باشند و فکر کنند جنگ ادامه خواهد داشت، این انتظارِ تداوم جنگ، ضربه بزرگ‌تری به اقتصاد وارد می‌کند تا خودِ خسارات جنگ دوازده‌روزه.

این دقیقا همان خسارت جبران‌ناپذیر جنگ است: تعلیق در حیات اقتصادی کشور.
بله. البته دلیل این موضوع روشن است: برای جبران یا ترمیم خرابی‌ها به سرمایه‌گذاری نیاز داریم، و برای پیشرفت هم سرمایه‌گذاری لازم است. سرمایه‌گذاری، براساس آینده‌نگری ممکن است؛ یعنی باید بدانید در پنج یا ده سال آینده وضعیت چگونه خواهد بود تا بر اساس آن تصمیم بگیرید. وقتی آینده تاریک یا مبهم است، این سرمایه‌گذاری متوقف می‌شود و همین مسئله ضربه بزرگی می‌زند؛ زیرا ممکن است پنج یا ده سال به‌جای رشد پنج‌درصدی، تنها رشد یک‌درصدی داشته باشیم.

دولت چگونه باید مسیر را برای اقتصاد هموار کند؟
معمولا در این شرایط دولت نقش بسیار مهمی در هدایت انتظارات دارد و سعی خواهد کرد تا آرامش را به جامعه و به فضای اقتصاد برگرداند. البته بعلت اینکه حمله غافل‌گیرانه بوده و پیش‌بینی‌های زمام‌داران هم در مورد احتمال آن درست از آب درنیامده، این کار آسانی نیست. وقتی مردم نتوانند سخنان دولت را باور کنند، بهبود اوضاع اقتصادی دشوار می‌شود.
اگر به گذشته نقش دولت در ایجاد انتظارات بنگریم اهمیت آن روشن می‌شود. در دهه اول و دوم انقلاب سرمایه‌گذاری در زیر ساخت‌ها در روستا‌ها باعث شد که مردم روستا آینده روشنی برای فرزندانشان پیش‌بینی کنند و آموزش در روستاها گسترش یافت. یا با ایجاد حساب‌های یارانه نقدی در سال ۱۳۸۹ دولت باعث شد که مردم شوک افزایش بهای حامل‌های انرژی را تحمل کنند و بر عکس ۱۳۹۷ تنش اجتماعی پیش نیاید. اینها نمونه‌های اعتماد به حرف دولت است که فکر می‌کنم الان در آن سطح وجود ندارد. اگر مردم حرف‌های دولت را باور نکنند، دولت قادر به اجرای مؤثر برنامه‌های خود نخواهد بود.

سرمایه اجتماعی را عامل مهمی در برنامه‌های اقتصادی می‌دانید؟
بله؛ اما من نمی‌خواهم از اصطلاح بزرگ مانند «سرمایه اجتماعی» استفاده کنم، چون نمی‌دانم همه یک برداشت مشترک از این اصطلاح دارند یا نه. من فقط می‌گویم اگر دولت بخواهد تصمیمی بگیرد و اعلام کند «این کار را انجام خواهم داد»، ولی مردم این سخن را نپذیرند، یا اگر ارتباط بین دولت و مردم کاهش یابد، تأثیرگذاری دولت کم خواهد شد. فرض کنید دولت بگوید «ما برای اصلاح بهای آب، برق و بنزین، برنامه‌هایی داریم و می‌خواهیم اجرا کنیم». اگر مردم فکر کنند این‌ها صرفاً حرف است و به نتیجه‌ای نخواهد رسید، همان رفتارهای گذشته خود را ادامه می‌دهند. اینکه سخن دولت برای مردم قابل قبول و قابل اعتماد باشد، بسیار مهم است.
وقتی شرایط جنگی ایجاد می‌شود، یکی از ضربه‌هایی که اقتصاد می‌خورد این است که بزرگ‌ترین بازیگرش ـ یعنی دولت ـ ممکن است از یک‌سو با همراهی بیشتر مردم مواجه شود، اما از سوی دیگر، مردم سخنان دولت را در ارتباط با آینده کمتر باور کنند. این اتفاق در بسیاری از کشورها رخ داده و در ایران نیز دیده شده است که وقتی دشمن خارجی حمله می‌کند، همراهی مردم با دولت افزایش می‌یابد. این، با اعتماد به وعده‌های آینده دولت تفاوت دارد. اولی به حس ناسیونالیسم و دفاع از میهن مربوط است، اما دومی به سرمایه‌گذاری‌هایی وابسته است که بر اساس تصمیمات دولت انجام می‌شود. به‌نظر من، این بخش دوم تا حدی آسیب دیده است.

باید برنامه‌های دولت در میان‌مدت و بلندمدت متفاوت از برنامه‌های کوتاه مدت باشد.
با وجود اینکه مردم ممکن است در کوتاه‌مدت بیشتر به کمک دولت بیایند، اما در مورد آینده، کمتر به وعده‌های آن اعتماد می‌کنند. وظیفه اصلی دولت این است که سخنانی بگوید که مردم بتوانند آن‌ها را باور کنند.
دقت کردم که در اخبار، گاهی یک مسئول می‌آید و می‌گوید «در فلان‌جا اتفاقی نیفتاده» و دیگری می‌گوید «خساراتی وارد شده است». این وضعیت پیچیده‌ای ایجاد می‌کند. از یک‌سو، کسانی که می‌گویند «اتفاقی نیفتاده»، ممکن است ندانند که عملاً به مردم می‌گویند «برای حملات بعدی آماده باشید» و در نتیجه این پیام را منتقل کنند که «اکنون وقت خوبی برای سرمایه‌گذاری نیست». از سوی دیگر، وقتی کسی می‌گوید «خرابی‌هایی ایجاد شده»، شاید به‌طور غیرمستقیم این پیام را بدهد که «این تخاصم ممکن است تمام شود». مثلاً وقتی مسئول عالی‌رتبه‌‌ای بگوید تأسیسات غنی‌سازی ضربه‌‌ای نخورده مردم ممکن است فکر کنند که احتمال حمله مجدد آمریکا زیاد است، یا برعکس اگر بگوید که تأسیسات آسیب زیادی خورده است، در ذهن مردم احتمال حمله مجدد پایین می‌آید.
می‌خواهم بگویم اوضاع پیچیده‌ای شکل گرفته است. اگر از دید خوش‌بینی به آینده نگاه کنیم ـ تنها نگاهی که سرمایه‌گذاری را تشویق می‌کند– باید بدانیم که این سرمایه‌گذاری فقط به ساخت ساختمان و کارخانه محدود نمی‌شود و در تشکیل سرمایه انسانی نیز بسیار موثر است. مثلاً تصمیم رفتن به دانشگاه یا ماندن در ایران بعد از پایان تحصیل، که افق زمانی ده تا بیست ساله را در نظر می‌گیرد، به تصویر آینده ایران در ده یا بیست سال بعد که در جامعه وجود دارد بستگی دارد.
شرایط جنگی که ایجاد می‌شود، تمام این تصمیمات را ـ از ساخت‌وساز و تأسیس کارخانه گرفته تا ادامه تحصیل ـ تحت تأثیر قرار می‌دهد. به‌نظر من، دولت باید نه‌تنها نگران خرابی‌های فعلی و تلفات جانی باشد ـ که البته بسیار مهم است ـ بلکه باید به این بیندیشد که مردم آینده ده یا بیست سال بعد را چگونه می‌بینند و چگونه اعتماد مردم به دولت را می‌شود افزایش داد. گام‌هایی که دولت برمی‌دارد، حتی اگر کوچک باشند، ممکن است مورد توجه جدی مردم قرار گیرند.
از دید جامعه‌شناسی تأثیر حمله آمریکا به ایران با اینکه (بر خلاف حمله اسرائیل) خرابی اقتصادیش محدود بود، خسارت پیام روانی‌اش شاید بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که در ظاهر به‌نظر می‌رسد. مردم ممکن است احساس کنند که کشورشان آسیب‌پذیر است و این حس، در تصمیمات اقتصادی، اجتماعی و حتی شخصی آنها اثر بگذارد.
شاید عده‌ای بگویند «این فقط یک حمله محدود بود و تمام شد»، اما ذهن مردم همیشه با «احتمال تکرار» درگیر است. این نگرانی می‌تواند باعث شود که سرمایه‌گذاران محتاط‌تر شوند، خانواده‌ها در برنامه‌های بلندمدت خود تجدیدنظر کنند، و حتی جوانان برای آینده شغلی یا تحصیلی‌شان مسیر متفاوتی انتخاب کنند.
نتیجه مهمی که من از این بحث می‌گیرم احتمال تشدید رکود و ماندگاری تورم است. وقتی که انتظارات مثبت بود، کمبود سرمایه‌گذاری داشتیم. نسبت سرمایه‌گذاری به تولید ملی از نزدیک ۳۰ در صد قبل از تحریم‌ها به نصف رسیده است که جایی برای کاهش بیشتر نگذاشته است. و حالا که بخش خصوصی در کوتاه مدت علاقه‌‌ای به سرمایه‌گذاری نشان نخواهد داد، دولت می‌باید در این راه پیش‌قدم شود. از سوی دیگر نیاز به درآمد دولت برای پیشگیری از فقر و تامین اجتماعی هم زیادتر شده است. در این شرایط، ایجاد منبع جدید درآمد برای دولت از طریق کاهش یارانه‌های انرژی، چند برابر شده است.


منبع: آینده‌نگر

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید