کارآفرین و نویسنده 11 کتاب

نگاهی به زندگی جلال صفارزاده

0
5
جلال صفارزاده

دستاورد صنعت / بازنشستگی شروع جدیدی برای زندگی او بود. بعد از بیش از 4 دهه کار و فعالیت صنعتی، او تصمیم گرفت دوران بازنشستگی را به فرصتی برای نوشتن درباره تجربیات شخصی خود به عنوان یک صنعتگر و مدیر کارخانه تبدیل کند. همچنین در کنار خودنوشته‌ها به تحقیق و پژوهش در حوزه تاریخ صنایع و زندگی کارآفرینان و بزرگان صنعتی ایران روی آورد و حاصل چند سال کارش را در چند جلد کتاب به نگارش درآورد. جلال صفارزاده را بیشتر به عنوان یکی از پیشگامان و مدیران پیشرو صنعت سیمان می‌شناسند اما او با انتشار 11 جلد کتاب در سال‌های گذشته نام خود را به عنوان یکی از نویسندگان و محققان حوزه صنعت و تاریخ صنایع و کارآفرینی هم مطرح کرده است. در حوزه صنعت و کارآفرینی تاکنون از او کتاب‌هایی مانند «تاریخ صنعت سیمان» و «تاریخ صنایع ایران» منتشر شده است.
دیوارهای خانه نسبتاً قدیمی او در نزدیکی خیابان میرداماد تهران با قفسه‌های کتاب و لوح و نشان‌هایی که به خاطر بیش از 4 دهه فعالیت صنعتی اثرگذار از سوی نهادها و سازمان‌های مختلف به او اهدا شده، پوشانده شده است. مدیر کارخانه‌ای که سخت‌کوشی، نوآوری و توجه ویژه به حقوق کارگران در تمام دوران کاری اولویتش بود و همین شد که در کنار فعالیت مدیریت صنعتی سال‌ها به عنوان فردی خوشنام به عنوان دبیر انجمن تولیدکنندگان صنعت سیمان از سوی صنف انتخاب شد و کار کرد.
مهندس جلال صفارزاده در سال 1319 در شهرستان سیرجان به دنیا آمد. پدر و مادرش را در کودکی از دست داد. آن‌ها چهار فرزند قد و نیم‌قد به نام‌های طاهره، حاجیه‌خانم، جواد و جلال بودند. سرپرستی سه فرزند بزرگ‌تر را دایی‌شان «حاج محمدحسین صفاریان» بر عهده گرفت و طفل سه روزه را عمویشان «حاج احمد صفارزاده» به فرزندخواندگی پذیرفت. آن طفل چهار روزه که حالا 83 سال سن دارد به آینده‌نگر می‌گوید: «پدر و مادرم جوان بودند و در عرض یک ماه فوت شدند. مادرم بعد از درگذشت پدرم دعا کرد که به چهلم درویش (پدرم) نرسد و همین به ضرر ما شد؛ سه روز بعد از تولدم مادرم فوت شد و من شدم بدقدم (با خنده). بعد از این عمویم احمد سرپرستی من را پذیرفت و تا 13 سالگی اصلاً از فوت پدر و مادرم خبر نداشتم و تا آن زمان هروقت هم سر خاک پدر و مادرم می‌رفتم فکر می‌کردم آن‌ها عمو و زن‌عمویم هستند. اما عمو و زن‌عمویم واقعاً برای من پدری و مادری کردند و در تمام طول زندگی کوشیدم تا زحمات آن‌ها را جبران کنم. عموی من مسگر و قلم‌زن بود و در سال‌های ابتدایی کودکی‌ام شرایط مالی نسبتاً خوبی داشت ولی بعد همه‌چیز سخت شد و روزگار سختی را پشت سر گذاشتیم.»
جلال صفارزاده دانش‌آموزی درس‌خوان و علاقه‌مند به ادبیات بود و با درس دادن به دانش‌آموزان دیگر پول کمی به دست می‌آورد. او را صبح‌ها، سر صف برای سخنرانی و تلاوت قرآن صدا می‌کردند. خود او می‌گوید: «اولین بار یادم هست که کلاس ششم ابتدایی بودم که جلوی رئیس فرهنگ منطقه سخنرانی کردم. در مجله‌ای که برای نوجوانان بود، متنی منتشر شده بود با عنوان «از خود بپرسید و به خود جواب دهید تا کمتر اشتباه کنید» و مسئولان مدرسه به من گفتند که درباره آن باید سخنرانی کنم و من هم بدون اینکه تپق بزنم متن را حفظ و سخنرانی کردم. چند وقت بعد هم من را دعوت کردند برای سخنرانی در مدرسه دیگری و گفتند درباره کتاب «درآغوش خوشبختی» صحبت کنم که باز هم بدون اینکه استرس بگیرم این کار را انجام دادم.»
جلال صفارزاده تحصیلات ابتدایی و سال‌های اول دبیرستان را در سیرجان گذراند و بعد برای ادامه تحصیل به تهران آمد و چون شاگرد اول بود در مدرسه دارالفنون تهران ثبت نام کرد و در همین مدرسه هم دیپلم ریاضی گرفت. خود او می‌گوید: «تا دوران دبیرستان اصلاً تهران نیامده بودم تا اینکه به خاطر انتشار یک روزنامه دیواری به انگلیسی در دبیرستان به عنوان تشویق توسط معلم پیش‌آهنگی برای اردوی منظریه انتخاب شدم و ما را با قطار به تهران آوردند و چند روزی در اردوگاه بودیم و بعد هم برگشتم سیرجان. من عاشق ادامه تحصیل بودم و آن موقع شنیده بودم که هرکسی می‌خواهد به دانشگاه برود باید به تهران بیاید و اینجا درس بخواند، همین شد که با دوتا از دوستانم به تهران آمدیم و اتاقی گرفتیم و من هم چون شاگرد اول بودم بدون شهریه به مدرسه دارالفنون رفتم و دیپلم گرفتم.»
جلال صفارزاده در همان سال در امتحانات ورودی دانشکده پلی تکنیک تهران (امیرکبیر فعلی) قبول شد و چهارسال در رشته مهندسی شیمی نفت تحصیل کرد و مدرک کارشناسی خود را در سال 1345 دریافت کرد و بعد از معافی از سربازی تصمیم گرفت وارد بازار کار شود. خود او می‌گوید: «دوره کارآموزی را در شرکت سیمان شیراز (زیرمجموعه سیمان فارس- خوزستان) گذراندم و به عنوان بهترین دانشجوی دوره انتخاب شدم و همین هم شد که با پایان تحصیل به کارخانه سیمان دورود رفتم و با دو هزار و 100 تومان کارم را شروع کردم و یک خانه هم به من دادند که همه پدر، مادر و خواهرم را با خودم به دورود بردم و در همین شهر هم ازدواج کردم.» جلال صفارزاده 7 سال در کارخانه سیمان دورود کار کرد و مسئولیت‌های مختلفی در کارخانه برعهده داشت از جمله مدیریت آزمایشگاه و معاونت بهره‌برداری. او در سال‌هایی که در دورود زندگی می‌کرد بعد از ساعت کار در کارخانه با هماهنگی آموزش و پرورش به همراه تعدادی از دوستانش کلاس‌های دبیرستان برای دانش‌آموزان این شهر ‌راه‌اندازی کرد و به بچه‌ها درس می‌داد. جلال صفارزاده بعد از سیمان دورود به کارخانه سیمان اصفهان رفت. خود او به آینده‌نگر می‌گوید: «جوان بودم و به خودم گفتم باید تجربه‌های جدید داشته باشم. به قول دقیقی طوسی شاعر: «من اینجا دیر ماندم خوار گشتم/ عزیز از ماندن دایم شود خوار/ چو آب اندر شمر بسیار ماند / زهومت گیرد از آرام بسیار» آدم وقتی کار تکراری انجام بدهد همه چیز برایش عادی می‌شود و من هم برای اینکه در کار پیشرفت کنم تصمیم گرفتم به دنبال کار جدیدی بروم و همین شد که رفتم به کارخانه سیمان اصفهان و با 4500 تومان مشغول به کار شدم.»
کارخانه سیمان اصفهان متعلق به برادران علی و حسین همدانیان بود که امروز نیز به نام خیریه علی و حسین همدانیان با چند هزار کارگر مشغول به کار است. صفارزاده در اصفهان ابتدا مستاجر بود ولی بعد با تشویق یکی از دوستانش و گرفتن وام بانکی به گفته خودش خانه‌ای 200 متری در محله کمال اسماعیل اصفهان نزدیک رودخانه زاینده‌رود به مبلغ 100 هزار تومان، خریداری کرد. البته او و خانواده‌‌اش مدت زیادی در اصفهان زندگی نکردند و به دلیل مشکلاتی که در کارخانه برای صفارزاده به وجود آمد تصمیم گرفت از کارش استعفا بدهد. خود او در این‌باره به ‌‌آینده‌نگر می‌گوید: «در سیمان اصفهان به من می‌گفتند که باید زیر نظر یک آلمانی کار بکنید و این آلمانی هم به من که تشنه یادگیری و کار کردن بودم، میدان نمی‌داد. بعد از یک سال رفتم پیش آقای همدانیان و گفتم که من دیگر زیر نظر این آلمانی کار نمی‌کنم چون هم کار خود را بلد هستم و هم دوست دارم کارهای جدید تجربه کنم؛ اگر کار مستقل به من می‌دهید، ادامه می‌دهم. خدا رحمت کند آقای همدانیان به من گفت همه می‌آیند پیش من می‌گویند کار ما زیاد است و کمترش کنید و تو آمدی و می‌گویی که کارت کم است و بنشینم پشت میز خوب نیست. در نهایت آقای همدانیان قبول کرد و گفت که مستقل کار کنم اما نکته مهم این بود که وقتی بعد از مدتی خواستند قرارداد جدید با من امضا کنند باز نوشته بودند که زیر نظر تکنیسین آلمانی هستم و همین شد که با عصبانیت در را محکم زدم به هم و استعفا دادم.»
اوایل سال 1352 بود که جلال صفارزاده از کارخانه سیمان اصفهان بیرون آمد و برای پیدا کردن کار به تهران آمد. خود او حکایت آن روزها را این گونه تعربف می‌کند: «پول چندانی نداشتیم چون تازه خانه خریده بودیم و کلی هم بدهی به بانک داشتیم. دخترم آزاده یک قلک داشت آن را شکستیم و 48 تومان پول در آن بود، 28 تومان را به همسرم دادم و با 20 تومان هم خودم راهی تهران شدم تا کار پیدا کنم و خانه یکی از دوستانم چند روزی ماندم تا اینکه متوجه شدم کارخانه سیمان صوفیان تبریز به دنبال استخدام مهندس باتجربه است. با دوستم آقای مهندس کتاب‌‌فروش که در منزل آن‌ها اقامت داشتم رفتم تبریز و با مدیرعامل کارخانه سیمان صوفیان حرف زدم و همان روز هم برگشتم تهران تا اینکه چند روز بعد زنگ زدند و گفتند که با 11 هزار تومان برای شروع کار پذیرفته شده‌ام؛ در حالی که در سیمان اصفهان حقوقم 5 هزار تومان بود. بعد از آن با خانواده رفتیم تبریز و کنار کارخانه خانه‌ای به ما دادند. من کارم را در سیمان صوفیان به عنوان کفیل مدیر کارخانه شروع کردم و خیلی زود مدیر کارخانه شدم؛ در واقع سیمان صوفیان اولین کارخانه سیمانی بود که مدیریت آن را برعهده گرفتم.»
جلال صفارزاده از دوران کاری خود در سیمان صوفیان و مردم تبریز به نیکی و خوشی یاد می‌کند و می‌گوید که همیشه مورد لطف و محبت آنان بوده است. او 4 سال در کارخانه سیمان صوفیان به عنوان مدیر کار کرد و بعد به دلیل مشکلات و پرونده امنیتی که برایش درست شد، مجبور به استعفا شد. خود او می‌گوید: «در آن سال‌ها فعالیت‌های کمونیستی و کارگری به شدت زیاد شده بود و تعدادی از کارگران کارخانه هم فعالیت‌های سیاسی داشتند و روی دیوارهای کارخانه شعار ضد شاه می‌نوشتند. مدتی نگذشت که من را اداره امنیت خواست و گفت چرا این‌ها را استخدام می‌کنید و افرادی را که روی دیوار شعار می‌نویسند چرا اخراج و به ما معرفی نکردید و من هم گفتم کارخانه ما خصوصی است و اگر هم من می‌خواستم درباره افراد به شما اطلاع بدهم که می‌آمدم و در اداره اطلاعات کار می‌کردم.» بعد از این بود که عملاً او را از این کارخانه بیرون کردند و 14 نفر از مدیران و نیروهای کارخانه هم استعفا دادند.
پس از ترک سیمان صوفیان، مهندس صفارزاده به سیمان کرمان رفت و در سال 1356 کار خود را در این مجموعه که خانواده آگاه (از خانواده‌های کارآفرین بزرگ ایران) آن را مدیریت می‌کرد، شروع کرد. کارخانه‌ای که به گفته صفارزاده «محیطی صمیمی ودوست‌داشتنی» داشت. شروع دوران کاری او به عنوان مدیر در سیمان کرمان همزمان با ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب و تحولات بعد از آن بود که فضای کارخانه را هم کاملاً متحول کرده بود. خود او به ‌‌آینده‌نگر می‌گوید: «در همان ماه‌های اول انقلاب مسئول کارخانه تغییر کرد و آقایی شد که تحصیل‌کرده آمریکا بود؛ یک روز من را صدا کرد و گفت که هیئت مدیره شما را نمی‌خواهند و به من گفته‌اند که به شما اطلاع بدهم. گفتم باشد و هرچه خیر است. از کارخانه آمدم بیرون و چند روزی خانه بودم ولی هر روز تعدادی از کارگرها می‌آمدند جلوی در خانه می‌نشستند و می‌خواستند برگردم و من هم توضیح می‌دادم که هیئت مدیره و مدیران جدید انتخاب دیگری دارند. تا اینکه یک روز آقای محمدجواد حجتی کرمانی (امام جمعه کرمان بعد از انقلاب) در بازدید از کارخانه سیمان کرمان درباره من پرسیده بود و کارگران هم ماجرا را گفته و درخواست کرده بودند که به کارخانه برگردم و آقای حجتی کرمانی هم به کارگران گفته بود که بیایند و من را به کارخانه ببرند. یادم هست که کارگران دورم جمع شده بودند و یکی از آن‌ها لطف داشت و من را روی شانه‌هایش گذاشته بود و به کارخانه برد.»
البته این علاقه کارگران به جلال صفارزاده ریشه در رابطه عمیق او با کارگران کارخانه‌هایی که در آن‌ها مسئولیت داشته است، دارد. مثلاً او در دوران حضورش در سیمان کرمان تعدادی از کارگران را برای آموزش به خارج از کشور اعزام کرد و این مجموعه اولین کارخانه‌ای بود که کارگران را در هیئت مدیره عضو کرد. خود او گفته است: «چون شروع کار من در کرمان همزمان با انقلاب اسلامی بود سعی کردم در طی دوران خدمت، تعداد زیادی از کارگران فنی را به خارج اعزام کنم تا سطح آموزش آنها بالا رود، حتی یکی از اعزامی‌ها آقای مهندس محمد نخعی‌نژاد که جوانی فعال و کاردان بود از فرصت استفاده کرد و به درجه مهندسی نائل آمد و او نیز از مهندسین خبره و کاردان صنعت سیمان است و مایه خوشحالی بنده و مایه افتخار کرمانی‌ها است که فرزندانی مانند مهندس عباس‌پور و مهندس نخعی‌نژاد در صنعت دارند. یکی دیگر از همکاران خوب من در سیمان صوفیان که به طور شبانه در دانشکده مهندسی تبریز درس می‌خواند و روزها در سیمان صوفیان مشغول به کار بود، دکتر محمدرضا آیت‌الهی است که پس از انقلاب مدتی مدیرعامل سیمان صوفیان شد و با هم در هیئت مدیره صوفیان بودیم. پس از آن به وزارت معادن و فلزات رفت و همچنین معاون وزیر کشور و رئیس سازمان ثبت احوال کشور شد که برای بنده جای بسی خوشحالی و مباهات است که چنین همکاران خوبی داشته و دارم.»
صفارزاده همچنین درباره اهمیت بها دادن به کارگران می‌گوید: «به نظر من یک مدیر باید سعی کند به کارگر بفهماند که من نمی‌خواهم از تو بیگاری بکشم. چرا که یک کارگر بیش از یک مدیر دلش برای کار می‌سوزد، روابط بین مدیر و کارگر باید دوستانه و با احترام متقابل باشد. در سیمان کرمان، سعی شد روابط کارگری با مدیریت توام باشد. سیمان کرمان اولین کارخانه‌ای بود که مرخصی کارگران را یک ماه قرار داد و به کارکنان حدود 10 تا 12 تن سیمان واگذار کرد. کارخانه سیمان کرمان سبب شد که خانه کارگر در استان ایجاد گردد. اولین شرکتی بود که کارکنان را بیمه عمر نمود و سعی شد برای کسانی که سرپناه نداشتند خانه بسازد.»
جلال صفارزاده در دوران 11 سال در سیمان کرمان علاوه بر نگاه توسعه‌ای به این مجموعه اقدامات دیگری هم انجام داد. خود او گفته است: «طی دوران خدمت در سیمان کرمان سعی شد که سیمان کرمان از بنیان‌گذاران سیمان خاش، سیمان هرمزگان و شرکت کرمانیت باشد و سال‌ها بنده در این شرکت‌ها عضو هیئت مدیره بودم. همچنین برای انتقال آب از سرشاخه‌های کارون به رفسنجان هم به عنوان مدیر عامل (توسعه عمران رفسنجان) چند سال خدمتگزاری کردم. علاوه بر این‌ها در سیمان زرین رفسنجان هم چندین سال عضو هیئت مدیره بودم و امیدوارم این خدمات ناچیز بنده مورد قبول مردم عزیز کرمان قرار گیرد.»
جلال صفارزاده باتوجه به تجربیات مدیریت عالی و موفق در کارخانه‌های سیمان متعدد کشور بعد از سیمان کرمان راهی سیمان تهران شد و مدتی هم مدیریت این مجموعه را که بزرگ‌ترین کارخانه سیمان کشور محسوب می‌شود هم بر عهده گرفت. پس از این او بعد از چند دهه فعالیت عملیاتی در صنعتی به عنوان دبیر انجمن تولیدکنندگان صنعت سیمان انتخاب شد و در این مجموعه هم اقدامات مهمی انجام داد مانند برگزاری جشن یادواره 70 سال صنعت سیمان و تجلیل از بزرگان این صنعت و انتشار کتابی از شرح احوال پیشکسوتان این صنعت. همچنین در دوره‌ای که او دبیر انجمن بود، برنامه‌ریزی دقیقی برای رشد و توسعه صنعت سیمان تدوین شد که حاصل آن افزایش تولید سیمان از 35 میلیون تن در سال به 70 میلیون تن در سال 1390 بود.
جلال صفارزاده در دوران کاری خود ابتکارات و نوآوری‌های بسیار زیادی هم در صنعت سیمان انجام داده که یکی از آن‌ها تولید نوع خاصی از سیمان و بی‌نیازی کشور به واردات آن بوده است. خود او دراین‌باره گفته است: «در تولید سیمان‌های حفاری (سیمان چاه نفت) فعالیت زیادی در آزمایشگاه کرده‌ام و در این راه توفیقاتی به دست آمد که این نوع سیمان از خارج وارد نشود. همچنین سیمان نوع چهار را اولین بار در سیمان دورود برای سد بوکان تولید کردم که آن هم مورد تایید خارجی‌ها قرار گرفت.»
او بعد از بازنشستگی از سال 1385 نوشتن کتاب را هم شروع کرد. خود او می‌گوید: «من از نوجوانی علاقه بسیاری به نوشتن داشتم اما بعد از بازنشستگی به این فکر کردم که وقت نوشتن از تجربه‌های سال‌ها کار و زندگی است برای همین اول کتاب «مدیر کارخانه» را نوشتم و بعد هم کتاب دومم «فرزندخوانده» بود که شرح زندگی خودم بود. مدتی بعد از نوشتن این کتاب‌ها به دلیل علاقه به صنایع دنبال مطالعه کتابی جامع در حوزه تاریخ صنایع ایران و روند شکل‌گیری صنایع در ایران بودم ولی هرچه در کتابخانه‌ها و کتاب‌فروشی‌ها گشتم کتاب کاملی در این زمینه پیدا نکردم و همین موضوع جرقه نوشتن کتاب «تاریخ صنایع ایران» را در ذهنم زد؛ کتابی 3 جلدی که در آن به تاریخ شکل‌گیری صنایع و کارآفرینان برتر ایران پرداخته شد.» جلال صفارزاده به غیر از این کتاب‌ها، کتاب‌های «تاریخ صنعت سیمان»، «تاریخچۀ دانشگاه‌های ایران»، «کودکان کار»، «ایران خانۀ ما»، «بهار سده پانزدهم»، «فلاسفه شرق و غرب» و «گنج رایگان» را نوشته است.

سید کمال آقایی

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید