مدیرعامل سازمان مدیریت صنعتی، اعلام کرد ۱۰۰ شرکت برتر ایران بهعنوان پیشروان اقتصادی کشور در اولویت حمایتهای بانکی و ارزی دولت قرار میگیرند.
به گزارشدستاورد صنعت به نقل از مهر، قاسم خرمی، مدیرعامل سازمان مدیریت صنعتی، امروز در نشست خبری با اشاره به جایگاه تاریخی این سازمان در آموزش، تحقیق و مشاوره مدیریت گفت: سازمان مدیریت صنعتی به عنوان یکی از قدیمیترین و معتبرترین نهادهای آموزشی و پژوهشی کشور، همواره نقش اثرگذاری در توسعه اقتصادی ملی داشته و تلاش دارد این نقش را در آینده نیز با تدوین استراتژیهای توسعه صنعتی کشور پررنگتر کند.
او با اشاره به برگزاری رویدادهای مختلف توسط این سازمان افزود: یکی از مهمترین برنامههای امسال، انتخاب و معرفی ۱۰۰ شرکت برتر کشور است. این شرکتها بهمعنای واقعی کلمه، قدرتمندترین بنگاههای اقتصادی ایران به شمار میآیند و بررسی عملکرد آنها تصویری روشن از وضعیت اقتصاد ملی و سیاستهای اقتصادی کشور ارائه میدهد. انتخاب این شرکتها علاوه بر ایجاد فرصت برای شناخت بهتر جایگاه کسبوکارها، امکان اعتمادسازی عمومی و جذب سرمایهگذاری را نیز فراهم میکند.
خرمی تأکید کرد: این رتبهبندی همواره با کیفیت مطلوب برگزار شده و تاکنون هیچیک از شرکتهای شرکتکننده به فرایند انتخاب و شاخصهای ارزیابی اعتراضی نداشتهاند.
او افزود: شرکتها به داشبوردهای کاری یکدیگر دسترسی دارند و میتوانند وضعیت خود را در هر شاخصی با سایر شرکتهای برتر مقایسه کرده و برای بهبود عملکردشان تلاش کنند.
مدیرعامل سازمان مدیریت صنعتی با اشاره به سیاستهای آتی این سازمان اظهار کرد: تا امروز معرفی این شرکتها بیشتر بر عهده خودشان بود تا از برند و اعتبارشان برای توسعه کسبوکار بهره ببرند. اما از این پس، سیاست سازمان و وزارت صمت حمایت عملی و جدی از شرکتهای موفق خواهد بود.
به گفته او، این شرکتها که با بهرهگیری از الگوهای مدیریتی نوین، توسعه منابع انسانی، بهروزرسانی تجهیزات و استفاده از فناوریهای جدید توانستهاند به موفقیت برسند، باید در اولویت حمایتهای دولتی از جمله بانکی، ارزی و سایر تسهیلات قرار گیرند.
خرمی همچنین به برنامههای سازمان برای مستندسازی الگوهای موفق مدیریتی اشاره کرد و گفت: قرار است این تجارب در قالب کتابها و همچنین از طریق مرکز تاریخ شفاهی سازمان در اختیار جامعه و بهویژه کسبوکارهای نوپا قرار گیرد، چرا که این شرکتها پیشروان اقتصادی و الگوهای ارزشمند ملی محسوب میشوند.
خرمی خاطرنشان کرد: اگر توسعه برند ملی ایران در حوزه صنعت و اقتصاد مدنظر باشد، شرکتهای موفق داخلی، چه دولتی و چه خصوصی، اصلیترین کارگزاران این توسعه خواهند بود.
او ابراز امیدواری کرد که با سیاستهای حمایتی جدید، مسیر پیشرفت این شرکتها هموارتر شود.
پژوهشگران ایرانی با تکیه بر دانش بومی و توانمندیهای فناورینانو موفق به طراحی هیدروژلهای نانوکامپوزیتی هوشمندی شدهاند که میتواند یکی از چالشهای جدی صنعت نفت را کنترل کند.
به گزارشدستاورد صنعت به نقل از مهر ، این دستاورد با هدف افزایش بهرهوری، کاهش هزینههای ناشی از فرسایش خطوط لوله و مسدود شدن چاهها، و نیز کاهش آسیبهای محیطزیستی توسعه یافته است. هیدروژل نانویی ایرانی به دلیل ساختار پیشرفته و رفتار هوشمند خود، قادر است همزمان از تولید ماسه جلوگیری کرده، میزان آب همراه نفت را کاهش دهد و در عین حال نرخ برداشت نفت را افزایش دهد.
تیمی از پژوهشگران پژوهشگاه شیمی و مهندسی شیمی ایران با همکاری محققان شرکت بسپارش یکتا نوآور ایرانیان موفق به طراحی و توسعه هیدروژلهای نانوکامپوزیتی هوشمند شدهاند که با قابلیت کنترل و کاهش تولید ماسه از مخازن نفتی، میتواند نقش چشمگیری در افزایش بهرهوری و کاهش هزینههای صنعت نفت ایفا کند. این دستاورد با هدف ارتقای فناوری ازدیاد برداشت و رویکردی اقتصادی محیطزیستی، میتواند به یکی از ابزارهای راهبردی کشور در حفظ منابع ملی و تثبیت جایگاه ایران در بازار جهانی نفت بدل شود.
تولید نفت همواره با چالشهای متعددی همراه بوده است که یکی از مهمترین آنها، پدیده تولید ماسه از مخازن است. تولید ماسه در واقع به ورود ذرات جامد و ریزدانههای ماسهای به جریان سیال مخزن اطلاق میشود که همراه با نفت استخراج میشوند. این پدیده سالانه میلیونها دلار هزینه به صنعت نفت تحمیل میکند و پیامدهای مخربی از جمله فرسایش خطوط لوله و تجهیزات، افزایش هزینههای جداسازی، کاهش نرخ تولید، مسدود شدن چاهها و آسیبهای محیطزیستی به همراه دارد. از همین رو، کنترل ماسه به عنوان یکی از چالشهای اساسی در بهرهبرداری از مخازن نفتی مطرح است.
در این میان، یک تیم پژوهشی متشکل از دکتر مهسا باغبان صالحی از پژوهشگاه شیمی و مهندسی شیمی ایران و اعضای تیم «بسپارش یکتا نوآور ایرانیان» شامل فرزین سقندلی، علیاصغر نوزعیم و حسین پهلوانی، با طراحی یک هیدروژل نانوکامپوزیتی نوآورانه توانستهاند راهکاری مؤثر و پایدار برای این مشکل ارائه دهند. این محصول با تکیه بر فناوری نانو و پلیمر، نهتنها کنترل تولید ماسه را ممکن میسازد، بلکه در کاهش تولید آب و افزایش برداشت نفت نیز کارایی دارد.
ضرورت توسعه روشهای نوین
ضرورت استفاده از فناوریهای نوین برای ازدیاد برداشت نفت، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. افزایش نیاز داخلی، حفظ منابع ملی، و رقابت در بازار جهانی، ایجاب میکند که روشهایی اقتصادی، ایمن و سازگار با محیطزیست به کار گرفته شوند. در حالی که روشهای مرسوم کنترل ماسه در بسیاری از موارد نیازمند صرف هزینههای گزاف و عملیات پیچیده هستند، بهرهگیری از نانوکامپوزیتهای پلیمری میتواند راهکاری کارآمد و مقرون بهصرفه محسوب شود.
راهحل خلاقانه با نانو
نوآوری اصلی این تیم پژوهشی در استفاده از هیدروژلهای نانوکامپوزیتی هوشمند نهفته است. این هیدروژلها قابلیت رفتار دوگانه در مقابل نفت و آب دارند. در محیط آبی متورم شده و حجم آنها افزایش مییابد، در حالی که در محیط نفتی دچار کاهش حجم میشوند. این رفتار هوشمند باعث میشود تا محصول همزمان بتواند میزان آب تولیدی را کاهش دهد و جریان نفت را بهبود بخشد.
ویژگی مهم دیگر این نانوکامپوزیتها، توانایی تغییر پتانسیل زتا در ذرات ماسه و افزایش استحکام سازند است. به عبارت دیگر، این ماده باعث چسبندگی ماسهها به یکدیگر شده و از حرکت آزادانه آنها در جریان سیال مخزن جلوگیری میکند، بدون اینکه آسیبی به سازند وارد کند.
مشخصات محصول
این نانوکامپوزیت هیدروژلی از ساختار سهبعدی و مقاومی برخوردار است که حضور نانوذرات در آن موجب افزایش پایداری حرارتی و استحکام مکانیکی میشود. چنین ویژگیهایی برای شرایط سخت و پرچالش مخازن نفتی بسیار حیاتی است. افزون بر این، محصول از نظر مصرف بهینه، گرانروی قابل قبول برای تزریق، نفوذپذیری در عمق مخزن، و چسبندگی به سطح ماسهها، عملکردی بینظیر دارد.
به این ترتیب، محصول علاوه بر جلوگیری از حرکت ماسه و کاهش تولید آب، هیچگونه تخریب یا آسیب به سازند وارد نمیکند و میتواند جایگزین مناسبی برای روشهای پرهزینه و گاه مخرب کنونی باشد.
مصرفکنندگان اصلی این فناوری، حوزههای عملیاتی شرکت ملی نفت ایران بهویژه مخازن ماسهسنگی، و همچنین شرکتهای خصوصی بهرهبردار نفت خواهند بود. این محصول میتواند در مقیاس وسیع به کار گرفته شود و با توجه به امکان بومیسازی، وابستگی به روشها و محصولات خارجی را نیز کاهش دهد.
مزیت رقابتی و جایگاه جهانی
هیدروژل نانوکامپوزیتی ارائهشده دارای مزیتهای رقابتی قابل توجهی است. نخست آنکه میتوان فرمولاسیون و خواص آن را متناسب با شرایط خاص هر مخزن طراحی و تنظیم کرد. دوم آنکه این محصول از پایداری حرارتی و مکانیکی بالایی برخوردار بوده و حتی در شرایط سخت مخزن نیز خاصیت خودترمیمشوندگی دارد. در نهایت، توانایی همزمان کاهش تولید آب و جلوگیری از تولید ماسه، این فناوری را به ابزاری کلیدی در بهبود بهرهبرداری از مخازن نفتی بدل میسازد.
این دستاورد نه تنها میتواند صرفهجویی اقتصادی برای صنعت نفت به همراه داشته باشد، بلکه به دلیل کاهش آثار محیطزیستی، در مسیر توسعه پایدار نیز گامی ارزشمند محسوب میشود. به علاوه، با توسعه و تجاریسازی این فناوری در داخل کشور، ایران قادر خواهد بود جایگاه خود را در بازار جهانی فناوریهای پیشرفته نفتی ارتقا دهد.
چگونه برندها با استفاده از پرینت ۳ بعدی تجربه مشتری را بهبود میدهند؟ این پرسشی است که امروز بسیاری از کسبوکارها و متخصصان بازاریابی به دنبال پاسخ آن هستند. فناوری پرینت سهبعدی دیگر تنها محدود به نمونهسازی اولیه یا تولید قطعات صنعتی نیست، بلکه به ابزاری استراتژیک برای ساخت محصولات سفارشی، کاهش هزینهها، افزایش سرعت تولید و ایجاد تجربهای شخصیسازیشده برای مشتریان تبدیل شده است. در این مقاله با فهرست صفر تا صد کاربردهای پرینت سهبعدی در صنعت برندینگ و ارتباط آن با رضایت مشتری آشنا میشویم و نکات کلیدی برای انتخاب بهترین استراتژی در این زمینه را بررسی خواهیم کرد.
پرینت سهبعدی و نقش آن در بهبود تجربه مشتری
پرینت سهبعدی به برندها کمک میکند تا مسیر خرید مشتری را سادهتر، سریعتر و لذتبخشتر کنند. این فناوری نه تنها عملکرد تولید را بهبود میبخشد بلکه امکان شخصیسازی گستردهای را فراهم میآورد که در نهایت باعث ایجاد اعتماد و وفاداری در مشتریان میشود.
معرفی کاربردهای اصلی پرینت سهبعدی در برندینگ
کاربرد پرینت سهبعدی در صنایع مختلف به قدری گسترده است که برندها توانستهاند تجربهای متفاوت برای مخاطبان خود رقم بزنند.
تولید محصولات شخصیسازیشده
یکی از بهترین مزیتهای پرینت سهبعدی توانایی ساخت محصولات با طراحی اختصاصی برای هر مشتری است. برندهایی مانند نایکی و آدیداس با استفاده از این فناوری کفشهایی تولید میکنند که کاملا بر اساس ابعاد پای مشتری ساخته میشوند.
کاهش زمان تولید و عرضه به بازار
برندها میتوانند با استفاده از پرینت سهبعدی، پروسه تولید را کوتاه کرده و سریعتر محصولات جدید خود را به بازار عرضه کنند. این موضوع باعث میشود مشتریان زودتر به محصول مورد نظر دسترسی پیدا کنند.
بهبود طراحی و عملکرد محصولات
با کمک پرینت سهبعدی، متخصصان میتوانند پیش از تولید انبوه، نمونههای واقعی را بررسی کرده و عملکرد آن را بسنجند. این موضوع باعث افزایش کیفیت و کاهش خطاهای احتمالی در محصول نهایی میشود.
بررسی قیمت پرینت سهبعدی در تجربه مشتری
قیمت همواره یکی از عوامل کلیدی در تصمیم خرید مشتریان است. استفاده از پرینت سهبعدی میتواند هزینههای طراحی، تولید و توزیع را کاهش دهد و همین امر برندها را قادر میسازد محصولات ارزانتر و رقابتیتری عرضه کنند.
مقایسه قیمت پرینت سهبعدی با تولید سنتی
جدول زیر یک بررسی ساده از تفاوت قیمت در برخی کاربردها را نشان میدهد:
نوع تولید
هزینه تقریبی
سرعت ساخت
انعطافپذیری در طراحی
تولید سنتی
بالا
متوسط تا زیاد
محدود
پرینت سهبعدی
پایینتر
بسیار سریع
بسیار بالا
نکته مهم درباره قیمت
اگرچه هزینه اولیه خرید پرینتر سهبعدی بالا است، اما در بلندمدت با کاهش هزینههای تولید و حملونقل، برندها سود بیشتری کسب خواهند کرد.
آینده پرینت سهبعدی و تغییر تجربه مشتری
آینده پرینت سهبعدی نشان میدهد که این فناوری نه تنها یک ابزار کمکی بلکه به هسته اصلی فرآیند تولید و بازاریابی برندها تبدیل خواهد شد.
روندهای آینده در تجربه مشتری با پرینت سهبعدی
گسترش خرید آنلاین محصولات سفارشیسازیشده
امکان انتخاب طرح و رنگ دلخواه توسط مشتری پیش از سفارش
استفاده از پرینت سهبعدی در فروشگاهها برای ساخت فوری کالا
تفاوت آینده خرید با پرینت سهبعدی
مشتریان دیگر محدود به لیست محصولات آماده نخواهند بود بلکه میتوانند با چند کلیک ساده محصول اختصاصی خود را سفارش دهند.
مراحل ساخت محصولات با پرینت سهبعدی و تأثیر آن بر تجربه مشتری
پرینت سهبعدی تنها یک ابزار تولید نیست بلکه یک فرآیند چندمرحلهای است که هر مرحله میتواند تجربه مشتری را تحت تأثیر قرار دهد.
فهرست صفر تا صد مراحل تولید با پرینت سهبعدی
برای درک بهتر عملکرد برندها در استفاده از این فناوری، مراحل اصلی به شرح زیر است:
طراحی دیجیتال: ایجاد مدل سهبعدی محصول توسط طراح یا مشتری
انتخاب مواد اولیه: بسته به کاربرد محصول، از پلاستیک، فلز یا رزین استفاده میشود
محاسبه هزینه و قیمت نهایی: بر اساس حجم، زمان پرینت و نوع ماده مصرفی
فرآیند پرینت: چاپ لایه به لایه تا تکمیل محصول
پرداخت نهایی (Post-processing): شامل پرداخت سطح، رنگآمیزی یا مونتاژ قطعات
تحویل محصول به مشتری: تجربهای سریعتر و دقیقتر از روشهای سنتی
نکته مهم در مراحل
هرچه برندها بتوانند مراحل طراحی و تولید را شفافتر و سریعتر کنند، مشتری احساس بهتری از فرآیند خرید خواهد داشت.
معرفی انواع کاربردهای پرینت سهبعدی در بهبود تجربه مشتری
پرینت سهبعدی در صنایع مختلف استفاده میشود و هر صنعت تأثیر ویژهای بر نحوه تعامل مشتری دارد.
کاربرد در صنعت مد و پوشاک
ساخت کفش، عینک یا لباسهای شخصیسازیشده
امکان انتخاب طرح دلخواه توسط مشتری
کاربرد در صنایع پزشکی
تولید ایمپلنت و پروتزهای اختصاصی
بهبود کیفیت زندگی بیماران با محصولات سفارشی
کاربرد در صنایع خودروسازی
تولید سریع قطعات یدکی با قیمت ارزانتر
کاهش زمان انتظار مشتریان برای تعمیر خودرو
بررسی لیست مزایا و معایب پرینت سهبعدی برای برندها و مشتریان
دسته
مزایا
معایب
برندها
کاهش هزینه تولید، افزایش سرعت عرضه، امکان طراحی پیچیده
سرمایهگذاری اولیه بالا، نیاز به متخصص
مشتریان
دسترسی به محصولات ارزانتر، امکان شخصیسازی کامل، کیفیت بالاتر
محدودیت در انتخاب برخی مواد، زمانبر بودن در مقیاس زیاد
مقایسه تجربه خرید با و بدون پرینت سهبعدی
با پرینت سهبعدی: مشتری محصولی منحصربهفرد و متناسب با نیاز خود دریافت میکند.
بدون پرینت سهبعدی: انتخاب محدود به لیست محصولات از پیش ساختهشده است.
نکته مهم در انتخاب فناوری
برندهایی که بهدنبال بهترین عملکرد در جلب اعتماد مشتری هستند باید پرینت سهبعدی را بهعنوان یک مزیت رقابتی در نظر بگیرند.
چگونه پرینت سهبعدی فرآیند خرید مشتری را تغییر میدهد؟
پرینت سهبعدی تجربه خرید را از یک فرآیند عمومی به یک تجربه شخصی و خاص تبدیل میکند.
نحوه انتخاب و سفارش مشتری در مدل جدید
مشتری وارد سایت برند میشود
مدل یا طرح دلخواه خود را انتخاب و تغییر میدهد
قیمت نهایی بهصورت خودکار محاسبه میشود
محصول بهصورت اختصاصی ساخته و ارسال میگردد
تفاوت با روش سنتی
در روش سنتی، مشتری مجبور به انتخاب از میان محصولات آماده است. در حالی که با پرینت سهبعدی، او میتواند محصولی منحصربهفرد داشته باشد.
بررسی جدول قیمت پرینت سهبعدی و تأثیر آن بر خرید مشتری
قیمت یکی از مهمترین معیارهای مشتری برای انتخاب محصول است. برندها با استفاده از پرینت سهبعدی میتوانند قیمت تمامشده را کاهش دهند و در عین حال کیفیت را بالا نگه دارند.
جدول مقایسه قیمت پرینت سهبعدی با روشهای سنتی
نوع محصول
هزینه تولید سنتی
هزینه تولید با پرینت سهبعدی
تفاوت قیمت
کفش ورزشی سفارشی
4,000,000 تومان
2,800,000 تومان
حدود 30% ارزانتر
قطعات یدکی خودرو
3,500,000 تومان
2,000,000 تومان
حدود 40% ارزانتر
اکسسوری مد و زیورآلات
1,200,000 تومان
700,000 تومان
حدود 40% ارزانتر
نکته کلیدی درباره قیمت
اگرچه ممکن است خرید دستگاه پرینت سهبعدی در ابتدا گران باشد، اما برندها در بلندمدت با کاهش هزینه تولید و حملونقل به سود قابل توجهی دست خواهند یافت.
ارزان بودن پرینت سهبعدی؛ یک مزیت رقابتی برای برندها
یکی از بزرگترین مزایای پرینت سهبعدی، امکان ارائه محصولات با قیمت ارزانتر نسبت به رقبا است.
کاهش نیاز به انبارداری
حذف هزینههای حملونقل بینالمللی
تولید در محل مورد نیاز مشتری
مقایسه عملکرد برندها در استفاده از پرینت سهبعدی ارزان
برندهایی که سریعتر به این فناوری روی آوردهاند توانستهاند وفاداری مشتری بیشتری جذب کنند زیرا علاوه بر کیفیت، قیمت بهتری نیز ارائه دادهاند.
انتخاب بهترین گزینه پرینت سهبعدی برای برندها
انتخاب پرینتر سهبعدی و روش مناسب پرینت برای هر برند بسیار مهم است.
نحوه انتخاب پرینتر سهبعدی مناسب
بررسی نوع محصول مورد نیاز مشتری
مقایسه کیفیت و سرعت پرینترها
محاسبه هزینه مواد اولیه و مصرفی
انتخاب پرینتر بر اساس بودجه و اهداف برند
تفاوت پرینترهای صنعتی و رومیزی
پرینتر رومیزی: ارزان، مناسب برای نمونهسازی سریع، کاربرد بیشتر در استارتاپها
پرینتر صنعتی: گرانتر، مناسب برای تولید انبوه، کیفیت بالاتر و سرعت بیشتر
معرفی کاملترین روشهای استفاده برندها از پرینت سهبعدی
برندهای موفق در دنیا ثابت کردهاند که پرینت سهبعدی تنها یک ابزار تولید نیست، بلکه یک استراتژی بازاریابی و تجربه مشتری است.
لیست بهترین کاربردهای برندها در پرینت سهبعدی
شخصیسازی محصولات: ساخت کالاهای منحصربهفرد برای هر مشتری
آزمایش عملکرد محصولات پیش از عرضه: جلوگیری از خطاهای پرهزینه
طراحی سفارشی با انتخاب مشتری: مشتری میتواند طرح نهایی را قبل از خرید مشاهده و اصلاح کند
محاسبه سریع هزینه سفارش: سیستمهای آنلاین به مشتری نشان میدهند که قیمت نهایی چطور بر اساس تغییرات طراحی تغییر میکند
نکته مهم برای متخصصان برندینگ
پرینت سهبعدی نه تنها فرآیند تولید را تغییر داده، بلکه به یکی از کاملترین ابزارهای خلق تجربه مشتری تبدیل شده است.
آینده پرینت سهبعدی در ساخت و بهبود تجربه مشتری
آینده پرینت سهبعدی نشان میدهد که این فناوری نه تنها در تولید کالاهای کوچک بلکه در صنایع بزرگ نیز نقش حیاتی خواهد داشت.
روندهای آینده پرینت سهبعدی در تجربه مشتری
تولید لحظهای کالا در فروشگاهها
استفاده از مواد هوشمند و پایدار برای جلب رضایت مشتریان آگاه به محیط زیست
گسترش کاربرد پرینت سهبعدی در ساخت خانه و محصولات بزرگ
کاهش زمان خرید و انتظار مشتری تا نزدیک به صفر
تفاوت تجربه مشتری در آینده
مشتری در آینده به جای خرید محصول آماده، تجربه ساخت محصول دلخواه خود را خواهد داشت و همین امر تعامل او با برند را عمیقتر میکند.
نکات کلیدی برای برندها در استفاده از پرینت سهبعدی
برای آنکه برندها بتوانند بهترین عملکرد را داشته باشند، رعایت چند نکته ضروری است:
فهرست نکات مهم
همیشه تجربه مشتری را در مرکز تصمیمگیری قرار دهید
از متخصصان طراحی سهبعدی برای بهبود کیفیت استفاده کنید
قیمتگذاری شفاف و محاسبه هزینه دقیق برای هر سفارش داشته باشید
به مشتری امکان انتخاب و تغییر طراحی را بدهید
آیندهنگر باشید و به توسعه فناوری پرینت سهبعدی در استراتژی برند فکر کنید
مراحل انتخاب بهترین روش پرینت سهبعدی برای برندها
انتخاب درست به برند کمک میکند تا سرمایهگذاری خود را به سودآوری تبدیل کند.
نحوه انتخاب بهترین روش
بررسی نیاز مشتریان هدف: آیا مشتری به دنبال محصول سفارشی است یا تولید انبوه؟
مقایسه انواع فناوری پرینت سهبعدی: SLA، FDM، SLS و …
محاسبه هزینه مواد اولیه و زمان تولید: انتخاب بر اساس بازگشت سرمایه
تست و بررسی عملکرد محصول پیش از عرضه: اطمینان از کیفیت نهایی
نکته مهم در انتخاب
برندها باید بدانند که انتخاب یک فناوری اشتباه میتواند تجربه مشتری را خراب کند، پس بررسی دقیق ضروری است.
سوالات متداول (FAQ)
پرینت سهبعدی چگونه باعث کاهش قیمت محصولات میشود؟
زیرا هزینه انبارداری، حملونقل و قالبسازی حذف میشود و برند میتواند محصول را ارزانتر عرضه کند.
آیا کیفیت محصولات پرینت سهبعدی با تولید سنتی تفاوت دارد؟
در بسیاری از موارد کیفیت بالاتر است، زیرا طراحی دقیقتر و شخصیسازی بیشتر امکانپذیر است.
بهترین کاربرد پرینت سهبعدی برای برندها چیست؟
ساخت محصولات شخصیسازیشده و ارائه تجربه خرید منحصربهفرد به مشتریان.
آیا سرمایهگذاری روی پرینت سهبعدی برای برندهای کوچک هم مناسب است؟
بله، حتی برندهای کوچک میتوانند با خرید پرینترهای رومیزی ارزان وارد این حوزه شوند و تجربه مشتری را متحول کنند.
شورای رقابت در آخرین جلسه خود با نهاییکردن مصوبه ۷۷۸ این شورا، اصلاحاتی در دستورالعمل تنظیم بازار خودروی سواری و بهویژه در حوزه قیمتگذاری اعمال کرد، اما همچنان ملاک عمل، دستورالعمل شورای رقابت است.
به گزارش دستاورد صنعت به نقل از روند بازار، جلسه هفتصد و هفتاد و هشتم شورای رقابت شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴) با دستور کار «ادامه بررسی دستورالعمل تنظیم بازار خودروی سواری» برگزار شد.
در این جلسه، مصوبه ۷۷۸ شورا به تصویب نهایی رسید که بخش مهمی از آن به اصلاح ماده ۳ دستورالعمل قیمتگذاری خودرو اختصاص دارد.
بر اساس ماده ۳ مصوبه جدید، مبنای تنظیم قیمت خودروهای مشمول این دستورالعمل، ضوابط قیمتگذاری هیئت تعیین و تثبیت قیمتها تعیین شده است. به این ترتیب عرضهکنندگان خودرو موظفند قیمتها را با رعایت تمامی احکام این دستورالعمل محاسبه و اعمال کرده و مستندات مربوط به نحوه محاسبه قیمت را به سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان ارائه دهند.
سازمان حمایت نیز وظیفه نظارت بر صحت محاسبات را بر عهده خواهد داشت و خود نیز بهطور مستقل قیمت خودروها را بر اساس ضوابط یادشده محاسبه میکند.
مطابق این مصوبه، در صورتی که قیمت اعمالشده از سوی عرضهکنندگان بیشتر از قیمت محاسبهشده توسط سازمان حمایت باشد، عرضهکنندگان مکلف به تمکین از قیمت اعلامی سازمان حمایت خواهند بود. همچنین در صورت تخلف، سازمان حمایت موظف است متخلفان را به مراجع قانونی ذیربط معرفی کند.
این ماده دو تبصره نیز دارد:
تبصره ۱: قیمت محاسباتی در این بند، همان قیمت عرضهکننده خودرو است و شامل هزینههای مصرفکننده مانند مالیات بر ارزش افزوده، بیمه شخص ثالث، عوارض شمارهگذاری، هزینههای پست و خدمات فراجا و سایر موارد مشابه نمیشود.
تبصره ۲: عرضهکنندگان خودرو موظف هستند در هر سال مالی، دستکم دو صورت مالی حسابرسیشده در مقاطع ششماهه و پایان دوره مالی ارائه کنند.
به این ترتیب، مصوبه ۷۷۸ شورای رقابت با هدف شفافیت بیشتر، انضباط مالی و نظارت دقیقتر بر روند قیمتگذاری خودرو در بازار کشور، چارچوبهای جدیدی را برای خودروسازان و عرضهکنندگان خودرو تعیین کرده است.
اما گفتنی است که به تاکید شورای رقابت اما همچنان ملاک عمل، دستورالعمل شورای رقابت است.
دستاورد صنعت / یک سال بعد از انقلاب در حالی که شرکت مینو از لیست 51 نفره قانون حفاظت صنایع و مصادره اموال جان به در برده بود و علی خسروشاهی با اطمینان بیشتر به اداره شرکت مشغول بود در روز اول اسفند 1358 خبر رسید که برخی کارگران شرکت مینو کارفرمای خود را گروگان گرفتهاند«و از دولت میخواهند که برای جلوگیری از ورشکستگی و تعطیلی این واحد تولیدی هر چه زودتر هیاتی را جهت رسیدگی به وضع نابسامان این کارخانه اعزام دارد.» کارگران، دو برادر علی و جلیل خسروشاهی، حسن بهزادی و محسن فراهت از مدیران شرکت را جداگانه در اتاقی در طبقه چهارم شرکت زندانی کرده بودند. گروگانگیران ابتدا خواستار افزایش حقوق، تقسیم سود ویژه و سهام مجانی بودند اما بعدتر اعلام کردند که میخواهند مالکیت از مدیریت جدا بشود. حسن بهزادی از مدیران شرکت میگوید«دیدیم که اینها یک تیماند و همه مسلح بودند. در سقف طبقه پنجم شرکت خوراک هم تیربار برده بودند که اگر حملهای علیهشان شد، دفاع کنند.» در این دوران برخی چهرههای سیاسی چپگرا در ناآرامیهای کارخانه نقش داشتند در میان آنها «نام حبیب الله پیمان، رهبر جنبش مسلمانان مبارز، بیشتر از دیگران مطرح بود او در کارخانجات مختلف سخنرانی میکرد و بر نقش و حضور شوراهای کارگری در کارهای اجرایی تاکید میکرد. پیمان بر این اعتقاد بود که شوراهای کارگری باید قدرت اجرایی داشته باشند. او به شرکت مینو آمد و در سخنرانی خود به کارگران اطمینان داد که بیرون کردن مالکان شرکت هیچ خسارتی به شرکت نمیزند. او گفت «شاه رفت. هیچ حادثهای رخ نداد. خسروشاهی هم برود، هیچ چیزی نمیشود.» ماجرا چند روز ادامه داشت و گروگانگیران چند بار میخواستند آقای خسروشاهی را از طبقه چهارم ساختمانی که در آن زندانی بود، به بیرون پرتاپ کنند. در بیرون ساختمان در جاده کرج هم کمیته مستقر شده بود اما گروگانگیران مقاومت میکردند. در این میان دادستانی وارد ماجرا شد و مدیران شرکت هم نامههایی به بنی صدر رئیس جمهور وقت، محمدرضا مهدوی کنی سرپرست کمیتههای انقلاب اسلامی، آیت الله قدوسی دادستان کل انقلاب و محمود احمد زاده وزیر صنایع و محمدرضا نعمت زاده وزیر کار نوشتند اما هیچکدام از مقامات واکنشی نشان ندادند. سرانجام در روز پنجم، علی خسروشاهی، اعتصاب غذا کرد و چون سه تن از گروگانها علی و جلیل خسروشاهی و فراهت در سنین بین 60 تا 70 بودند و احتمال خطر جانی آنها میرفت، از مقامات خواسته شد که برای رفع گروگانگیری اقدامی بکنند. علی خسروشاهی برای ترساندن گروگانگیران به آنها گفته بود که اعتصاب غذا کرده اما در کشوی میزش مقداری پفک نمکی از تولیدات کارخانهاش داشت که گاهی از آنها میخورد. پفک کمک زیادی به سرپاماندن علی خسروشاهی در دوره گروگانگیری کرد. بعد از دخالت دادستانی، گروگانها بعد از هشت روز آزاد شدند اما در فروردین 1359 ضربه کاری به شرکت مینو وارد شد. ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت در نامهای به وزارت صنایع اعلام کرد که شورای انقلاب در جلسه 28 اسفند 1358 خود بر اساس پیشنهاد وزارت صنایع اداره کارخانجات گروه صنعتی مینو را به این وزارتخانه سپرده است. دادگاه بعد از ملی شدن شرکت مینو این شرکت را متهم کرده بود به«کوشش در ایجاد وابستگی اقتصادی و اشاعه مظاهر غرب زدگی از جمله تغییر ذائقه مردم و گسترش فرهنگ آرایشی غرب به عنوان نمونه بارز سرمایهداری و وابستگی اقتصاد کشور. بزرگترین اتهام خسروشاهی در آن زمان اشاعه فحشا از طریق تولید لوازم آرایشی و خیانت به صنعت از طریق انتقال فناوری تولید پفک نمکی به عربستان سعودی بود. این در حالی بود که در آن زمان شرکتهای علی خسروشاهی بیشتر از 6000 کارگر و کارمند داشت و فروش گروه صنعتی مینو نیز حدود دویست میلیون دلار بود و بیش از بیست میلیون دلار از محصولات آن شرکت صادر میشد.
خاندان خسروشاهی حاج غفار پدر علی خسروشاهی از تجار سرشناس تبریزی و از خانوادهای بود که از خسروشاه به تبریز مهاجرت کرده بودند. غفار، حسن و حسین سه برادری بودند که از سال 1280 خورشیدی تجارت را شروع کرده بودند و کالاهایی نظیر فاستونی، کاغذ، چای، شکر و… وارد میکردند. این سه برادر علاوه بر کارهای تجاری، با سرمایهگذاری مشترک با برادران شالچیلار کارخانه نساجی آذربایجان را در قزوین تاسیس کردند. این کارخانه با سرمایه 352 هزار تومانی و 100 دستگاه ریسندگی و بافندگی پنبه کارش را شروع کرد و پارچههای ضخیم تولید میکرد که عمدتا روستائیان از آن استفاده میکردند. کار این شرکت به خاطر مشکلات مدیریتی و بیتوجهی به تحولات بعد از جنگ جهانی دوم در صنعت نساجی به بن بست خورد و سرانجام شراکت آنها در سال 1325 به پایان رسید و کارخانه اعلام ورشکستگی کرد. این کارخانه که 350 نفر کارگر داشت، از بزرگترین واحدهای تولیدی ایران در آن زمان بود. از میان نسل سه برادر یعنی غفار، حسن و حسین، دو گروه به بزرگترین فعالان صنعتی ایران تبدیل شدند. گروه مینو که علی و فرزندش حسن و برادرش جلیل خسروشاهی فرزندان غفار مدیریت آن را در دست داشتند و در صنعت شکلات و بیسکویت فعال بودند و گروه تولیددارو که حسن خسروشاهی و فرزندانش راه اندازی کردند و مجموعه بزرگی به نام گروه سرمایهگذاری البرز تشکیل دادند. شرکتهای تولید دارو، البرز و… بیشتر از 600 محصول بهداشتی، دارویی و غذایی تولید میکردند. بعد از انقلاب سهام این شرکتها مشمول قانون حفاظت از صنایع و در لیست مشهور 51 نفره قرار گرفت و مصادره شد.
علی خسروشاهی کی بود؟ علی خسروشاهی در سال 1290در خانوادهای تجارت پیشه در تبریز به دنیا آمد. پدرش حاج غفار از تجار سرشناس تبریز بود و در بازار تبریز تیمچه اول حاجیشیخ حجره داشت. در کودکی به دلیل هوش و استعدادش میان دوستان به «عل آقا ذکی» (علی آقای باهوش) شهرت داشت. علی ابتدا در مدارس رشدیه تبریز درس میخواند اما وقتی پدرش تجارتخانه خود را به همدان منتقل کرد به مدرسه شرف همدان رفت. در سال 1308 وارد دانشگاه تهران شد و حقوق و علوم سیاسی درس خواند. در سال 1318 با فاطمه رفیع فرزند قائم مقام الملک رفیع ازدواج کرد که پدرش از رجال سرشناس دوره رضا شاه و محمدرضا پهلوی بود. علی خسروشاهی زبان فرانسه و انگلیسی میدانست. فرانسه را در تبریز با دایی خود دکتر هشترودیان شروع کرده بود و در دوره دانشجویی نیز چنان زبان فرانسه خود را تقویت کرده بود که افراد فرانسویدان میگفتند که او فرانسه را مثل یک فرانسوی صحبت میکند. انگلیسی را هم با ممارست و گوش دادن به رادیو بی بی سی آموخت. به روایت حسن خسروشاهی «پدرم میگفت در زمان جنگ دوم اخبار جنگ تاثیر زیادی در بازار میگذاشت و به همین جهت، او با کوشش زیاد زبان انگلیسی را فراگرفت تا با گوش دادن به بی بی سی قبل از سایر بازاریان از خبرها مطلع شود و معاملات خود را بر اساس این اطلاعات انجام دهد.» علی خسروشاهی غیر از انگلیسی و فرانسه، ترکی اسلامبولی میدانست و با زبان آلمانی نیز آشنایی داشت. علی خسروشاهی ابتدا در بازار سلطانی تهران در تجارتخانه پدرش «تجارتخانه غفار خسروشاهی» و بعدها در «تجارتخانه علی خسروشاهی و برادر» و در نهایت در «تجارت خانه علی خسروشاهی» تجارت میکرد. از خارج کالا وارد میکرد و از طریق بنکداران میفروخت. او بیشتر فعالیت تجاری خود در بازار تهران بر واردات منسوجات، بلور، بخاری علاءالدین، دارو، مواد خوراکی و صادرات کشمش و فرش متمرکز کرده بود. در دورهای که علی خسروشاهی فعالیتش را شروع کرد گرفتن نمایندگی فروش محصولات از شرکتهای خارجی پررونق بود و بسیاری آن دوره را «عصر اخذ نمایندگی» میدانند. وی اواخر دهه بیست خورشیدی نمایندگی محصولات دارویی بوتس انگلستان را گرفت و کاروبارش داشت رونق میگرفت که پدرش غفار درگذشت و او علاوه بر صدمه روحی، از نظر تجاری نیز به دلیل تقسیم ارثیه میان ورثه با مشکل رو به رو شد. دو برادر یعنی علی و جلیل با هم قرار گذاشتند که در کارهای تجاری شریک باشند. جلیل به هامبورک رفت تا فرش و خشکبار صادر کند ولی ماموریتش این بود که نمایندگی محصولات مناسب بازار ایران را پیدا کرده و مجوز فروش آن را در ایران بگیرد. در این دوره جلیل نمایندگی محصولات بهداشتی کاملیا، ساعت دیل، چسب اوهو و پودرهای رختشویی هنگل آلمان و ماشین تحریر تراپومف را گرفت اما ماموریت مهمتر وی این بود که «نمایندگی شیرخشکی را بگیرد که بتواند با شیرخشک «گیگوز» رقابت کند که در آن زمان پرفروشترین شیرخشک مخصوص تغذیه کودکان در ایران بود. جلیل در تلاش برای گرفتن نمایندگی شیرخشک به نستله رسید اما نستله در ایران نمایندگی داشت ولی نمایندهاش در ایران دلال بیمه بود و فروش شیرخشک جزو کارهای فرعیاش به حساب میآمد. علی خسروشاهی تصمیم گرفت با وارد کردن و فروش تولیدات نستله به این شرکت نشان دهد که میتواند در بازار ایران بهتر از نمایندهاش کار کند. این وضعیت در حدود دو سال ادامه داشت و نماینده ایرانی نستله دائم از وی پیش مدیران نستله شکایت میکرد. اما پشتکار علی خسروشاهی نتیجه داد و پس از دیدار یکی از مدیران نستله از ایران در سال 1333، این شرکت علی خسروشاهی را به سمت نماینده انحصاری خود در ایران تعیین کرد. در فاصله 24 سالی که علی خسروشاهی نمایندگی نستله را تا زمان ملی شدن شرکت مینو در اختیار داشت، نستله تقریبا 70 درصد سهم بازار و رتبه اول را در بازار شیر و غذای بچه ایران در دست داشت و در محصولاتی نظیر نسکافه نیز در بازار بی رقیب بود.
پایهگذاری گروه صنعتی مینو در اواخر سالهای دهه 1330 کمکم کارخانههایی برای تولید مواد غذایی در ایران کارشان را شروع کرده بودند. روغن نباتی شاه پسند، کارخانه ساخت دارو، کارخانه بیسکویت سازی ویتانا و آب نبات و تافی داداشزاده از جمله آنها بودند. هر چه میگذشت عوارض گمرکی کالاهای وارداتی بیشتر میشد و تولیدکنندگان داخلی میتوانستند کالاهای خود را با قیمت پائینتری بفروشند اما واردات سود گذشته را نداشت. با وجود این که تولیدات داخلی کیفیت پائینتری داشتند اما امتیاز شرکتهای داخلی این بود که مواد غذایی تازهتری را وارد بازار میکردند. در چنین شرایطی خسروشاهی که بیشتر از ده سال نماینده فروش شرکت بوتس در ایران بود، امتیاز تولید محصولات شرکت بوتس را در ایران گرفت. این مجوز اولین گام در شکلگیری گروه صنعتی پارس مینو بود. او زمینی در جاده مخصوص کرج خرید و شرکت پارس مینو کارش در 16 آبان 1338 برای تولید مواد غذایی و دارویی شروع کرد. مساحت کارخانه ابتدا حدود 223 هزار متر مربع بود که در سال 1357 به 700 هزار متر رسیده بود. با افزایش تولیدات شرکت، علی خسروشاهی به فکر صادرات تولیداتش افتاد و در مهر ماه سال 1349 یعنی یازده سال پس از تاسیس مینو، شرکت صادراتی پرسوئیس با هدف صادر کردن تولیداتش تاسیس کرد. شرایط اقتصادی روز به روز بهتر میشد و علی خسروشاهی به فکر توسعه محصولاتش بود اما دولت محدودیتهایی برای ایجاد واحدهای صنعتی در شعاع 120 کیلومتری تهران ایجاد کرده بود. برای همین، گروه صنعتی مینو در سال 1352 زمینی 54 هکتاری در خرمدره زنجان خرید تا پارک صنعتی مینو را در آنجا بسازد. دو سال بعد در سال 1354 کارخانه خرمدره به بهرهبرداری رسید و به نوشته علی اصغر سعیدی، نویسنده کتاب زندگی و کارنامه علی خسروشاهی«در فاصله کمتر از چهار سال تولید آن به 180 تن رسید. به عبارت دیگر اگر آب را که یک ماده افزوده است کنار بگذاریم، روزی 130 تا 140 تن ماده اولیه وارد کارخانه میشد و روزانه 300 تن جنس به کارخانه وارد و خارج میشد. به نحوی که شرکتهای حمل و نقل منطقه از عدهاش بر نمیآمدند.» بعد از تاسیس این شرکت، مینوی خرمدره یکی از چهار شرکت گروه صنعتی مینو در کنار شرکت صنعتی پارس، شرکت خوراک و شرکت پرسوئیس بود. تولیدات خرمدره روز به روز بیشتر میشد و تولید بیش از نیاز بازار داخلی بود ولی به گفته حسن خسروشاهی«برنامه تغذیه رایگان مدارس به داد ما رسید و تا زمانی که مصرف بازار آزاد تدریجا بالا برود، قسمتی از اضافه تولید را جذب کرد.» کارخانه مینوی خرمدره در سال 1355 بیشتر از دو هزار نفر کارگر و کارمند داشت و تعداد کارکنان گروه صنعتی مینو در چهار شرکت به بیشتر از 6 هزار نفر رسیده بود. گروه صنعتی مینو برای توسعه کارش چندبار در فاصله سالهای 1340 تا 1357 از بانک توسعه صنعتی وام گرفت اما «گزارش بازرسان بانک نشان میدهد که شرکت مینو در تمام موارد شرایط وام را رعایت کرد و اقساط بازپرداخت را به موقع پرداخت کرد.» گروه مینو در بخش تولید لوازم آرایشی نیز محصولات لانکوم از مارکهای اورئال را تولید میکرد و در سال 1357 «لانکوم در رده خود، یعنی لوازم آرایش درجه یک گران قیمت، از تمام رقبا پیشی گرفته بود.» همزمان با تولید انواع بیسکویت و شکلات، شرکت مینو به دنبال راهاندازی بخش داروسازی بود تا داروهای تحت لیسانس بوتس را در ایران بسازد اما این ایده با وقوع انقلاب به جایی نرسید.
تولید محصولات خوراکی کار شرکت مینو با تولید آب نبات و تافی شروع شد و بعد به ویفر رسید. حسن خسروشاهی میگوید «این ماشین پخت ویفر که بدون برنامهریزی سفارش دادند، باعث به وجود آمدن یکی از موفقترین و پرسودترین واحدهای تولیدی گروه مینو شد.» ویفر برای اولین بار در اواخر شهریور 1341 وارد بازار ایران شد و با استقبال بیسابقه مصرفکنندگان ایرانی رو به رو شد. دو سال پیش از انقلاب سالانه 30 میلیون ویفر در بازار ایران فروخته میشد و 30 میلیون هم به کشورهای حاشیه خلیج فارس صادر میشد. به تدریج بخشهای مختلفی نظیر تولید بیسکویت، پاستیل، شکلات، پفک، آدامس و… نیز در شرکت مینو راهاندازی شد. گروه صنعتی مینو از ابتدا تلاش میکرد وارد بازار آدامس شود که در دست شرکت سقز سازی ایران سازنده آدامس خروسنشان بود. تلاش خسروشاهی برای تولید آدامس در ابتدا موفقیتآمیز نبود. اما گروه مینو پروژه تولید آدامس را ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی آدامس شیک را روانه بازار کرد که به سرعت بازار آدامس را قبضه کرد. در همین زمان واحدهای تولید بیسکویت و شکلات نیز راه افتاد «که از نظر ظرفیت تولید بزرگترین واحد تولید بیسکویت در ایران بود ولی چند سالی طول کشید تا مینو پرفروشترین بیسکویت در ایران شود.» با تنوع تولیدات و عرضه گسترده، حالا شرکت مینو نامی آشنا در خاطره چشایی ایرانیان بود و همه از پیر و جوان محصولات مینو را می شناختند.
شرکت خوراک برای توزیع کالا در اواسط دهه 1330 خورشیدی با افزایش درآمدهای ارزی، ورود بخشی از کالاها که تا آن زمان کالای لوکس به حساب میآمد و واردات آن ممنوع بود، آزاد شد. در این دوره بود که حسن فرزند علی خسروشاهی توانست نمایندگی شرکتهای معروفی نظیر هاینز تولیدکننده انواع کنسرو، کلوگ تولیدکننده کورن فلیکس؛ شارپ تولیدکننده تافی و پیک فرین تولیدکننده بیسکویت را گرفت و برادرش جلیل خسروشاهی هم نمایندگی هنکل بزرگترین تولیدکننده پودر رختشویی در آلمان را به دست آورد. پس از گرفتن نمایندگی نستله، علی خسروشاهی دفترش را از بازار تهران به خیابان فردوسی شمالی منتقل کرد. همانجایی که امروز بنبستی به نام خسروشاهی دارد و در انتهای کوچه در کنار خانه شاعر نامور ایرانی هوشنگ ابتهاج ساختمانی است که تابلوی قدیمی مینو هنوز بر روی دیوار آن خودنمایی میکند. با افزایش تعداد نمایندگیها، خسروشاهی گروهی را برای فروش و عرضه محصولات غذایی و دارویی در تهران تشکیل داد که با وانت اجناس را به شهرهای مختلف میبردند و سیستم توزیع کم کم شکل گرفت. در سال 1338 سرانجام شرکت سهامی خاص خوراک را تاسیس کرد که هدفش فعالیت در امور بازرگانی، واردات، توزیع شیر و غذای کودک، دارو و انواع شکلات بود. پیش از این که شرکت خوراک تاسیس شود، یک اتفاق دیگر هم رخ داده بود و آن این که شرکت «پروکتور اند گمبل» تولیدکننده تاید که فروش آن را پسرعمویش یعنی کاظم خسروشاهی در تولیددارو در دست داشت یک پیشنهاد اغواکننده به علی خسروشاهی کرد. ماجرا از این قرار بود که نمایندگان این شرکت با علی خسروشاهی تماس گرفتند و گفتند که قراردادی با شرکت کف به مدیریت فریدون داروگر برای تولید تحت لیسانس تاید در ایران بستهاند و میخواهند که نمایندگی آن را به او واگذار کنند این در حالی بود که پسرعموهایش در تولیددارو به دنبال بستن قراردادی پنج ساله و انحصاری با این شرکت بودند ولی این شرکت حاضر نبود چنین قراردادی را بپذیرد. علی خسروشاهی تا این زمان در تولید داخلی این محصولات از رقبا عقب مانده بود، برای همین این پیشنهاد را پذیرفت. «حسن خسروشاهی معتقد است گرفتن نمایندگی تاید نقطه عطفی در تحول زندگی بازرگانی و صنعتی علی خسروشاهی بود.» در این زمان بازار پودر رختشویی در اختیار پودر فاب بود که از خارج وارد میشد. با آنکه پودر تاید که در ایران تولید میشد ارزانتر از فاب بود اما در ایران فاب جانشین لغت پودر رختشویی شده بود و خسروشاهی تلاش زیادی کرد تا محصول تاید را جا بیندازد. در همین زمان دولت شریف امامی به دلیل بروز بحران اقتصادی، سعی داشت تا با کاهش هزینههای دولت، نارضایتی عمومی را کم کند. بنابراین سازمانی به نام «سازمان مستقل تدارکات کشوری» راهاندازی کرد تا نیازهای کارمندان دولت که بخشی از طبقه متوسط را تشکیل میدادند را به قیمت ارزانتر از تولیدکننده تامین کند. وقتی این سازمان تشکیل شد به یکی از خریداران عمده تاید تبدیل شد و اوضاع دگرگون شد. بعد از آن وقتی تقاضا در بازار افزایش یافت علی خسروشاهی در کنار مینو، کارخانهای با مشارکت سازنده شرکت پروکتوراند کمبل ساخت. بعد از آن تاید معادل پودر رختشویی شد و 90 درصد بازار ایران را به دست گرفت. علی اصغر سعیدی نویسنده کتاب کارنامه زندگی علی خسروشاهی می گوید«به اعتقاد بسیاری از مدیران شرکت مینو، تاسیس نظام پخش و فروش و نظام بازاریابی مهمترین دستاورد علی و حسن خسروشاهی و عامل مهم شتابدهنده برای تسخیر بازار در شرکت مینو بود. نخست، نظام توزیع و فروش شرکت بود که آن را از نظام سنتی توزیع تحت سلطه بنکداران بازار جدا کرد …. و دوم ورود بازاریابی مدرن روش عملکرد شرکت را تغییر داد و اساس تصمیمگیری در خصوص تولید و فروش را به جای اتکا بر اعتقاد و ایدههای مدیران و شیوههای آزمون و خطا، بر مطالعه و پیمایش علمی بازار و شناخت ذائقه، سلیقه و رفتار مصرفکننده و حق انتخاب او استوارکرد.» شرکت خوراک چهارده شعبه در سراسر کشور داشت و با 350 کامیون کالاها و اجناس را توزیع میکردند. این شرکت در بیش از 20 هزار مغازه کالا توزیع میکرد و عمده محصولات به خردهفروشان فروخته میشد. در سال 1357 بیش از یک هزار نفر در بخشهای مختلف فروش این شرکت کار میکردند. خسروشاهی برای کمک به بخش توزیع و بازاریابی، از همکاری متخصصان خارجی هم بهره میگرفت و در عین حال مدیرانش را به مراکز آموزشی داخلی و بینالمللی میفرستاد. در بخش بازاریابی دارویی نیز از دانشجویان پزشکی و داروسازی استفاده میکرد. با آنکه شرکت خوراک شرکتی صنعتی نبود و بنابراین مشمول قانون حفاظت از صنایع نمیشد ولی بعد از انقلاب آن سازمان وسیع نیز بی هیچ توضیحی مصادره و نامش به شرکت قاسم ایران تغییر یافت.
اجاقهای علاءالدین در دهه 1340 این بحث در بین اقتصاددانان مطرح بود که کشورهای در حال توسعه بهتر است در مرحله اول صنایعی درست کنند که تولیداتش جایگزین واردات شود. بر اساس همین دیدگاه در ایران نیز کم کم صنایعی شکل گرفت. علی خسروشاهی یکی از سه نماینده شرکت علاءالدین انگلستان در ایران بود و چون به این نتیجه رسیده بود که سود و عوارض گمرکی واردات بخاری و سماور دیر یا زود بسیار بالا خواهد رفت، از آن شرکت خواست که با شراکت نمایندگانش در ایران یک کارخانه تاسیس کند. به رغم بی میلی شرکت علاءالدین، خسروشاهی آنها را مجاب کرد تا تولید را در ایران شروع کنند. اجاقهای علاءالدین در خاطره نسلی از ایرانیان جای ویژهای دارد. این اجاقها و بخاریهای نفتی هم گرمابخش بودند هم اجاقی برای خوراکپزی. خسروشاهی تا زمان ملی شدن شرکت، سهام خود را در این شرکت حفظ کرد.
پفک نمکی علی خسروشاهی در سفرهایش به خارج به نمایشگاهها و مغازهها سر میزد و محصولات مختلف را جمع میکرد و آنها را میچشید تا این که به محصولی برخورد که بعدها در ایران به نام پفکنمکی به بازار عرضه شد. او با شرکت آمریکایی تولیدکننده تماس گرفت و ماشینآلات تولید این محصول را سفارش داد. «حسن خسروشاهی در خصوص نامگذاری این محصول میگوید» در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری میرفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقه من بود. محصولی هم که قرار بود تولید شود خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود، من تصمیم گرفتم که اسم آن را پفک نمکی بگذارم و با عجله زیاد و برای این که مبادا دیگری اسم مشابهی ثبت کند، این اسم را ثبت کردم.». مینو در دهه پنجاه ماهانه 90 میلیون بسته پفک نمکی تولید میکرد که 30 میلیون بسته آن به کشورهای حاشیه خلیج فارس صادر میشد. به این ترتیب، پفک نمکی به یکی از پرسودترین محصولات مینو تبدیل شد و قرار بود واحدهایی برای تولید آن در شهرهایی مانند اهواز و در شیخنشینهای خلیج فارس و عربستان سعودی تاسیس شود. وقتی شرکت مینو مصادره شد بخشی از اتهام مربوط به همین ایدهای بود که خسروشاهی برای تولید پفک نمکی در عربستان و دیگر کشورهای عربی در سر داشت.
فیوچر شاپ علی و برادرش جلیل و پسرش حسن که پس از فراغت از تحصیل در آمریکا در سال 1346 به فعالیتهای خانوادگی پیوسته بود مالکیت و مدیریت گروه مینو را تا پیش از ملی شدن در سال 1358 در دست داشتند. علی خسروشاهی بعد از ملی شدن مینو، به سوئیس مهاجرت کرد و در سال 1377 در 87 سالگی در لوزان سوئیس درگذشت. حسن خسروشاهی اما فعالیتهای اقتصادی را کانادا ادامه داد و «ظرف مدت یک دهه موفقترین شرکت خردهفروشی محصولات الکترونیکی را در کانادا بوجود آورد.» او «فیوچر شاب» را در سال 1361 در کانادا راهاندازی کرد که بعد از ده سال تعداد فروشگاههایش به 136 فروشگاه رسید. بعد از موفقیت کارش، در نهایت این شرکت را در سال 1380 به قیمت 580 میلیون دلار به شرکت «بست بای» فروخت.
باغ جماران حالا اکثریت سهام مینو به ستاد آزادگان رسیده و خانهاش نیز مثل سهام کارخانجاتش تقسیم شده است. علی خسروشاهی با آنکه در نزدیکی میدان فردوسی کنار دفترش زندگی می کرد اما باغی هم در جماران داشت که در آن خانهای برای خودش ساخته بود. بعد از انقلاب، وقتی آیتالله خمینی به جماران رفت، در خانهای ساکن شد که دیوار به دیوار همین باغ بود. بخشی از این باغ در اختیار وی و خانوادهاش قرار گرفت. اکنون هفت هزار متر از این باغ در اختیار موسسه تنظیم و نشر آثار آیت الله خمینی است و بقیه نیز در اختیار شهرداری است که به عنوان سرای محله از آن استفاده می کند.
منابع: موقعیت صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی/ زندگی و کارنامه علی خسروشاهی/علی اصغر سعیدی/ نشر نی/ 1399 سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران/ فریدون شیرین کام، ایمان فرجام نیا/ نشر فرهنگ صبا/ چاپ 1393
دستاورد صنعت / یازدهم تیر ماه سال 1358 فهرستی پنجاه و یک نفره از سوی شورای انقلاب منتشر میشود که نام پنج نفر از اعضای خانواده لاجوردی در آن بود؛ سید محمود لاجوردی به همراه فرزندانش قاسم، احمد و حبیب و برادرش اکبر لاجوردیان. مصادره اموال نقطه پایانی است بر زندگی خانوادهای که بیشتر از یکصد سال در تجارت و تولید فعال بودند و بزرگترین مجموعه صنعتی ایران را راهاندازی کردند. سیدمحمود لاجوردی عضو ارشد خانواده در 86 سالگی با وجود مصادره اموال و ترور فرزندش احمد تا هفدهم بهمن 1360 همچنان در دفتر کارش در صنایع بهشهر حاضر میشد اما به دستور غلامرضا شافعی قائم مقام سازمان صنایع ملی ورود وی به دفترش ممنوع شد. سید محمود به عنوان پدر معنوی خاندان لاجوردی و مهمترین عامل پیشرفت گروه صنعتی بهشهر در سال 1274 خورشیدی چند ماهی بعد از ترور ناصرالدین شاه در محله گلچغانه در خانوادهای تاجرپیشه در کاشان به دنیا آمد. در شش سالگی به مکتب رفت ولی چیزی یاد نگرفت و به گفته خود الف را از ب تشخیص نمیداد اما پس از انقلاب مشروطه به مدارس جدید رفت که تازه در کاشان تاسیس شده بود. او در مغازه پدرش سید محمد نیل فروش (لاجوردیان) کار میکرد که در تهران دفتر داشت. او با جمع کردن حقوق شاگردی، از خرازیهای کاشان سفارش میگرفت و آن را به حجره پدرش در تهران میفرستاد و اجناس مورد نیاز خرازیها را تامین میکرد و در مقابل تومانی سیشاهی به عنوان کارمزد میگرفت. شانزده ساله بود که به بهانه تحصیل به تهران آمد و در خانه ابوالقاسم، نماینده پدرش در حجره تهران ماند و کار تجارت را در تهران شروع کرد. در 18 سالگی به دستور پدر و با توجه به علایق قلبی خود وارد حزب دموکرات شد و افراد را نیز تشویق میکرد که عضو این حزب شوند. تا جنگ جهانی اول عضو این حزب بود که ملک الشعرای بهار در تاریخ مختصر سیاسی ایران مرام این حزب را این گونه توصیف میکند: «انفکاک کامل قوه سیاسی و قوه روحانی، ایجاد نظام اجباری، تقسیم املاک بین رعایا، تعلیم اجباری، بانک فلاحتی، ترجیح مالیات غیرمستقیم بر مستقیم، مخالفت با مجلس اعیان و قانون منع احتکار. حزب اعتدالیون آنها را انقلابی تندرو میخواندند و حتی از تکفیر آنها ابایی نداشتند.» با مرگ نماینده پدرش در تهران، او با هزار تومان سرمایه، شریک پدرش در حجره تهران شد. سید محمود کالاها را از عرضهکنندههای دست اول میخرید و به مغازهداران میفروخت. در سال 1298 با طاهره دختر سید عبدالرحیم کاشانی تمبرفروش از آزادیخواهان سرشناس بازار و رئیس انجمن کاشانیهای مقیم تهران ازدواج کرد. در همین سال کارش را به خارج گسترش داد و از آلمان کالا وارد کرد. اولین سفرش را در سال 1301 به خارج انجام داد و دو ماه در شوروی و آلمان بود. به خاطر انقلاب روسیه و شکست آلمان در جنگ، ارزش پول ملی این دو کشور کم شده بود و این کاهش ارزش پول، سود فراوانی برای سید محمود داشت.«مسئله جنگ که پیش آمد، جنسها بالا رفت؛ هر کس وارد بود بهره برد؛ من هم چون وارد بودم، مخصوصا با روسها ارتباط داشتم، در آن زمان قند و شکر رسیده بود به یک من یا کیلویی 14 تومان؛ با روسها معامله میکردم، دیدم مازوج احتیاج دارند، اما در بغداد مازوج ارزان بود؛ آن را خریده و در خرمشهر به روسها میدادم.» در دوره پهلوی اول به شوروی گاو، گوسفند، پشم و پوست صادر میکرد و در عوض کالاهایی چون آهن، کاغذ و کبریت میخرید. از هند چای و از عراق قند و شکر وارد میکرد. پس از شهریور 1320 سید محمود که نگران اوضاع سیاسی کشور بود تصمیم به مهاجرت گرفت. خودش میگوید:«من از توده بازی ناراحت بودم و در سفری که در سال 1929 به آمریکا کردم، قصد داشتم که انتقال پیدا کنم به آمریکا. اول یک خانه خریدم. پس از قرارداد علاء در بغداد (فروردین سال 1334) و حمایت آمریکا و انگلیس، من ترسم ریخت و فکرم عوض شد که اوضاع ایران این طور نمیماند.» پس از بازگشت فعالیت تجاریاش را از سر گرفت و اولین شرکت تجاری خانوادگی را در سال 1323 به نام آرین تاسیس کرد. سه سال بعد برادرش احمد لاجوردیان که فرزند همسر دوم پدرش و 28 سال کوچکتر از سید محمود بود، به تهران آمد. سید محمود 25 درصد از سهام شرکت آرین را با اضافه کردن سرمایه به برادرش واگذار کرد. پسرش احمد نیز که تحصیل زبان خارجی در دانشسرای عالی را نیمه کاره رها کرده بود، با پدر در تجارتخانه کار میکرد و پس از تشکیل اولین شرکت خانوادگی که در آن 15 درصد سهم داشت، مدیر عامل آنجا شد او تمایلی به حضور در سیاست نداشت و جز در مراسم رسمی اتاق بازرگانی فعالیتی نداشت. با این حال بعد از مصادره اموال خانواده لاجوردی، توسط گروه فرقان ترور شد و خودش و رانندهاش زخمی شدند. این حادثه تاثیر زیادی در تصمیم دیگر صنعتگران گذاشت و آنها را که پس از مصادره اموالشان به هر دری میزدند تا اموالشان را پس بگیرند، نگران شدند و به سرعت کشور را ترک کردند.
سرمایهداری خانوادگی چهار عضو خانواده لاجوردی یعنی سید محمود و برادرش اکبر لاجوردیان، و پسرانش احمد و قاسم لاجوردی تا سال 1342 شرکت آرین را اداره میکردند و پس از بازگشت حبیب لاجوردی از امریکا، تعداد مدیران به غیر از دامادها و نوههای سید محمود به پنج نفر رسید. از سال 1330 لاجوردیها وارد صنعت شدند و پنبه پاککنی اولین صنعتی بود که وارد آن شدند. بعدها به تولید روغن نباتی، نخ، پارچه و قالی پرداختند و فعالیتشان را در کشتیرانی، تاسیس بانک و خدمات کامپیوتری توسعه دادند. با حضور اکبر لاجوردیان در تهران، کسب و کار خانواده توسعه پیدا کرد. او در ابتدا برای حمایت برادر بزرگترش محمود در فعالیتهای صنفی اتاق بازرگانی شرکت میکرد اما بعد از خروج برادرش از فعالیتهای صنفی در آنجا فعالتر شد و عضو موثر اتاق بازرگانی تهران از سال 1344 تا 1357 و رئیس سندیکای نساجی بود. «یکی از دغدغههای اکبر لاجوردیان در زندگی این بود که چرا تنها یک دانشگاه برای آموزش رشته نساجی باید وجود داشته باشد (تا سال 1349) با این که بیشترین نیروی کار در این صنعت مشغول به کار بودند اما ایران سالی 100 هزار تن پنبه صادر میکرد ولی آن را تبدیل به پارچه نمیکرد تا ارزش افزوده آن سه تا چهار برابر بیشتر شود.» او در تاسیس کارخانههای نساجی گروه خانوادگی لاجوردی حضوری فعال داشت و از سال 1350 مدیر عامل کارخانههای مخمل کاشان، راوند کاشان و پلی اکریل بود. در میان فرزندان محمود لاجوردی، قاسم از مدرسه تجارت دیپلم بازرگانی داشت و در رشته زبان و ادبیات خارجی خواند و در سال 1321 از دانشسرای عالی فارغ التحصیل شد. او در حین تحصیل همراه برادرش احمد در کارهای تجاری مشارکت داشت. قاسم در سال 1324 برای ادامه تحصیل و تجارت به آمریکا رفت و در آنجا با علی اصغر محلوجی شرکت سهام تجارتی ایران را تشکیل داد. در این دوره او سفارش پارچه از ایران میگرفت و به ایران میفرستاد. او بعدها در سال 1335 تا 1338 دفتر تجاری توکیو را اداره میکرد و زمینهساز مشارکت ژاپنیها در تاسیس بانک بینالمللی ایران و ژاپن شد. «بانک بینالمللی ایران و ژاپن اولین بانکی بود که خاندان لاجوردی همراه با تعدادی دیگر از سرمایهداران داخلی و خارجی در سال 1338 تاسیس کردند. این بانک با مشارکت ژاپنیها به میزان 35 درصد سهام تاسیس شد. لاجوردیها نیز یک سوم سهام بانک را دراختیار داشتند. قاسم تنها عضو خانواده بود که فعالیت سیاسی داشت و در سال 1339 در انتخابات مجلس با حمایت حزب ملیون به رهبری دکتر منوچهر اقبال از منطقه کاشان نامزد شد اما نتیجه این انتخابات باطل شد و در بهمن 1339 در انتخابات بعدی نامزد نشد. او عضو حزب ایران نوین بود و بعدها عضو حزب رستاخیز شد. در شهریور 1354 نیز قاسم لاجوردی همراه با چهار سرمایهدار دیگر یعنی جهانگیر نیکپور، علی رضایی، کاظم کورس و محمدعلی مهدوی به نمایندگی مردم تهران در مجلس سنا انتخاب شد. سوای فعالیت سیاسی، او نقش پررنگی در فعالیتهای اقتصادی داشت، در چند دوره از انتخابات اتاق بازرگانی به عنوان نایب رئیس حضور داشت و همراه عمویش اکبر لاجوردیان و چند سرمایهدار دیگر اتحادیه صنایع ایران را تاسیس کرد که بعدها با اتاق بازرگانی یکی شد. قاسم در اکثر شرکتهای خانوادگی لاجوردی حضور داشت و عضو هیات مدیره کشتیرانی ملی آریا، پلی اکریل، بانک ایران و ژاپن، سیمان غرب و بیمه حافظ بود. قاسم در تحلیل وقایع نگاه دقیقی داشت به گونهای که حتی سخنان و نگاه وی به وضعیت قیمتگذاری برای وضعیت امروز ایران نیز صادق است. در کتاب سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران به نقل از وی آمده: «روش تعیین قیمت برای کالاها سالم نیست و اعمال چنین نظارتی، فقط باید برای مدتی محدود باشد. کالاهای انحصاری و احتیاجات روزمره عامه مردم، که البته برای چنین کالاهایی نیز باید سود عادلانهای – که مشوق سرمایهگذار است- در نظر گرفته شود. هر جا رقابت نیست، کنترل قیمتها پابرجاست است؛ هر جا رقابت هست، افزایش تولید را حمایت کنید. رقابت کار خود را انجام خواهد داد.»
مدیریت مدرن در میان فرزندان سید محمود، حبیب از همه کوچکتر بود او متولد 1317 بود و تا پایه ششم ابتدایی را در تهران خواند و در سال 1329 به آمریکا رفت. سیزده سال آنجا بود و بعد از گرفتن دیپلم، در سال 1340 از دانشگاه ییل لیسانس گرفت. دو سال بعد دوره فوق لیسانس مدیریت بازرگانی را در دانشگاه هاروارد گذراند. بعد از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و در قسمت کارگزینی شرکت صنعتی بهشهر مشغول به کار شد. در فاصله سالهای 1342 تا 1348 مدیر امور استخدامی و اداری چندین شرکت و مدیر بازاریابی صنایع بهشهر و مدیر عامل پاکسان بود. حبیب عضو جوان گروه صنعتی بهشهر نگاه اصلاحی به مدیریت شرکت داشت و ضمن جذب فارع التحصیلان دانشکده نفت، دورههای آموزشی مدیریت برگزار میکرد و برای آموزش مدیران طرح اعزام کارکنان به مراکز آموزشی داخلی و خارجی را در برنامه گذاشت. در اواخر بهار 1345 طرح ساعات کار دفتر مرکزی را از دو شیفت صبح و عصر به یک شیفت تبدیل کرد و کارکنان از ساعت هشت صبح تا پنج بعد از ظهر کار میکردند و پنج شنبه تعطیل بودند. با تهران کلینیک یکی از مجهزترین مراکز درمانی وقت، قراردادی بست تا کارکران گروه تحت بیمه درمانی این مرکز قرار بگیرند. به پیشنهاد حبیب در سال 1347 برای ایجاد هماهنگی در گروه صنعتی بهشهر هر یک از اعضا مسئولیت یکی از شرکتهای وابسته به گروه را بر عهده گرفتند. به این معنی که امور صنعتی، بازرگانی، مالی و اداری هر شرکت تحت نظارت یک نفر درآمد. حبیب مهر ماه 1348 از دانشگاه هاوارد دیدن کرد تا بتواند مرکز مطالعات مدیریت ایران را تاسیس کند. این موسسه با همکاری دانشگاه هاروارد، دولت و بخش خصوصی ایران تاسیس شد. در این موسسه فارغ التحصیلان لیسانس پس از چند مرحله آزمون و مصاحبه به شرط آشنایی با زبان انگلیسی پذیرفته میشدند. بعضی از آنان برای گرفتن دکترا با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه هاروارد اعزام میشدند. این مرکز در اولین دوره 56 دانشجو پذیرفت و تا پیش از انقلاب بیشتر از 600 نفر از مدیران در این مرکز دوره آموزش مدیریت دیدند. او تا سال 1355 به عنوان عضو هیات موسس، دبیر هیات امنا، و قائم مقام این مرکز بود. در سال 1354 به حبیب پیشنهاد وزارت شد اما او نپذیرفت و تا سال 1355 در مرکز مدیریت ایران فعالیت داشت و بعد از آن برای گذراندن دوره دکترا به دانشگاه آکسفورد انگلستان رفت. پایان نامه وی درباره اتحادیههای کارگری ایران در دهههای 1330 و 1320 بود. او در سال 1360 از دانشگاه اکسفورد فارغ التحصیل شد و حاصل تحقیقات وی کتابی بود به نام «اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران» که ترجمه آن در سال 1369 در ایران منتشر شد. بعد از انقلاب به مدت شش سال پروژه تاریخ شفاهی ایران را در دانشگاه هاروارد انجام داد و در این پروژه با 134 نفر صاحب منصبان و فعالان سیاسی دوره پهلوی مصاحبه کرد که حاصل آن حدود 800 ساعت نوار و 18 هزار صفحه متن است که در دانشگاه هاروارد و دانشگاه آکسفورد نگهداری میشود و بزرگترین مجموعه تاریخ شفاهی یکصدسال اخیر و یکی از منابع مهم شناخت این دوره است. حبیب لاجوردی در سوم مرداد سال 1400 بعد از یک دوره بیماری در هشتاد وسه سالگی در آمریکا درگذشت.
از روغن کرمانشاهی تا روغن نباتی در شروع قرن گذشته، روغن مصرفی ایرانیان، روغن حیوانی معروف به روغن کرمانشاهی بود. این روغن از سویی کفاف جمعیت رو به افزایش را نمیداد و از سوی دیگر مردم به مصرف روغن حیوانی عادت داشتند و تغییر ذائقه آنها بسیار دشوار بود. گروه صنعتی بهشهر برای این که روغنی تولید کند که با مذاق ایرانیان سازگار باشد. «مقداری روغن حیوانی را به آزمایشگاهی در سوئیس فرستادند تا ترکیبات آن شناخته شود. پس از این که اسانس مورد نظر به دست آمد ترکیب شیمیایی آن ساخته شد و در روغن نباتی به کار رفت.» پیش از این که لاجوردیها شرکت بهشهر را برای روغنکشی تاسیس کنند، افراد دیگری هم به این کار مشغول بودند اما طی 27 سال، لاجوردیها این صنعت را چنان گسترش دادند که ظرفیت تولید از بیست تن در روز به 250 تن در سال 1357 رسید. گروه صنعتی بهشهر بزرگترین کارخانه تولید روغن نباتی ایران را در اختیار داشت و روغن نباتی شاهپسند، بهار، نسترن، و روغن مایع لادن تولید میکرد. لاجوردیها بعد از وارد شدن در صنعتی روغن، متوجه شدند که مواد اولیه کافی برای تولید روغن در کشور وجود ندارد برای همین با همکاری تعدادی از تولیدکنندگان روغن، شرکت کشت دانههای روغنی را درست کردند و با ترویج کشت انواع دانههای روغنی، سطح زیر کشت این دانههای روغنی به «دهها برابر» افزایش یافت. «در سال 1343 روغن نباتی شاهپسند به کشورهای افغانستان، کویت، بحرین، قطر و دوبی صادر شد و سپس به تدریج سایر محصولات گروه صنعتی بهشهر مانند پودر برف، صابونهای حمام و رختشویی گلنار، روغن نباتی بهار، و پودرهای سردا و کیمیا به سایر کشورها به ویژه کشورهای همجوار» صادر میشد. گزارشها نشان میدهد که پیش از انقلاب محصولات گروه صنعتی بهشهر علاوه بر کشورهای همسایه به کشورهایی نظیر ژاپن، عربستان سعودی، انگلستان، دانمارک، هلند، سوئد و اتحاد جماهیر شوروی» نیز صادر میشد.
صنایع بهشهر شرکت بهشهر با دو شرکت تجاری مرتبط با خود یعنی شرکت بهپخش مسئول فروش داخل کشور و شرکت بهکو فروشنده کالاهای صادراتی در عرصه فروش کار میکردند. شرکت بستهبندی هم از دل صنعتی بهشهر شکل گرفت و لاجوردیها در سال 1335 شرکت بستهبندی را در گروه صنعتی بهشهر راهاندازی کردند که هیچگونه سابقهای در صنایع سنتی ایران نداشت. بعد از این که خانواده لاجوردی در سال 1342 تصمیم به تولید مواد شوینده گرفت، شرکت پاکسان را راهاندازی کرد که محصولاتی چون پودر لباسشویی، صابون گلنار و مایع ظرفشویی تولید میکرد. پودر برف اولین پودر لباسشویی ایرانی است که گروه صنعتی بهشهر تولید کرد که علاوه بر بازار داخلی به کشورهای همسایه نیز صادر میشد. خانواده لاجوردی 80 شرکت و کارخانه در شهرهای تهران، کاشان، بهشهر، کرمانشاه، قزوین، مشهد، گنبدکاووس، گرگان، نکا، اراک، خرمشهر، نوشهر و محمود آباد تاسیس کردند که عمدتا در زیر مجموعه گروه صنعتی بهشهر فعال بودند. به غیر از این، 24 شرکت ساختمانی و چندین شرکت بزرگ در صنایع نساجی نظیر تولید پارچه، پتو، قالی، نخ و… داشتند. در زمان انقلاب بیش از 15 هزار نفر در مجموعه شرکتهای خانواده لاجوردی کار میکردند. به نوشته کتاب پنجاه کنشگر اقتصادی ایران «خاندان لاجوردی یکی از تواناترین و بزرگترین خانوادههای ایران در حوزه نساجی، روغن نباتی، مواد شوینده، ساختمان و… در یک قرن اخیر در اقتصاد ایران میباشد.»
مدیریت علمیلاجوردیها خانواده لاجوردی برای مدیریت شرکتهای خود ضمن استفاده از نیروهای آموزش دیده صنعت نفت، برنامهریزی گستردهای برای تربیت مدیران آینده داشت. آنها مدیران خود را برای آموزش به سازمان مدیریت صنعتی، مرکز مطالعات مدیریت ایران، سمپوزیومهای مدیریت اروپا و دورههای مدیریت دانشگاه هاروارد و انجمن تحقیقات استانفورد اعزام میکردند. برای همین گفته میشود که لاجوردیها بخش مهمی از موفقیت خود را مدیون استفاده از مدیرانی هستند که شرکتهای آنها را گسترش دادند. با متنوع کردن سهامداران و سپردن کارها به مدیران، ماهیت سرمایهداری خانوادگی آنها کمکم تغییر کرد. به غیر از مدیریت، آنها در زمینه تبلیغات نیز برنامه متفاوتی داشتند. در دوره حبیب لاجوردی واحد تبلیغات در شرکت بهشهر ایجاد شد و برای توسعه کارها از تجربه خارجیها استفاده میکردند. در کتاب سرمایهداری خانوادگی لاجوردی آمده «در بخش گرافیک تحت نظارت صادق بریرانی که کار طراحی در بستهبندی، پوستر و چاپ آگهی را انجام میداد، رئیس بازنشسته طراحی شرکت رولان (Revlon) آمریکا به ایران دعوت شد و در مدت سه ماه اقامتش، به طراحان شرکت که با همکاری او انتخاب شده بودند آموزشهای لازم را ارائه داد. برای واحد فیلمسازی نیز از افرادی چون جعفر والی کارگردان تئاتر، احمد رضا احمدی شاعر و نویسنده و سیاوش کسرایی شاعر برای تهیه فیلمهای تبلیغاتی دعوت میکرد.» گروه خانوادگی لاجوردی برای تولید محصول تحقیقات میدانی انجام میداد و به عنوان نمونه «بازاریابهای مخمل کاشان تمام نواحی ایران را میگشتند تا بفهمند در هر منطقه ایران، چه نوع پارچههایی با چه طراحی و رنگی جاذبه دارد تا به تولید آن بپردازند.»
بنیاد خیریه لاجوردی محمود لاجوردی در سال 1341 بنیاد خیریه لاجوردی را پایهگذاری کرد. او در ایام عید، خیاطی را به کاشان میفرستاد تا برای بچههای فقیر لباس بدوزد. ابتدا 700 نفر تحت پوشش بنیاد بودند که در سال 1352 به 1200 نفر رسید. او همچنین عضو چندین موسسه خیریه وابسته به حکومت بود او در برخی موسسات مشابه نیز فعال بود مثلا رئیس شورای مدیران شیر و خورشید، عضو هیات امنای صندوق عمران موقوفات کشور و رئیس حفاظت از آثار باستانی کاشان بود. به نوشته کتاب سرمایهداری خانوادگی لاجوردی«سید محمود همه مناسبتهای مربوط به افراد خانواده و دوستان را به یاد داشت و ارسال کارت تبریک عید نوروز، روز تولد، عروسی یا پیام تسلیت برای فرزندان و نوادگان و دوستان یکی از خصوصیات فردی او بود. سید محمود، … علایق مذهبی داشت و این نگرش او با انجام تکالیف روزانه دینی، رفتن به حج، سفرهای زیارتی به عراق، کمک به موسسات مذهبی قابل مشاهده بود. وی حتی شبهای جمعه در خانهاش روضه خوانی برقرار میکرد و آخوند محله را به خانهاش میآورد.» احمد لاجوردی میگوید: بین خانواده موافقت شده بود که مبلغ پانزده درصد از سود سهام خانواده لاجوردی و لاجوردیان به بنیاد لاجوردی انتقال داده شود تا امکان اجرای برنامههای خیریه را داشته باشد. فعالیتهای خیریه لاجوردی متنوع بود و گرچه مدرسه سازی در مرکز فعالیتهایش قرار داشت اما بورس تحصیلی به دانشجویان، ساخت خوابگاه دانشجویی و کمک به باشگاههای ورزشی جزو فعالیتهایش بود. به غیر از این، فعالیت بنیاد لاجوردی «حتی بخشهای مذهبی جامعه مثل دادن ارز مورد نیاز برای خرید تشکیلات اتاق قلب بیمارستان آیت الله گلپایگانی قم (در حدود 94 هزار فرانک سوئیس) کمک به مجله الفکر الاسلامیو ساخت مسجد را شامل میشد.» از سوی این بنیاد خیریه، در یک مورد 22 میلیون ریال به کتابخانه موسسه مطالعات مدیریت ایران و 11 میلیون ریال برای احداث میدان آزادی (شهیاد سابق) اهدا شد.
انقلاب و پایان کار لاجوردیها در ایران در نیمه تیرماه 1358 قانون حفاظت و توسعه صنایع از تصویب شورای انقلاب گذشت و طی آن اموال و داراییهای 51 سرمایهدار به اتهام داشتن روابط غیرقانونی با رژیم و انباشت سرمایه و ثروت از راههای نامشروع در حالی مصادره شد که هیچ دادگاهی برای شنیدن حرفهای آنها تشکیل نشد. منازل مسکونی و مستغلات افراد خانواده نیز به تدریج اشغال و مصادره شد. بعد از اعلام مصادره سهام و داراییهای صاحبان صنایع، خانواده لاجوردی تلاش میکردند تا انقلابیون را قانع کنند که اموال آنها نباید مصادره شود. اکبر لاجوردیان با همراه گروهی از جمله حاج محمدتقی برخوردار، مهندس رستگار، بنکدارپور و دکتر موتمنی با مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت و دکتر یدالله سحابی مشاور نخست وزیر ملاقات کردند. به گفته اکبر لاجوردیان، پاسخ دکتر سحابی این بود «حق با شماست. در انقلاب چوب تر و خشک با هم میسوزند.» در همین زمان اکبر لاجوردیان و سید محمود لاجوردی پیشنهادی به رضا صدر وزیر وقت بازرگانی دادند«چون برای تاسیس و رشد صنایع مربوط به لاجوردیها، زحمات زیادی کشیده شده است 90درصد از سهام به بنیاد لاجوردی منتقل شود و هر گونه که دولت صلاح بداند، هزینه شود و تنها ده درصد در اختیار مدیران و کارمندان گذارده شود. این پیشنهاد مورد تصویب شورای انقلاب قرار نگرفت.» تلاش برای قانع کردن مقامات دولت انقلابی ادامه داشت. دیدار با ابوالحسن بنیصدر بی نتیجه بود چون او صنایع ایران را مونتاژ میدانست برای همین گروهی از صاحبان صنایع، محمد بهشتی را به اتاق بازرگانی دعوت کردند با این امید که بتوانند نظر او را جلب کنند اما او در سخنرانیاش آب پاکی را رو دست صنعتگران ریخت. به گفته اکبر لاجوردیان در کتاب 110 سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر، بهشتی در آن جلسه «مثال ماهیگیر را زدند، که اگر شما شخصاً میروید ماهی میگیرید و میفروشید و آن را مال خودتان میدانید، درست است، ولی اگر شما کارتان توسعه پیدا کرد و کشتی بزرگی گرفتید و افراد بیشتری استخدام کردید، دیگر منفعتی که از زحمت دیگران حاصل میشود، مال خودتان نیست بلکه مال بیتالمال است و همه باید از آن استفاده کنند. در واقع ایشان با این سخنان خطمشی و هدف انقلاب را در زمینه تجارت و صنعت کشور بیان کردند.» بعد از تمام تلاشهای بینتیجه، اکبر لاجوردیان و چند تن دیگر به دیدار آیت الله خمینی رهبر ایران رفتند اما به گفته لاجوردیان آقای خمینی به آنها گفت:«ما شما را گناهکار نمیدانیم. شما نگران نباشید. سر کارتان بروید و به کار خودتان ادامه بدهید. مطمئن باشید با شما کاری نداریم.» اما انگار این حرفها ثمری نداشت و کسی نمیتوانست مانع از سیلی شود که با انقلاب شروع شده بود. بعد از مصادره شرکتهای خانوادگی لاجوری، اتهامات دادگاه انقلاب برای اعضای خاندان لاجوردی در تیر ماه 1363 و آبان 1369 از این قرار بود:«سرمایهدار وابسته به رژیم پهلوی، بهرهگیری از قدرت ساواک و اعتبارات بانکی، تلاش جهت تحکیم رژیم پهلوی، ارتباط با عبدالرضا پهلوی و هویدا و…» در حکم دادگاه آمده که«از نظر دادگاه بر اساس محتویات پرونده سوء استفاده شخصی آنان محرز نگردید.» اما شرکتهای خانواده لاجوردی به خاطر «عدم پرداخت وجوه شرعیه مشمول حکم حکومتی امام شدند و در نتیجه دو پنجم اموال لاجوردیان و اقاربش به عنوان خمس و بقیه به عنوان اموال غائب در اختیار ولی فقیه قرار گرفت تا به مصارف شرعیه برسد.» موضوع مصوبه شورای انقلاب، مصادره کارخانجات خاندان لاجوردی بود اما نهادهای انقلابی همه اموال آنان از زمین و مسکن و اموال شخصی و حتی نامههای خصوصی و عکسها را جمعآوری و مصادره کردند. در حالی که یکی از اتهامات آنها وابستگی به خانواده پهلوی بود اما احمد لاجوردیان هر گونه ارتباط با خانواده پهلوی در صنایع بهشهر و شرکتهای خانوادگی لاجوردیها را رد میکند. او در گفتگو با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد در پاسخ به این سئوال که آیا این درست است که خانوادهی پهلوی در تمام کارخانهها شریک بوده؟ پاسخ میدهد که«نه. نه تنها صحیح نیست و حتی مثلا در تمام شرکتهایی که من مسئولیت آنها را به عهده داشتم و وابسته بودند به گروه صنعتی بهشهر حتی یک دانه سهم هیچ کدام از افراد خانوادهی پهلوی نداشتند و هیچ وزیری و هیچ کدام از افراد دولتی در این گروه، مگر اینکه سهامشان را در بورس خریده باشند.» محمود لاجوردی عضو ارشد گروه بهشهر تا سال 1362 در ایران ماند و بر اثر بیماری به خارج از کشور رفت و دو سال بعد در آمریکا درگذشت. اکبر لاجوردی پس از انقلاب در ایران ماند و برای بازگرداندن امول و داراییها تلاش بسیاری کرد. اکبر بعد از ترور برادرزادهاش احمد لاجوردی، و ممنوعالخروج شدن، تابستان 1359 از طریق یک قاچاقچی به همراه داریوش همایون که یک سال و نیم در تهران مخفیانه زندگی میکرد، از طریق کردستان به ترکیه رفت. او در کتاب 110 سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر درباره لحظه خروج از خاک ایران مینویسد:«به نظرم آمد حالا در این نقطه یک قدم من روی خاک ایران قرار دارد و یک قدم دیگرم بر روی خاک ترکیه تکیه کرده است. دلم گرفت. چشمانم در آن سیاهی شب جایی را نمیدید. اما نگاه حسرتی به همان افقهای تاریک ایران، وجودم را دچار آشوب کرد. من حالا سرزمینی را پشت سر میگذاشتم که ذرات وجودم با آب و گل آن سرشته و پرورش پیدا کرده بود. پیکرهای درگذشتگانم، که پدرانم، مادرانم در زنجیره نسلهای طولانی، همه در خاک این سرزمین خفتهاند. دل کندن از آن همه خاطره و از تاریخ و یادگارهای خانوادهام بسیار دشوار بود. به این علت با حسرت به افقهای دور و تاریک ایران نگاه میکردم.»
منابع:
موقعیت تجار و صاحبان صنایع ایران در عصر پهلوی/ سرمایهداری خانوادگی /خاندان لاجوردی و لاجوردیان/ علی اصغر سعیدی / فریدون شیرین کام/ گام نو/ 1398
سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران/ فریدون شیرین کام، ایمان فرجام نیا/ فرهنگ صبا/ 1393 -110 سال پیدایش وگسترش گروه صنعتی بهشهر/اکبر لاجوردیان/ انتشارات لوح فکر/ 1399
دستاورد صنعت / «کارخانه ارج سازنده ماشینهای آتشنشانی، چایسازی، مخزنهای بزرگ و کوچک نفت و آب، بخاریهای زیبای نفت سوز، ماشینهای مخصوص سنگشویی معادن، سقفهای فلزی قوسی، تلمبههای برقی الکتروموتور، پنجرههای آهنی پروفیله، استخوانبندی فلزی ساختمانی، صندلیهای فلزی تاشو به انواع مختلف و غیره که با مصنوعات خارجی برابری میکند به ابتکار برادران ارجمند بیست و دو سال است که در تهران دائر و مشغول فعالیت است.» مجله «اطاق بازرگانی تهران» مرداد ماه سال 1337 با چاپ گزارشی درباره ارج مینویسد «با همت و پشتکار میتوان کارخانههای بزرگ تاسیس نمود.» این گزارش زمانی منتشر شد که چهارده سال از در گذشت خلیل ارجمند بنیانگذار ارج میگذشت. خلیل ارجمند در خانواده ای صاحب نام در سال 1288 متولد شد. مادرش قدسیه و پدرش رحیم ارجمند معاون وزارت پست و تلگراف بود. پسر عمهاش حبیب ثابت نیز از جمله کارآفرینان دوره پهلوی و اولین کسی است که در ایران تلویزیون راهاندازی کرد. خلیل ارجمند در دوره رضاشاه به همراه مهندس مهدی بازرگان در بورس اعزام دانشجویان به فرانسه قبول شد و برای ادامه تحصیل در رشته مکانیک به فرانسه رفت. او جزو اولین گروه شصت نفرهای بود که برای تحصیل به اروپا اعزام شدند. خلیل ارجمند پس از پایان تحصیلات در سال 1315 به ایران بازگشت. در دانشکده فنی دانشگاه تهران به عنوان استاد مشغول کار شد و همزمان مغازهای در دروازه قزوین گرفت و اولین سنگ بنای کارخانه ارج را در آخرین سالهای سلطنت رضاشاه بنیان گذاشت. کارگاهی که نامش هم سه حرف اول فامیلیاش را داشت و هم ترکیبی بود از حروف اول آهنگری، ریختهگری و جوش کاری. این کارگاه در ابتدای کارش فقط در و پنجره و نردههای فلزی میساخت. موفقیتش در ساخت یک گلخانه برای بانک ملی در سال 1317 باعث شد که به یکی از پیمانکاران این بانک برای تامین نیازهایشان تبدیل شود. در همین دوره، طاق نصرت عروسی محمدرضا پهلوی ولیعهد را ساخت که در محل ورودی بانک ملی نصب شد. کمی بعدتر ارج کارش را با تولید سیم دینام و لاستیک اتومبیل توسعه داد و پنج مغازه دیگر را به مغازه اولی اضافه کرد. اما باز احساس میکرد که جای کافی برای توسعه فعالیتهایش ندارد. برای همین جای وسیعتری در خیابان شوش گرفت و همه تجهیزاتش را به آنجا منتقل کرد. در جای جدید ابزارآلات و وسایل تازهای مثل ماشین جوشکاری، توربین آبی برای آسیاب و دستگاههای مولد برق را فهرست تولیداتش اضافه کرد. در همین زمان سفارش ساخت مبل و صندلیهای آمفی تئاتر و کلاسهای دانشگاه تهران به او سپرده شد. بعد از اشغال ایران در شهریور 1320به وسیله شوروی و بریتانیا و محدود شدن راههای تجاری، فعالیت ارج توسعه پیدا کرد و به نوشته کتاب پنجاه کنشگر اقتصادی ایران«تقاضا برای خدمات و تولیدات وی به شدت افزایش یافت.» با افزایش مشتریان خلیل ارجمند در سال 1321 در شرق تهران«بیرون دروازه خراسان، کارخانه بزرگی تاسیس کرد.» در این کارخانه «سیمهای نازک و عایقدار» تولید میشد که بخش اصلی موتور برق بود و ارج «برای اولین بار، سیمهای مسی قطور را به سیمهای نازک تبدیل کرد.» خلیل ارجمند برای اجرای این کار «از خراسان، کرمیت میآورد و سیمهای قطور را از طریق ماشین مفتولسازی تولید میکرد. او پس از چند ماه مطالعه، روشی برای عایقدار کردن سیمها پیدا کرد.» با این کار، سیمهای عایق وارد بازار شد که برای موتور و دینام وسایل نقلیه کاربرد داشت. اما به نوشته کتاب پنجاه کنشگر اقتصادی ایران، «بزرگترین شاهکار صنعتی ارجمند، ساخت مجموعه تلمبههای الکتریک بود که صد درصد در کارخانه وی تولید میشد.» در سالهای اشغال ایران در جنگ دوم جهانی، لاستیک اتومبیل بسیار کمیاب و گران شده بود و ارج لاستیکهایی تولید میکرد که گرچه مقاوم و بادوام نبود اما متقاضی فراوان داشت. بعد از آن وی دو سال مشغول مطالعه روی تولید لاستیکهای بادوام اتومبیل بود که اجل مهلتش نداد. خلیل ارجمند در کنار کارخانه ارج چاه آبی حفر کرده بود که ساکنان حاشیه کارخانه از آن استفاده میکردند و بخشی از آب آن در یک رختشورخانه عمومی مصرف میشد. روز سی مهر 1323 برای سرکشی از وضعیت چاه وارد آن شد اما بندهای کابل دستگاه بالابر پاره شد و او به عمق 36 متری چاه سقوط کرد. خلیل ارجمند در حالی که 35 سال بیشتر نداشت، در این حادثه جان باخت. مهندس مهدی بازرگان که در دوره انقلاب نخست وزیر دولت موقت شد، در مجلس یادبود خلیل ارجمند از وی با عنوان «احسنالخالقین» یاد کرد و گفت: «ارجمند اگر چه فعال و مولد ثروت بود، ولی در بند جاه و مال نبود. خودخواهی را کنار گذاشته، خیر عموم و سعادت میهن را طلب مینمود. در کارخانه با کارگران با نهایت جوانمردی رفتار میکرد. در دانشکده فنی تهران و کانون مهندسین در سخاوت و بلند همتی بر همه، پیش دستی میکرد. دوستی با وفا و همکاری با صفا بود. با وجود همه تواناییها، تکبر و خودستایی نداشت و در بند تظاهر و تبلیغ نبود. وی مرد عمل و آئینه اخلاق بود. وی در عمر 35 ساله خود در برابر 350 سال عمر، کار کرد و خدمت به خلق خدا نمود.»
صندوق حمایت از دانشجویان ارجمند وصیت کرده بود مبلغ ده میلیون تومان در اختیار مهندس ریاضی رئیس وقت دانشکده فنی گذاشته شود تا از آن برای امور تعاونی دانشجویان استفاده شود که این رقم در سال 1351 به سه میلیون ریال رسید.» شرکت ارج به این صندوق که ایده آن را خلیل ارجمند داده بود، هر ساله مقادیری کمک میکرد و جوایزی نیز به دانشجویان برتر دانشکده میداد. مهندس عبدالله ریاضی رئیس دانشکده فنی در خاطراتش که در آبان 1354 در مجله وحید چاپ شده، مینویسد: «از جمله موسساتی که برای دانشکده فنی کمک موثر میکرد موسسه شخصی مرحوم مهندس خلیل ارجمند استاد دانشکده فنی بود که از نظر خیرخواهی که داشت نه تنها عملا و به توسط اهدا ابزار به کمک ما میشتافت بلکه از دادن پول و مساعدت مادی نیز دریغ نمیورزید و همین عمل نیک او باعث شد که دیگر افراد خیر هم در کمک رسانیدن به دانشکده فنی به وی تاسی جویند و از او پیروی کنند. این مرحوم حتی طبق وصیتی که کرده بود از ماترکش ده هزار تومان پول نقد به منظور تاسیس صندوق تعاونی پرداخت شد.» سرمایه این صندوق که به دانشجویان «بیبضاعت» کمک میکرد به گفته مهندس ریاضی به دویست هزار تومان رسید و از طریق این صندوق به دانشجویانی که بورس داشتند ماهانه 150 تا 250 تومان پرداخت میشد.
دوره رکود ارج با درگذشت خلیل ارجمند، پدر و همسرش مسئولیت اداره ارج را بر عهده گرفتند و رشد و توسعه ارج محدود شد. به نوشته روزنامه اطلاعات رحیم ارجمند پدر خلیل در بازدید محمدرضا پهلوی در روز 30 بهمن 1336 از کارخانه ارج گفت: «پس از درگذشت او (خلیل) کارخانه با مشکلات و مصائب بسیار دست به گریبان شد و به هر زحمتی بود قسمی عمل شد که شیرازه از هم نپاشد.» به گفته رحیم ارجمند، کارخانه ارج در آن زمان»مخزنهای فلزی ثابت و متحرک برای مواد نفتی، آب و اجسام، تلمبههای برقی، بخاریهای نفت سوز، میز و صندلی تاشو، پنجرههای پروفیل آهنی و آلومینیومی، ساختمانهای فلزی، ماشینهای مختلف مانند دستگاههای آتشنشانی، دستگاههای مالش چای و ماشینهای بالا بردن عیار سنگهای معدنی» تولید میکرد. وضعیت شرکت چندان مناسب نبود تا این که در سال 1330 برادرش اسکندر که در زمینه گرمایش مرکزی و تهویه مطبوع در آمریکا تحصیل میکرد، به ایران بازگشت. او بعد از گرفتن مدرک مهندسی از دانشگاه تهران برای تحصیل به آمریکا رفته بود. سه سال بعد سیاوش برادر دیگر خلیل هم که در رشته برق در مونیخ آلمان تحصیل میکرد، به جمع مدیران ارج اضافه شد و اداره شرکت ارج را بر عهده گرفت. او هم در دانشکده فنی دانشگاه تهران درس خوانده و برای ادامه تحصیل به آلمان رفته بود. با بازگشت دو برادر به ایران، شرکت ارج در مدار توسعه قرار گرفت. وقتی سیاوش در سال 1334 مدیریت کارخانه را در دست گرفت، خط تولید را عوض کرد و تمرکز شرکت را بر تولید لوازم خانگی گذاشت و ارج در مدت کوتاهی به بزرگترین کارخانه لوازم خانگی ایران و خاورمیانه بدل شد. در دهه 1330 بخاری ارج از تولیدات اولیه و ماندگار کارخانه ارج بود. محصول دیگر ارج صندلی تاشو بود که سبک زندگی مردم را تغییر داد و جای صندلیهای چوبی لهستانی را گرفت. از این صندلیها در مدارس نیز استفاده میشد و بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان چند دهه در ایران پشت همین صندلیها درس خوانده و امتحان دادهاند. غیر از بخاری، دومین محصول خانگی ارج کولر بود. سیاوش در سفری به آریزونا در آمریکا به کالایی برخورد که میتوانست حرارت محیط را بیش از 10 درجه کم کند. کولر آبی ارج بر اساس این محصول ساخته شد. ساخت انواع آن از جمله مدل پرتابل و سیار امکان استفاده عمومی و ارزان از این وسیله را فراهم کرد. این کولرها در مناطق گرم و خشک ایران سبک زندگی مردم را تغییر داد. یک سال بعد از تولید کولر ارج، آبگرمکن برقی ۵۰ گالنی ارج وارد بازار شد. با آنکه ارج در تولید آبگرمکن اولین نبود و پیش از آن، مهندس فضلالله رهنما در کارخانه پلار اصفهان آبگرمکن برقی ساخته بود اما تولید و عرضه گسترده این محصول از سوی ارج، به بهترشدن بهداشت عمومی و خلاص شدن مردم از خزینه و حمام عمومی کمک کرد. کارخانه ارج اولین شرکت ایرانی بود که در سال ۱۳۴۱ یخچال برقی را در ایران تولید کرد. کارخانه ارج برنامهای برای تولید یخچال برقی نداشت و تولید آن با یک اتفاق شروع شد. ماجرا از این قرار بود که سیاوش ارجمند میخواست ظرفشویی آشپزخانه بسازد و برای همین به دانمارک رفته بود. او در سفرش از کارخانه یخچالسازی هم دیدن کرد و با دیدن یخچال نظرش عوض شد و تولید یخچال را در ایران شروع کرد.
اوج ارج در دهه چهل خورشیدی زمانی که جاده قدیم کرج داشت به مرکز شرکتهای تولیدی بزرگ بدل میشد، برادران ارجمند نیز در سال 1343 کارخانه ارج را از خیابان شوش به کیلومتر 5 جاده مخصوص کرج منتقل کردند. با انتقال کارخانه و افزایش تولیدات، حالا دیگر محصولات ارج در میان خانوارهای ایرانی با شعار همیشگیاش یکی شده بود: «ارج نامی که میشناسید و به آن اطمینان دارید.» در سال 1352 شرکت ارج در بورس پذیرفته شد و در اوایل سال 1354 ظرفیت تولید شرکت ارج سالانه به بیش از 454 هزار دستگاه رسید. در آن زمان بیش از پنج هزار نفر در واحدهای صنعتی ارجمند کار میکردند و چندین هزار نفر نیز از طریق تعمیر و فروش محصولاتش زندگی میکردند. محصولات ارج علاوه بر عرضه در بازار داخلی، به کشورهای همسایه نیز صادر میشد. ارج در سال ۱۳۴۸ در نمایشگاهی صنعتی در مسکو شرکت داشت و علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد در دهه چهل خورشیدی میگوید:«من در آخرین سفری که به شوروی کردم … به نایب نخستوزیر شوروی … آقای نوویکو، بهعنوان هدیه، یک یخچال ایرانی (ارج) دادم. او فوقالعاده خوشحال شد و به من تاکید کرد که راننده خودش میآید یخچال را ببرد و تاکید کرد مبادا یخچال را به دفترش بفرستم. میخواستم بگویم یخچال ساخت ایران شهرت داشت.» کتاب سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران مینویسد: در سالهای 1351 تا 1353 فروش ارج از 1836 میلیون ریال به 3687 میلیون ریال در سال 1353 رسید یعنی تقریبا دو برابر شد. سود شرکت نیز پس از کسر مالیات از 194 میلیون ریال به 377 میلیون ریال افزایش یافت. در دهه پنجاه با وجود واردات گسترده لوازم خانگی، رقابتی سخت بین سه شرکت ارج، آزمایش و جنرال در جریان بود و شرکت ارج برای توسعه فعالیتهایش زمینی در شیراز خرید تا کارخانه دومش را در آنجا تاسیس کند. سال 1352 کارخانه ارج همچون بسیاری از صاحبان صنایع مثل محمدتقی برخوردار و محسن آزمایش در تاسیس بانک شهریار مشارکت داشت و سیاوش ارجمند به عنوان عضو هیات مدیره در آن حضور حضور داشت. در این بانک پانزده تن از صاحبان صنایعی نظیر محمود خیامی (ایران ناسیونال)، محسن آزمایش (آزمایش)، محمدرحیم ایروانی (کفش ملی)، محمدتقی برخوردار (پارس الکتریک) و چندتن دیگر سهام داشتند. در میانه دهه چهل خورشیدی برادران ارجمند کارخانه آلومتک را برای تولید انواع پروفیل آلومینیوم و کابلهای آلومینیومی ساختند که مدیرعامل آن اسکندر ارجمند بود. این کارخانه ۲۰۰ کارگر و کارمند داشت و در یک شبانه روز هشت تن محصول تولید میکرد.
فعالیت های اجتماعی و فرهنگی در کنار اجرای برنامههای توسعه صنعتی، سیاوش ارجمند، مدیریت واحدهای تولیدی را بسیار با اهمیت میدانست و وقتی حبیب لاجوردی از گروه صنعتی بهشهر سنگ بنای مرکز مطالعات مدیریت ایران را با همکاری دانشگاه هاروارد گذاشت، او به همراه حسن خسروشاهی (گروه صنعتی مینو)، محمود رضایی (مس سرچشمه)، عبدالعلی فرمانفرمائیان (نفت پارس) و هدایت الله بهبهانی (جنرال) عضو هیات امنا و خزانهدار این مرکز شد. او به همراه چند تن دیگر از صاحبان صنایع، سه میلیون ریال هم برای راهاندازی این مرکز کمک کرد. کارخانه ارج برای جذب نیروی فنی آزمون برگزاری میکرد تا نیروهای کارآمد جذب کند. این شرکت اولین واحد تولیدی بخش خصوصی بود که از مددکاران اجتماعی برای کمک به کارکنان خود بهره گرفت. مدیران ارج معتقد بودند که با افراد سرزنده و بانشاط بهتر میتوان کار کرد و انتظار محصول بهتر و بیشتری داشت. بعد از آن دیگر شرکتها نظیر شرکت نفت، روغن نباتی شاهپسند و روغن نباتی قو، مددکاران اجتماعی را در شرکتهایشان به کار گرفتند. سیاوش ارجمند به فعالیتهای فرهنگی علاقهمند بود و در سال 1353 شورای کتاب کودک، پلاکهای یادبودی از نویسندگان کودک تهیه کرد که وی هزینه آنها را پرداخت. او همواره حواسش به وضعیت رفاهی کارگران بود. برای همین در دیماه 1349 کارخانه ارج به همراه خانواده لاجوردی در صنایع بهشهر و منوچهر گشتاسب فلفلی در گروه سپنتا در ساخت خانههای سازمانی برای کارگران مشارکت داشت؛ اجارهبهای این خانهها تا زمان اشتغال کارگران در کارخانه کم بود. وزارت مسکن نیز با دادن 72 هزار متر زمین و تهیه نقشه ساختمان در منطقه قلعه سلیمانخان به این سه کارخانه کمک کرد. در این مجتمع مسکونی، واحدهای مسکونی 78 متری و دوخوابه در چهار طبقه برای کارگران ساخته شد.
طوفان انقلاب ارج در فهرست مصادره اموال 51 نفری قانون حفاظت و توسعه صنایع سال 1358 شورای انقلاب نبود اما با ناآرامیهای کارگری که نیروهای چپ به آن دامن میزدند مشمول بند جیم این قانون قرار گرفت و مدیریت آن به سازمان صنایع ملی داده شد. بر اساس این بند از قانون حفاظت و توسعه صنایع، کارخانجاتی که دارایی آنها کمتر از وامهایی بود که از بانکها گرفته بودند، مصادره و ملی شد. علی اصغر سعیدی استاد دانشگاه تهران که سالها در باره زندگی کارآفرینان ایرانی قبل از انقلاب پژوهش کرده، میگوید: «برخلاف اظهارنظرهای رایج و سادهانگارانه برخی محققان و روشنفکران، محصولات این کارخانه مونتاژ و کار کارگران سرهمبندی کردن قطعات وارداتی نبود بلکه مهندسان شرکت برای تولید هر محصول ماهها مطالعه میکردند. سرنوشت ساخت هر محصول و کارگاههای مختلفی که در کارخانه ارج ساخته شدند هر کدام شرح جداگانهای دارد و حاصل زحمات مهندسان ایرانی است.» وضعیت شرکت ارج بعد از ملی شدن روز به روز بدتر میشد، چندین بار دست به دست شد و سرنوشت شرکت ارج مانند رقیبش شرکت آزمایش به دست کسانی افتاده بود که مدیریت نمیدانستند و برایشان اهمیتی نداشت که نسلی برای آن خون دل خوردهاند. سیاوش ارجمند میگفت صاحبان فعلی کارخانه ارج که ظاهرا مشتری برای فروش ارج پیدا نکرده بودند، با او تماس گرفتند و حاضر شدند کارخانهاش را با تخفیف به خودش بفروشند. او با اینکه هنوز علاقهمند به کار در ایران بود اما کهولت سن، اجازه چنین کاری را به او نمیداد. وقتی در سال 1395 خبر تعطیلی شرکت ارج در رسانهها منتشر شد، سیاوش ارجمند نوشت: خبر بسته شدن شرکت صنعتی ارج قلبم را شکست و شوکی بود برای من و بسیاری از مهندسان و کارگرانی که سالها برای ساختن این شرکت سخت کار کرده بودند. او دو سال بعد در دوم مرداد 1397 در 90سالگی در شهر نیویورک درگذشت. با درگذشت سیاوش ارجمند، پرونده بنیادگذاران ارج در حالی بسته شد که به عقیده بسیاری از فعالان اقتصادی، واحدهای صنعتی وابسته به ارجمندها یکی از «مدرنترین و علمیترین بنگاههای تولیدی ایران» پیش از انقلاب بود.
دستاورد صنعت / «جریان زندگی جان نثار و دورنمای کار این تاسیسات بهترین نمودار وجود عدالت اجتماعی در این کشور است و نشان میدهد که در این آب و خاک مزایا و امتیازات مخصوص طبقه خاصی نیست و برای هر کس که ایمان و پشتکاری داشته باشد میدان فعالیت باز است و بالاخره اینجا سرزمینی است که تحت توجهات رهبر عالیقدر آن، یک کارگاه فلزکاری ده متری، یک کارگر پانزده ساله، با ۸۰۰ ریال سرمایه در اثر سی سال کار و فعالیت به تاسیساتی که اینک استدعای بازدید آن را از پیشگاه اعلیحضرت دارد مبدل میشود.» محسن آزمایش بنیانگذار کارخانه آزمایش در روز نوزدهم خرداد 1346 با این سخنان از محمدرضا پهلوی شاه ایران خواست تا از کارخانهاش بازدید کند که به گفته خودش در آن زمان 1600 کارگر و کارمند داشت. به نوشته روزنامه اطلاعات، آقای آزمایش گفت که کارخانهاش «در زمینی به مساحت یک صد و چهل هزار متر مربع محصولاتی به قیمت یک میلیارد ریال در سال در سطح قیمتهای بینالمللی تولید میکند.» آقای آزمایش در سخنان کوتاهش تصویری از زندگیاش به حاضران ارائه داد که چطور از کودکی کار کرده و توانسته کارخانه بزرگی مانند آزمایش را بنا کند. آقای آزمایش در خانوادهای مذهبی در سال 1304 در تهران متولد شد. پدرش روحانی بود و وضع مالی خوبی نداشت. پیش از آنکه دوره ابتدایی را تمام کند، پدرش را از دست داد. چون فرزند بزرگ خانواده بود برای تامین مخارج زندگی مجبور شد بعد گذراندن چهارم ابتدایی درس را کنار بگذارد. هنوز یازده سال نداشت که به عنوان شاگرد یک کارگاه آهنگری شروع به کار کرد. استادکارش حاضر نبود دستمزدی به او بپردازد اما گفت که اگر از کارش راضی بود، از او به عنوان کارگر دائمی استفاده خواهد کرد. ابتدا به صورت آزمایشی و بدون دریافت دستمزد کار میکرد اما تلاش و کوشش او سبب شد که صاحب کارگاه هفتهای یک تومان به عنوان دستمزد به وی پرداخت کند. چهار پنج سال در کارگاه آهنگری کار کرد. خودش در سال 1347 در گفتگو با مجله تلاش میگوید: « اگر بخواهیم داستان زندگی خود را از زمان طفولیت آغاز کنم. مثنوی هفتاد من کاغذ شود … از سن یازده سالگی کار کردهام و بدون اتکاء به کسی پلههای ترقی را پیمودهام. کار من از شاگردی آهنگری آغاز شد. بیش از دو هفته طول کشید تا با تلاش و کوشش فراوان توفیق یافتم توجه صاحب کارگاه را که آبکیان نام داشت و تبعه آلمان بود، جلب نمایم و مزدی معادل یک تومان در هفته بگیرم. پس از اولین کارگاه، طی سه چهار سال در دو کارگاه دیگر به کار پرداختم و عاقبت با 140 تومان پسانداز و انعام دریافتی از آخرین استاد کار خود در یک مغازه کوچک در خیابان عینالدوله در سال 1318 کارگاه آزمایش را با کار در و پنجره سازی شروع و تأسیس کردم.» به این ترتیب او در پانزده سالگی، اولین مغازه تولیدی خودش را راه انداخت. با کار مداوم و خوش قولی توانست اعتماد مشتریانش را جلب کند. برای همین هم کسب و کارش خیلی زود رونق گرفت. شرایط زندگی خانوادگیاش روز به روز بهتر میشد و او حالا دیگر میتوانست بدون دلنگرانی، مخارج زندگی مادر، برادر و خواهرانش را تامین کند.
تغییرنام از اشتهادردیان به آزمایش دو سال بعد در سال 1321 وقتی هفده ساله بود با بتول عاصمی یکی از خویشاوندانش ازدواج کرد. زندگی به او روی خوش نشان داده بود و در اواخر دهه بیست، اول از همه نام فامیلیاش را که تا آن زمان اشتهاردیان بود، به آزمایش تغییر داد و بعد از آن کارگاهش در شرق تهران را «آزمایش» نام گذاشت که در آن صندلی فلزی و مبل میساخت. او برخی از صندلیهایش را به سازندگان اتوبوس میفروخت که در آن زمان شاسی اتوبوس از خارج وارد میکردند و در داخل برایش اتاق میساختند. کارگاهش بخشی برای آب کاری داشت و صندلیها و وسایل فلزی را آب کاری میکرد. در اوایل دهه 1330 خورشیدی او در مناقصه شهرداری تهران برای لوله کشی آب شرکت کرد و همه آنها را با موفقیت تمام کرد و وضعیت مالیاش روز به روز بهتر می شد. او از ازدواج اولش فرزندی نداشت و از این بابت سخت ناراحت و غمگین بود. او میخواست خانواده بزرگی داشته باشد و موفقیت کاریاش را در زندگی خانوادگی تکرار کند. برای همین، همسرش بتول از او خواست همسر دیگری بگیرد و خودش فرزانه سیمینپور یکی از خویشاوندانش را پیشنهاد کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند بود؛ یک پسر و سه دختر. امیرمسعود بزرگترین فرزندش سال 1339 متولد شد و زمان انقلاب تنها هجده سال داشت. برخی فیلم لیلا ساخته داریوش مهرجویی و فیلم هنرپیشه محسن مخملباف را روایت زندگی آزمایش میدانند. زنانی که به دلیل ناباوری برای همسران خود همسری انتخاب میکنند. بتول نیز برای محسن، همسری دیگری انتخاب کرد تا برایش بچه بیاورد. اوضاع مرتب بود و کار و بارش روز به روز بهتر میشد تا اینکه یک شب خبر دادند که کارگاهش آتش گرفته است. وقتی خودش را به کارگاه رساند چیزی از کارگاه باقی نمانده بود. خودش میگفت آتش سوزی عمدی بوده اما نمیدانست آتشزنندگان چه کسانی هستند.
آغاز دوباره بعد از آتش سوزی کارگاه محسن آزمایش با آنکه ضربه سختی خورده بود و تمام داراییاش خاکستر شده بود، بیکار ننشست و یک سال بعد در شانزدهم اسفند سال 1337 کارخانه صنعتی آزمایش را در همان مکان یعنی جاده تهراننو بنا نهاد و کارگاهش را به کارخانه تبدیل کرد. شرکتش را با سرمایه سی میلیون ریال (سه میلیون تومان) ثبت کرد و ده سال بعد رقم آن را به 200 میلیون ریال (بیست میلیون تومان) افزایش داد. زمان زیادی گذشت تا کارگاه سوخته بدل به کارخانهای با اسم رسم شود. این کارخانه بالاخره در سال 1344 به بهرهبرداری کامل رسید و در آن انواع صندلی و بخاری نفتی و… تولید میشد و آزمایش به یک برند خوشنام بدل شده بود. روزگار به محسن روی خوش نشان داده بود و حالا او سودای بزرگتری در سر داشت. او میخواست بزرگترین تولیدکننده لوازم خانگی باشد. برای همین زمینی به مساحت 185 هزار متر مربع در کیلومتر 10 جاده آبعلی خرید همان جایی که بعدها به سه راه آزمایش معروف شد. محسن مجموعه بزرگی در آنجا ساخت. او ابتدا در کارخانه جدید بخاری نفتی، تخت خواب، میز و صندلی فلزی و آبگرمکن نفتی تولید میکرد. تقاضا برای محصولات تولیدی آزمایش بالا بود برای همین زیر بنای کارخانه از حدود سه هزار متر به هفتاد هزار متر در اوایل دهه پنجاه رسید. محسن آزمایش در روز دیدار محمدرضا پهلوی از کارخانه آزمایش در خرداد 1349 گفت که «نه سال پیش اولین تشریف فرمایی شاهنشاه آریامهر برای این موسسه خیر و برکت به بار آورد. انقلاب ششم بهمن برای طبقه فعال و زحمتکش دلگرمی ایجاد نمود و مشکلات امور برطرف گردید و در نتیجه امروز گروه ۱۶۰۰ نفری این تاسیسات در زمینی به مساحت یک صد و چهل هزار متر مربع محصولاتی به قیمت یک میلیارد ریال در سال در سطح قیمتهای بینالمللی تولید میکند.» او آن زمان پنج مدل یخچال، هفت مدل کولر، سه مدل آبگرمکن، سه مدل تخت خواب فلزی، چهار مدل بخاری و شش مدل اجاق گاز تولید میکرد. قیمت محصولاتش نسبت به رقبا کمتر بود چون محسن عادت داشت مواد اولیه خود را یکجا بخرد و همین باعث میشد که پول کمتری بابت مواد اولیه بدهد. «مزیت شرکت آزمایش، تولید زیاد بود به همین دلیل هنگام خرید مواد اولیه فلزی (حدود شش هزار تن) از تخفیف پنج تا ده درصدی برخوردار بود. همین مسئله باعث شد که هزینه تولید آن، نسبت به سایر موسسات محصولات خانگی کمتر باشد.» کارخانه آزمایش در همان زمان بخشی از کالاهایش را صادر میکرد. به گفته آقای آزمایش، از مجموع 863 دستگاه یخچال صادر شده در سال 1348 تعداد 764 دستگاه آن را شرکت آزمایش صادر کرده است. تولیدات کارخانه آزمایش کم کم علاوه بر بازار داخلی، به کشورهای حاشیه خلیج فارس و افغانستان صادر میشد و خودش میگفت که محصولات شرکتش 40 درصد بازار افغانستان را اختیار دارند. وقتی حجم تولیدات شرکتش زیاد شد، تصمیم گرفت خدمات پس از فروش هم ایجاد کند. برای همین، سرویس ثابت خدمات پس از فروش در تهران و سرویس سیار برای شهرستانها راهاندازی کرد. خودش در گفتگو با مجله تلاش میگوید: «شرکت سهامی کارخانههای آزمایش از آغاز تولید به این نکته توجه خاص داشته و هم اکنون علاوه بر سرویس مجهز خود در تهران گروهی سرویسکار سیار در اختیار دارد که مرتباً به شهرستانها سفر میکنند و احتیاجات خریداران محصولات آزمایش را تأمین میسازند.» کمبود نیروی حرفهای و متخصص موضوعی بود که مدتها ذهنش را مشغول کرده بود. او میگفت که صاحبان صنایع ایران باید همچون فیات ایتالیا، جنرال موتورز آمریکا و بنز آلمان هر یک در کنار کارخانه خود مدارس حرفهای تاسیس کنند و «انتظار نداشته باشند که دولت متخصص و کارشناس برای آنها تربیت کند و به دستشان بسپارد» برای همین هم یک آموزشگاه فنی حرفهای در شرکت آزمایش درست کرد. نیروهای آموزش دیده این آموزشگاه هم به کار خدمات پس از فروش میآمدند و هم میتوانستند به عنوان نیروی فنی در کارخانه مشغول کار شوند. آموزشگاه فنی و حرفهای شرکت آزمایش در هر دوره یکصد نفر را پذیرش میکرد که به صورت شبانهروزی آموزشهای نظری و عملی میدیدند و «در سال سوم تعداد این هنرجوها به 300 نفر رسید.» از نظر محسن آزمایش «مشکل اصلی، کمبود مهندسان، متخصصان و کارکنان مجرب بود که قادر به تولید و کنترل این ماشینها باشند و از توقف احتمالی آنها جلوگیری کنند. برای همین اقدام به اعزام نیروی کار برای گذراندن دوره آموزشی کوتاه مدت به داخل و خارج از کشور نمود.»
توسعه فعالیتهای آزمایش در سال 1348 با همهگیر شدن تلویزیون در میان خانوادههای ایرانی، آزمایش با یک شرکت ژاپنی قراردادی برای تولید تلویزیون در ایران بست. برنامه این بود که تلویزیونهای 19، 21 و 23 اینج را در 15 مدل تولید کند. محمدرضا پهلوی در هنگام بازدید از شرکت آزمایش وقتی مهندسان ژاپنی را دید پرسید اینها چه مدت در ایران میمانند، وظایفشان چیست؟ و چه کاری انجام میدهند؟ مدیران این بخش توضیح دادند که «کار تهیه و ایجاد تلویزیون با اینکه صنعت جوانی است به دست مهندسان و کارگران فنی ایرانی تهیه میشود و مهندسان ژاپنی که مدت دو سال در ایران اقامت دارند فقط سمت مشاور را دارند.» البته محسن میانهای با کارشناسان خارجی نداشت و سعی میکرد از آنها فقط در نصب ماشینآلات و راهاندازی خط تولید و آموزش کارکنانش استفاده کند. به نظر میرسد کار تولید تلویزیون که رقبای سرسختی همچون محمدتقی برخوردار در پارس الکتریک (پارس خزر) داشت، چندان خوب پیش نرفت و محسن بعد از چند سال، تولید تلویزیون را کنار گذاشت. در اواخر دهه چهل خورشیدی، در اوج فعالیتهای تولیدی و صنعتی در ایران، او تولیداتش را افزایش داد به گونهای که در یک سال 174 هزار دستگاه لوازم خانگی تولید میکرد. رشد سریع شرکت را میتوان از میزان تقاضای مواد اولیه آن برآورد کرد. «این شرکت سالیانه بیش از 20 درصد افزایش تقاضای مواد اولیه داشت؛ در حقیقت واردات کالای نهایی به سمت کالاهای سرمایهای و ماشینآلات تغییر جهت داده بود.» در دهه چهل خورشیدی، دولت برنامه تشویقی برای تولید صنعتی در نظر گرفته بود و صاحبان صنایع و تجار را تشویق میکرد از طریق مشارکت با شرکتهای خارجی و دریافت وامهای صنعتی، بخشی از کالاهای مورد نیاز و مصرفی کشور را در داخل تولید کنند. در عین حال، محدودیتهای واردات نیز روز به روز بیشتر میشد و شرکتهای داخلی تشویق میشدند تا به جای واردات کالاهای ساخته شده، با ساخت کارخانه و ایجاد خط تولید، همان کالاها را در داخل بسازند. دهه چهل و اوایل دهه پنجاه دوره رشد مجموعه آزمایش بود. تقاضا برای تولیدات آزمایش به قدری زیاد شده بود که محسن آزمایش به فکر توسعه افتاد. در سال 1354 زمینی 300 هزار متری در مرودشت شیراز خرید و ساخت مجتمع صنعتی آزمایش را با چهار میلیارد سرمایه شروع کرد. زیربنای مجتمع 14 هزار متر بود و پیشبینی شده بود تا پایان سال 1357 به بهرهبرداری برسد. اما مشکلاتی مثل کمبود سیمان، آهن و نیروی کار ماهر و محدودیت بنادر برای واردات تجهیزات باعث شد تا «برخلاف پیشبینی مدیران شرکت، بهرهبرداری از آن به تاخیر بیفتد.» قرار بود در مجتمع صنعتی مرودشت با 1500 نفر کارگر و کارمند سالانه یک میلیون و چهارصد هزار دستگاه لوازم خانگی مثل یخچال، کولر، اجاق گاز، لباسشویی و ظرفشویی تولید شود. بازار داخلی هدف اصلی بود اما قرار بود بخشی از تولیدات مازاد بر نیاز کشور نیز صادر شود. علاوه بر این، پیشبینی شده بود در کنار کارخانه یک مجتمع آموزشی احداث شود تا 500 دانشآموز با هزینه بنیاد آزمایش تحصیل کنند. به جز این، محسن آزمایش شرکت فابیست را برای تولید پنلهای پیش ساخته (ورقهای بلند) در ساوه احداث کرده بود که در ساخت کارخانه مرودشت نیز از محصولات آن استفاده میشد. توجه او به کارش بود و به هیچ کار دیگر توجه نشان نمیداد و تمام درآمدهایش را صرف توسعه شرکت میکرد. خودش در گفتگو با مجله تلاش در سال 47 میگوید: «بیش از سی و دو سال است که شبانه روز در حدود بیست ساعت کار میکنم و همواره پس از پرداخت مالیات حقه بقیه درآمد خویش را به توسعه کارخانه و تنوع محصولات اختصاص دادهام. به همین دلیل اکنون بجز کارخانههای صنعتی آزمایش هیچ تشکیلات و یا چیز دیگری در هیچ نقطه ایران و جهان ندارم.»
نگاه مدیریتی آزمایش چون خودش با کارگری کارش را شروع کرده بود، هوای کارگرانش را داشت. «بر اساس مطالعه شرکت ملی نفت ایران، حقوق کارکنان آزمایش، چند درصد بیشتر از سایر صنایع و نهادهای دولتی بود.» برای مدیرانش نقش ویژهای قائل بود و سعی میکرد تا به شکلهای مختلف از آنها حمایت کند. برای آنها ماشین و خانه و زمین میخرید یا به آنها کمک میکرد تا بتوانند وام بگیرند. هدیه عروسی به آنها میداد و در عروسی کارکنانش ماشین شخصی خود را با هدیه در اختیار آنها میگذاشت. اما این نظام تشویق کارکنان و مدیریت علمی در سالهای اول در مجموعه آزمایش وجود نداشت ولی در اوایل دهه پنجاه او نگاه سنتی را کنار گذاشت و به «مدیریت علمی روی آورد.» به نوشته کتاب پنجاه کنشگر اقتصادی ایران»تا پیش از آن، عمدتا نگرش سنتی بر اداره شرکت حکم فرما بود. اگر در حضور جمع با کارگری برخورد خشونتآمیز میکرد، هنگام خروج، وی را صدا میزد و از طریق گفتگوی پدرانه و با پرداخت مبلغی پول در رفع سوء تفاهم میکوشید.»
سرنوشت تلخ آزمایش او با اکثر همعصران خود تفاوت جدی داشت. کارش را با کارگری شروع کرده بود و تحصیلات اندکی داشت اما اکثر صاحبان صنایع رقیب، پیشینه تجاری داشتند و از تجارت به تولید روی آورده بودند. او مردی خودساخته بود که پشتیبانی نداشت و شاید به همین دلیل هم در افتتاح کارخانهاش از شاه دعوت کرده بود بلکه قدرت حکومت به توسعه فعالیتهایش کمک کند یا دستکم مانع از تلاش رقیبان برای حذف او از بازار شود. این را هم نباید از یاد برد که شاه هم بدش نمیآمد با حضور در میان صاحبان صنایع مشهور آن دوره، دستاوردهای آنها را به نام خودش بزند. همین دیدارها بعد از انقلاب کار دستش داد و کارخانههایش در طوفان انقلاب مصادره شد. اسمش در فهرست مصادره اموال 51 نفری قانون حفاظت و توسعه صنایع که دهم تیر 1358 تصویب شد، نبود اما اموالش بر اساس بند جیم همین قانون مصادره شد. بندی که تاکید داشت بر «صنایعی که به دلیل سوء مدیریت یا فساد مالی وامهای بسیار از سیستم بانکی اخذ کردهاند.» بسیاری از شرکتها در آن زمان برای توسعه فعالیتهایشان از بانکها وام گرفته بودند و گزارشها نشان میدهد که اکثر آنها قسطهای خود را سر وقت پرداخت کرده بودند اما مقامات حکومت انقلابی با محاسبه میزان دارایی شرکتها و وامهای دریافتی، شرکتهایی نظیر آزمایش را مصادره و ملی کردند. شرکتهای محسن آزمایش پس از ملی شدن به سازمان صنایع ملی داده شد ولی به دلیل سوء مدیریت به سرعت به شرکتهایی زیانده بدل شدند. بخشی از زمینهای شرکت برای پرداخت زیانهایش فروخته شد، کارگرانش بازخرید و بازنشسته شدند و سولههای شرکت در مرودشت به گاوداریها اجاره داده شد تا در آن علوفه نگهداری کنند. محسن آزمایش همواره آروز داشت تا کارخانهاش، یکی از بزرگترین کارخانههای تولیدکننده لوازم خانگی باشد که 200 تا 300 نوع محصول باکیفیت و ارزان تولید کند. او میگفت:» اگر در این محیط، جوانی بیسواد با ایمان و پشتکار خود به چنین موفقیتهایی دست یافته است، آیا دیگران، به خصوص تحصیل کردههای ما نخواهند توانست از این همه موهبت برخوردار گردند و شاهد پیروزی را در آغوش بگیرند.» با این همه امید و شوق، محسن آزمایش یک سال پس از مصادره اموالش ناچار شد به سوئیس مهاجرت کند که چهار فرزندش در آنجا درس میخواندند. فرزند بزرگش امیر مسعود در آن زمان تنها 18 سال داشت. او برای اولین بار در زندگی اقتصادیاش درآمدی نداشت و وابسته خانواده بود. مردی که روزی مخارج زندگی دو هزار نفر را از طریق کارخانههایش تامین میکرد، محتاج خانوادهاش شده بود. گرفتاریها و هزینه بالای زندگی و بیماری سبب بروز اختلافاتی در میان خانواده شد و همسر دومش در سال 1366 از وی جدا شد. همسر اولش هم در ایران زندگی میکرد. سالهای آخر عمرش یک تراژدی تمام عیار بود. انگار زندگیاش دوباره از سر شروع شده بود. یاس و ناامیدی و بیماری اجازه نمیداد که بتواند کاری کند. محسن آزمایش که کودکی و جوانی نکرده و همه عمرش به کار گذاشته بود دچار سرخوردگی شدیدی شده بود برای همین وقتی پسرش به عنوان تنها تکیهگاهش برای کار به مراکش رفت، با او همراه شد. محسن آزمایش در سال 1371 یعنی چهارده سال پس از مصادره اموالش در شهر رباط مراکش در غربت درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. محسن آزمایش برخلاف همعصران و رقبایش مانند برخوردار و برادران ارجمند در شرکت ارج که به صورت خانوادگی یا با سرمایه نسلی و آموزشیهای دانشگاهی کارشان را شروع کرده بودند، او یکه و تنها، بدون داشتن تحصیلات عالی، کارش را شروع کرد و با هوش و پشتکار شخصی توانست آزمایش را به یک برند ملی تبدیل کند. وقتی حاصل عمرش بعد از چهار دهه تلاش، در زمان انقلاب مصادره شد، دق کرد و کارخانهاش در سه راه آزمایش بعد از سالها به جای تولید لوازم خانگی، تبدیل به تالار عروسی شد.
دستاورد صنعت / مدتها به این فکر بود که مردم چه چیزی بیشتر نیاز دارند و چه چیزی را میتوانند نادیده بگیرند. از دانشگاه که درآمد شروع به مطالعه کرد «درباره این که چه کالاهایی زیادتر وارد کشورمان میشود. آن موقع کفش یکی از ارقام بزرگ واردات ما بود و تصمیم گرفتیم کارخانه به منظور تولید کفش تاسیس کنیم. برای انجام این فکر بنده به آمریکا رفتم و نقشههای کار را تهیه کرده و به ایران آوردم و بهاین ترتیب کارخانه کفش ملی به وجود آمد.» معتقد بود که «همه مردم به نان و کفش نیاز دارند، آنها میتوانند برخی اوقات نان نخورند، اما نمیتوانند بدون کفش بمانند.» محمدرحیم متقی ایروانی با آنکه در دانشگاه حقوق خوانده بود و پروانه وکالت داشت اما هیچگاه کار وکالت نکرد. زندگیاش با تجارت شروع شده بود. از روزی که چشم بازکرد همه خانوادهاش به تجارت مشغول بودند. او بیست و یکم بهمن 1299 در محله مشیر شیراز در خانوادهای تاجر پیشه به دنیا آمد. پدرش تجارتخانهای در شیراز داشت و چای، قماش وتریاک وارد میکرد و آنها را در حجرهاش میفروخت. محمد رحیم از همان کودکی در حجره پدرش کار میکرد. هر روز حجره را جارو میکرد و بستههای پستی را تحویل اداره پست میداد. او بزرگترین فرزند خانواده بود ولی وقتی شش ساله بود مادرش را در هنگام تولد چهارمین فرزندش از دست داد. پدرش که تا آن موقع سه بار زن گرفته بود، بعد از مرگ نزهت الزمان پارسا مادر محمد رحیم دیگر زن نگرفت و همین بود که سرپرستی محمدرحیم را عمویش عبدالرحمن برعهده گرفت که با خاله محمد رحیم ازدواج کرده بود و فرزندی نداشت. دبستان را در مدرسه باقریه شیراز تمام کرد و زمانی که 12 ساله بود برای یادگیری زبان انگلیسی به کالج استوارت اصفهان رفت. این کالج را هیات مرسلین کلیسایی انگلستان اداره میکرد و تنها کالج عمومیانگلیسی در سراسر ایران به شمار میآمد. استوارت مموریال کالج قبل از جنگ جهانی اول در سال 1275 شمسی (1894 میلادی) یک دهه قبل از انقلاب مشروطیت، توسط اسقف ادوارد گریک استوارت که از نیوزیلند به ایران آمده بود، کارش را شروع کرده بود. این کالج 300 دانشآموز داشت. شصت نفر آنها در بخش شبانهروزی زندگی میکردند. اکثر دانشآموزان از خانوادههای ثروتمند و تاجرپیشهای بودند که والدینشان آنها از شهرستانهای مختلف ایران به این کالج فرستاده بودند تا به شیوه انگلیسی آموزش ببیند. تحصیل در این مدرسه تاثیر جدی بر محمدرحیم گذاشت که بعدها آثارش در مدیریتش در کفش ملی دیده میشود. از دوستان و همشاگردیهای آن سالهای محمد رحیم در کالج اصفهان میتوان از چهرههایی مانند مسعود برزین، منوچهر رزمجو، حسن شهباز، سید نصرالله فاطمی (برادر سید حسین فاطمی وزیر خارجه دکتر مصدق)، عبدالحسین سپنتا، غلامرضا نیکپی که بعدها شهردار تهران شد، منوچهر مستشاری و عطا سلمانپور، معاون وزارت اقتصاد و قائم مقام بانک مرکزی نام برد. بعد از کالج اصفهان دوباره به شیراز بازگشت و در دبیرستان شاپور شیراز که رضاشاه پهلوی برای تعلیمات آموزشی راه انداخته بود، به تحصیل پرداخت و در سال 1320 درست زمانی که متفقین ایران را اشغال کردند، دیپلم ادبی گرفت. سال بعد در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشته قضایی پذیرفته شد و در سال 1324 از آن دانشکده فارغ التحصیل شد. سر پر سودایی داشت، در دانشگاه به همراه دوستش عباس اردوبادی نشریه «آئین دانشجویان» را منتشر میکرد و از چهرههای شاخص آن زمان مثل محمد مصدق، ابوالحسن و جلال آلاحمد مطلب چاپ میکرد. همزمان پمپ بنزین نزدیک دانشگاه در خیابان وصال را اجاره کرده بود و خرجش را از آنجا تامین میکرد. یک کتاب راهنمای ازدواج را از عربی به فارسی ترجمه کرد و کتاب گفتگوی انگلیسی به فارسی را در همین دوره برای استفاده خارجیها از جمله سربازان متفقین نوشت. همین که درسش در دانشگاه تمام شد به آبادان رفت و حدود شش ماه در استخدام دادگستری بود و بعد از گرفتن پروانه وکالت به تهران بازگشت و مدتی در بانک شاهی که در آن سالها به بانک شاهنشاهیایران تغییر نام داده بود، کار کرد. خودش میگفت: «این کارها و تغییر پی در پی آنها را به منظور کسب تجربه و سابقه در کار تجارت انجام داده است.» یک سال پس از پایان دانشگاه در شهریور 1325 به نیویورک رفت و از طریق عباس ارودبادی رفیق دوران دانشگاهش برای تحصیل دوره دکتری در دانشگاه مریلند ثبت نام کرد اما خیلی زود منصرف شد و به ایران بازگشت. اوایل تابستان سال 1327 با زینت منتخب فرزند حاج فرج منتخب رئیس اتاق تجارت شیراز ازدواج کرد. در سال 1328 با کمک تعدادی از تجار یک دستگاه تولید برق خرید و کارخانه برق فسا را تاسیس کرد. همزمان پاساژ استاندارد را با 25 مغازه و یک سینما به نام مترو در خیابان زند شیراز ساخت، همان سینمایی که بعدها دوستش شاهرخ گلستان مدتی آن را اجاره و مدیریت کرد. دو سال بعد از ازدواج، فعالیتهای اقتصادیاش را به تهران منتقل کرد و اولین تجارتخانه خود را در سرای محمدی در سبزه میدان تهران در خیابان خیام بنا نهاد و نام آن را شرکت سهامیباتا گذاشت. در این تجارتخانه کتیرا، مواد روغنی، مغز گردو، آنقوزه و پنبه صادر و در مقابل چتایی، کفش، چتر، گونی وگالش از چکسلواکی وارد میکرد. همان زمان، زمینی در چهار راه گلوبندک خرید و پاساژی دیگر با همان نام «استاندارد» که در شیراز ساخته بود، بنا کرد. همزمان به توماس باتا که نمایندگی فروش کالاهایش را درایران داشت پیشنهاد داد تا در ایران کارخانه تولید کفش تاسیس کند اما باتا به سبب ملی شدن کارخانجاتش در اروپای شرقی این پیشنهاد را قبول نکرد. مصرف گالش درایران به خصوص در مناطق روستایی بسیار زیاد بود برای همین ایروانی به چکسلواکی رفت و در سفر خود دو کارشناس و یک دستگاه اتوکلاف (برای گرم کردن لاستیک و درست کردن گالش) آورد و در خیابان خیام، سرای محمدی تولید گالش را شروع کرد. در دورهای گرفتن نمایندگی از شرکتهای خارجی مد روز بود و تعدادشان روز به روز در ایران بیشتر میشد، او به فکر ساختن کارخانه تولید کفش بود. در سال 1334 زمینی 700 متری در مهرآباد تهران خرید و تجهیزاتش را به آنجا منتقل کرد و پاساژ استاندارد را اجاره داد. یک شریک آمریکایی در کفش ولکو گرفت و هدفش این بود که با امتیاز این شرکت آمریکایی تولیدات خود را در ایران بفروشد. این کارخانه تازه تاسیس روزی 150 جفت کفش تولید میکرد. ابتدا نام شرکتش را «شرکت سهامیکفش» گذاشت اما اداره ثبت شرکتها با این بهانه که نامی عام است با آن مخالفت کرد و ایروانی نام «ملی» را پیشنهاد داد که یادآور ملی کردن نفت بود، این نام هم با مخالفت اداره ثبت شرکتها مواجه شد اما ایروانی این بار کوتاه نیامد. دنبال لوگوی برای شرکتش میگشت اول نشان خروس بعد فیل و شیر را امتحان کرد اما سرانجام فیل را به عنوان نشان کفش ملی انتخاب کرد. تا این زمان، کفشها لاستیکی و پلاستیکی بود و هنوز تولید کفش چرمی در ایران شروع نشده بود. در آن زمان کفش سه ستاره و کفش مهشید رقیب ایروانی بودند. ولی بعدها برادران عمید حضور در کفش بلا و مصطفی حسینزاده در کفش وین به جمع رقبا پیوستند که از تجارت کفش وارد تولید شده بودند. این رقبا در مقابل ایروانی که روز به روز تولیدش را متنوعتر و از روشهای تازهای برای فروش استفاده میکرد، توان چندانی نداشتند. ایروانی برخلاف دیگر هم عصران خود که به صورت خانوادگی کارهایشان را پیش میبردند، خودش یک تنه صبح قبل از کارگران به کارخانه میرفت و شب بعد از همه دفترش را ترک میکرد. این مرد سختکوش به سرعت در دهه چهل خورشیدی که به دهه طلایی اقتصاد ایران معروف است، کارش را توسعه داد، در بهمن سال 1340 کفش پویا را برای تولید کفش ورزشی، در مرداد 1342 کفش فارس برای تولید کفش چرمی و در بهمن 1347 کفش صنعتی را تولید کفش ایمنی و کفش سرپایی ملی برای تولید دمپایی راهاندازی کرد. بخشی از کفشهای تولیدی ورزشی، چرمی، دمپایی، کفش بچهگانه، کفش ایمنی و پوتین نظامی را با مشارکت شرکتهای بینالمللی مثل اوتافوکوی ژاپن، گوستاوهوفمن، دسما، گابور آلمانی، گودبلت آمریکا و یونیوکمیکال سوئیسی تولید میکرد. در شرکت ماشینسازی تجهیزات کفش هم با فرانسویها و انگلیسیها شریک بود. با توسعه فعالیتهای تولید کفش، ایراوانی در اسماعیل آباد کیلومتر 18 جاده مخصوص، زمینی به مساحت 400 هزار متر خرید و کارهای ساختمانی را در سال 1349 تمام کرد و تمام بخشهای تولیدی را به این مجتمع جدید منتقل کرد. او دراین مجتمع 400 خانه سازمانی نیز برای کارگران طراحی کرد تا بتواند «با احداث خانههای سازمانی در کنار کارخانه زمان رفت و آمد کارگران و هزینههای نقل وانتقال آنها را – که بر هزینه تولید موثر بود- کاهش دهد. اولین کارخانه این مجتمع صنعتی، کارخانه کفش استاندارد و دومیکفش تاف (صنعتی) بود. هر کارخانه دفتر اداری، رستوران، مهدکودک و نانوایی مستقل داشت و غذای کارگرها، از صبحانه گرفته تا ناهار و شام در آنجا تهیه میشد. ایروانی حافظه عجیبی داشت و نام بسیاری از کارمندان و مدیران کفش ملی به یاد داشت و همزمان با تاریخ تولدشان، برای آنها گل و کارت تبریک میفرستاد. هر پنجشنبه با کارکنان و سرپرستان آنها ناهار میخورد و به حرفهایش گوش میداد. معتقد بود که محیطهای کاری مشکلاتی دارند که از دید مدیران پر مشغله پنهان میماند اما کارکنان این مشکلات را بهتر میبینند. در نیمه دهه 1350 سازمان گروه صنعتی ملی در پنج گروه عمده یعنی گروه مواد اولیه، گروه ماشینآلات، گروه چکمه و دمپایی و گروه بازاریابی شکل گرفته بود. این پنج گروه در قالب سرمایهگذاری ملی، سرمایهگذاری آذرین و سرمایهگذاری الوند فعالیت داشتند. البته سرمایهگذاری الوند در زمینههایی نظیر سرمایهگذاری در بانکها به ویژه در بانک ایران و عرب، بانک ایران و خاورمیانه، بیمه ایران و آمریکا فعالیت داشت. ماموریت دیگر این گروه این بود که در زمینه ساختمان سازی و تاسیس شرکتهای سهامیمشترک با خارجیها برای انتقال فناوری فعالیت کند. ایروانی از سال 1335 تا 1357 در تاسیس 53 شرکت صنعتی تجاری و بیش از 25 شرکت صنعتی در زمینه تولید انواع کفش با شرکای داخلی و خارجی مشارکت داشت. اولین شرکت باتا بود که در تیر 1330 فعالیتش را شروع کرد و آخرین آن چرم خسروینو بود که در سال 1356 برای دباغی و چرمسازی به ثبت رسید. از برخی کفشهای تولیدی کفش ملی مثل کفش کیکرز چنان استقبالی شد که سالها بعد از انقلاب صورت سهمیهای فروخته میشد. در دوران اوج فعالیت ایروانی وقتی بازار داخلی در حال اشباع شدن بود، به فکر صادرات کفش به دیگر کشورها بود، به اروپایی شرقی و شوروی پوتین صادر میکرد و با راهاندازی دفتری در لندن، هم کفش صادر میکرد و هم از طریق این دفتر بازار جهانی کفش و تحولات آن را زیر نظر داشت تا از رقبای جهانی خود عقب نیفتد. بخشی از کفشهای تولیدی را نیز در چند کشور اروپایی مثل بلژیک، آلمان و کشورهای اسکاندیناوی صادر میکرد.
کانون مشاوره اقتصادی ایروانی در تیرماه سال در1343 مهرآباد جنوبی خیابان پارس یک کار اجتماعی را شروع کرد که تا آن زمان در تاریخ ایران سابقه نداشت. او شرکت «کانون مشاوره اقتصادی» را تاسیس کرد که به «خانه بزرگ» معروف شد. در زمانی این کانون را بنیاد گذاشت که هنوز بحث مسئولیت اجتماعی در جهان شروع نشده بود. کار این کانون، بزرگ کردن 20 کودک دوماهه تا دو ساله با نام ایروانیپور بود، با این هدف که این کودکان در آینده از مدیران بنگاه صنعتی او شوند. او این کودکان را از پرورشگاهی در شیراز به تهران آورد و برای آنها همهگونه امکانات فراهم کرد. ایروانی با وقوع انقلاب، بچههای کانون مشاوره را که 15 تا 18 ساله بودند با خود به خارج از کشور برد. ایروانی در سالهای بعد از انقلاب همواره تنها توشه و سرمایه خود را کانون مشاوره و همان بچهها میدانست و میگفت:»سرمایه من اینها هستند.»
فروشگاههای کفش ملی ایروانی توجه ویژه ای به بازار و مشتری داشت و معتقد بود وقتی مشتری وارد فروشگاهی میشود نباید دست خالی آنجا را ترک کند. او از همان ابتدای شروع کار، به فکر عرضه محصولات در فروشگاههای اختصاصی خودش بود. اولین فروشگاه کفش ملی در سال 1337 در پاساژ استاندارد تاسیس شد. بعد از آن به سرعت ده فروشگاه در سرچشمه، میدان شهناز، میدان ثریا (گرگان)، امیریه، سلسبیل، حشمیته، جوادیه، میدان خراسان و نازی آباد افتتاح شدند. بعد از آن فروشگاههای کفش ملی در استانها و شهرهای دیگر نیز راهاندازی شدند. او همه فروشگاهها را به محض انتخاب، میخرید تا دستش بازتر باشد. کفش ملی زمان انقلاب 378 فروشگاه و 251 نمایندگی در سراسر ایران داشت و برای همین فیل کفش ملی هنوز هم یادآور خاطرات بسیاری از ایرانیان در گوشه و کنار این کشور است. در زمان انقلاب 57 در گروه کفش ملی ده هزار نفر کار میکردند اما دهم تیر ماه سال 58 شورای انقلاب قانون حفاظت توسعه صنایع را تصویب کرد که بر اساس آن اموال 51 نفر از جمله محمدتقی رحیم ایروانی را مصادره شد. بعد از انقلاب، هر سال در پایان اسفند برای کارگران و کارکنان کفش ملی نامه تبریک سال نو مینوشت و به آنها سفارش میکرد، با علاقمندی و دلسوزی کار کنند و در حفظ گروه صنعتی ملی کوشا باشند، چون مال خودشان است. علاوه بر این، با آمدن هر مدیر جدید به مجموعه کفش ملی به او تلفن میکرد، تبریک میگفت و او را تشویق به حفظ موسسه میکرد چون معتقد بود که چند هزار نفر از طریق آن زندگی میکنند. بعد از انقلاب او بیکار ننشست. ابتدا در بوستون آمریکا کارخانه چرم و کفشسازی تاسیس کرد، سپس کارخانه کفش استاندارد را در قاهره بنا نهاد. طرحی هم برای تاسیس کارخانه کفشسازی در افغانستان تهیه کرده بود و برای تامین مالی آن با نهادهای مختلف مکاتبه و مذاکره کرد اما موفق به اجرای آن نشد.
تلاشهای بی نتیجه ایروانی همزمان با تولید کفش در خارج از ایران سعی داشت تا اموالش را بازپس بگیرد. بارها به مقامات بلندپایه سیاسی ایران نامه نوشت و تقاضای بازپس گرفتن اموالش را کرد اما همه تلاشهایش بی نتیجه ماند. در سال 1371 به ایران بازگشت و با برخی از مقامات از جمله با محمد حسین عادلی رئیس کل وقت بانک مرکزی ملاقات کرد. در آن زمان با وجود استقبال کارکنان و کارگران گروه صنعتی ملی، گروهی همچنان با ورود کارآفرینان دوره پهلوی مخالف بودند و احتمال مطرح شدن اتهامات جدیدی به غیر از اتهامات گذشته وجود داشت برای همین به سرعت به انگلستان بازگشت ولی همچنان امیدوار بود. در سال 1384 در روزهای شروع به کار محمود احمدینژاد نامهای به معاون اجرایی وی علی سعیدلو نوشت و از او خواست که گروه صنعتی ملی را به وی برگرداند «در مقابل او نه تنها حاضر است به عنوان معاون گروه کار کند بلکه قول میدهد تا درعرض سه سال ده هزار نفر را به استخدام درآورد.» پاسخی بهاین درخواست داده نشد و هفت ماه بعد در دوازدهم بهمن 1384 در لندن درگذشت. کفش ملی هم در طول چهار دهه کم کم قدرتش را از دست داد، تولید کفش در کارخانجاتش متوقف شد و فروشگاههایش تولیدات کارخانههای دیگر را میفروشند و پارک صنعتی کفش ملی در اسماعیل آباد تبدیل به انبار شرکتهای خودروسازی شده است. در وبسایت کفش ملی هم چند عکس از ایراوانی گذاشته شده اما هیچ نامیاز او نیست.
منابع: موقعیت تجار و صاحبان صنایع درایران عصر پهلوی / علی اصغر سعیدی و فریدون شیرین کام/ گام نو/ 1388 سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادیایران / فریدون شیرین کام،ایمان فرجام نیا/ نشر فرهنگ صبا/1393
دستاورد صنعت / یک سال پیش از ملی شدن صنعت نفت ایران، محمود خلیلی سفری به خوزستان داشت و دید که شرکت نفت گازهای مخازن را میسوزاند و برای همین عزمش را جزم کرد تا صنعت استفاده از گاز را در داخل ایران راه بیندازد. در آن زمان مردم برای پخت و پز از هیزم و نفت استفاده میکردند. محمود خلیلی در بیست سالگی بعد از پایان دبیرستان در سال 1304 در مدارس دارالمتعلمین و علمیه استخدام شده بود اما دوره معلمیاش دوسال بیشتر دوام نیاورد. او بعد از آن مغازهای در خیابان چراغ گاز اجاره کرد و به تعمیر برق و موتور ماشینآلات صنعتی و خودروها پرداخت. او در حالی از باتری کامیون برای روشنایی خانهاش استفاده میکرد که 90 درصد منازل تهران برق نداشتند. او به درخواست ارتش یک آسیاب برقی برای آرد کردن گندم ساخت و مسئولیت روشنایی شهربانی (نظمیه) را بر عهده گرفت و تاسیسات تازهای برای روشنایی زندان قصر ایجاد کرد. مدتی در کارخانه برق امینالضرب کار کرد و بعد سرپرست امور روشنایی شمیران شد و کارخانه برق دولتی «اشکودا» را با همکاری چکسلواکی برای تامین برق تهران تاسیس کرد. بعدها به ریاست اداره برق تهران رسید. در سال 1325 سفری به آمریکا کرد و با طرز کار پمپ آب آشنا شد و در همان سفر اطلاعاتی نیز درباره استفاده از گاز در آشپزخانهها به دست آورد. بعد از آن او وقتی به سفر خوزستان رفت، بیشتر در این فکر بود که چطور میتواند شرکت نفت را راضی کند که گازی که سوزانده میشود را در اختیارش بگذارند. بعد از ملی شدن صنعت نفت در دوره محمد مصدق، او برای عملی کردن این ایده، پسر 24 سالهاش محسن را که تازه از دانشگاه تهران در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شده بود، با خود همراه کرد. محسن خلیلی در کتاب تاریخ شفاهی صنعت گاز مایع ایران میگوید: «پدرم گفت: محسن، دلت میخواهد با من کار کنی؟ ما 9 خواهر و برادر بودیم و پدر در فعالیتهای صنعتی کار میکند و به دلایلی شرایط زندگی دشوار شده بود … گفتم: میخواهم با شما و برای صنعت کشور و تحصیل و تربیت خواهر و برادرانم کار کنم. پدر گفت: این جا چیزی وجود ندارد که یاد بگیریم، بهتر است به امریکا و اروپا برویم و آنجا مطالعه کنیم، من نیز پذیرفتم.» محسن فرزند سوم محمود خلیلی در تیرماه سال 1308 در تهران بدنیا آمد. دوران ابتدایی را در مدرسه 15 بهمن گذراند و تا سیکل اول متوسطه در مدرسه شاهپور تجریش درس خواند و بعد دوره دبیرستان را دبیرستانهای ایرانشهر و البرز گذراند. او در سال 1328 وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و در سال 1332 در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شد. در دوران تحصیل در دانشگاه تهران، حزب توده بسیار فعال بود و بسیاری از جوانان جذب شعارهای آرمان گرایانهاش شده بودند، اما محسن خلیلی به عضویت انجمن اسلامی درآمد. دوران دانشجویی او مصادف با ملی شدن صنعت نفت بود. او به دلیل فعالیتهای اجتماعی برخی امتحاناتش را به شهریور موکول کرده بود و در روز کودتا علیه مصدق، به همراه دوستانش در محل خوابگاه دانشجویان در امیرآباد بود که صدای انفجار و شلوغی را شنید و به سمت خانه مصدق حرکت کرد. وقتی به خانه مصدق رسید دید عدهای مشغول غارت خانه مصدق هستند. «پیاده از امیرآباد پرسان پرسان به در خانه مرحوم مصدق رسیدم. تا اینکه در خیابان کاخ آن زمان و فلسطین امروز دیدم جمعیتی آن را اشغال کرده بودند و افراد بیاصول تمام اموال منزل مرحوم مصدق را به تاراج بردند. این صحنه اشک از چشمان من جاری ساخت.» او میگوید که گریه کنان و پای پیاده از خیابان کاخ به سمت خانهشان که در خیابان دربند بود، راه افتاد و سه ساعتی در راه بود و در طول مسیر «از خودم پرسیدم محسن آیا کسانی که منزل مصدق را غارت میکردند آمریکایی بودند؟ پاسخ منفی بود. تمام آنان هموطنان نابخرد خودمان بودند که با عنایت شعبان جعفری این اعمال نابخرادانه را انجام میدادند.» محسن خلیلی میگوید از دیدن این وضعیت «درسی بزرگ آموختم، اینکه مردم گرسنه و دچار فقر فرهنگی و غیرمتشکل و پراکنده قابل اتکا نیستند و نمیتوان با آنان جریانی پایدار برای توسعه و پیشرفت کشور شکل داد و کشور را ساخت. لذا بر این اساس «صنعتی کردن» کشور و «کار آفرینی» که زیربنای آن آموزش و توسعه فرهنگی است را مکتب و مرام خود قـرار دادم.» این اتفاق همزمان بود با پیشنهاد پدرش برای همراهی با وی. البته آن زمان تحصیلکرده دانشگاهی کم بود و اکثر افراد یا برای ادامه تحصیلات به خارج میرفتند یا در ادارات و نهادهای دولتی که به شدت متقاضی جذب فارغ التحصیلان دانشگاهی بودند، مشغول کار میشدند اما او با پدرش همراه شد و پدر و پسر در سفری به آلمان، فرانسه و آمریکا به مطالعه وضعیت گاز پرداختند. محسن همراه پدرش ابتدا به فرانسه و سپس به آلمان سفر کردند چند سال از جنگ جهانی دوم گذشته بود و وضعیت این دو کشور بهسامان نبود ولی پدر و پسر به چند شرکت رفتند و بخشی از فرایند کار در زمینه استفاده از گاز را یاد گرفتند ولی هنوز درباره «نحوه گرفتن گاز مایع از پالایشگاه و در تانک ریختن و سیلندر کردن و حمل و نقل» آن چیزی نمیدانستند برای همین به آمریکا رفتند و در آنجا برادرش سعید مشغول تحصیل بود، شش ماه در آنجا وضعیت را بررسی کردند و نیازهای خود را نیز سفارش دادند و برگشتند. پس از بازگشت در نوزدهم مرداد 1332 شرکت بوتان تاسیس شد و محمود خلیلی در مهر 1332 اولین محموله گاز مایع را به صورت آزمایشی از شرکت ملی نفت ایران تحویل گرفت. به نوشته کتاب سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران، «این گونه بود که اولین شرکت بخش خصوصی، گاز مایع را به سبد زندگی ایرانیان وارد کرد و زندگی مردم – خصوصا زنان- از رفاه و فراغت بیشتری برخوردار شد.» مهندس مهدی بازرگان در کتاب «شصت سال خدمت و مقاومت» مینویسد:«یادم میآید که خلیلی چقدر با مسئولین شرکت ملی نفت در زمان کنسرسیوم، کلنجار رفت؛ تا گردنشان بگذارد گازهایی را که هدر میرود، تصفیه کرده و بوتان و پرپان، آن را در تانکرهای تحت فشار به ایشان بفروشند، تا در ایران توزیع شود؛ سپس برای این که مصرف گاز آشپزخانهها به صورت صنعت ملی درآید به موازات ساختن انبار و تهیه وسایل و کامیونهای توزیع گاز، اقدام به ایجاد کارخانه کپسولسازی و تولید اجاقفر و غیره نمود. اجاقها و فرهایی که غالب آشپزخانههای تهران و شهرستان را تسخیر کرد و عامل ایجاد پنج شش شرکت یا موسسه تولید و توزیع گاز هم شده است.»
ثمرات بوتان محسن خلیلی میگوید«شرکت بوتان را بهعنوان اولین شرکت مبدع استفاده از گاز مایع و صنعت مرتبط ایجاد و گسترش دادیم. نهالی که اکنون به درختی تناور تبدیل شده است. ایجاد هزاران فرصت شغلی و شاید از همه مهمتر حفظ محیطزیست و جلوگیری از قطع درختان و نابودی جنگلها از ثمرات آن بوده است؛ دستاورد مهم دیگـر رهانیـدن «زنـان» ایرانـی به عنـوان یکـی از محـورهـا و پـایــههـای توسعـه و پیشرفــت کشـــور از «سیاهکاری مطبخ» بود تا با سهولت پخت وپز به واسطه استفاده از گاز بتوانند بخشی از وقت و عمر گرانبهای خود را به جای هدر دادن در آشپزخانههای پردود، صرف آموختن و آموزش دادن کنند. بدین معنا، شرکت بوتان هیچگاه برای خانواده خلیلی یک واحد اقتصادی صرف نبود، بلکه یک آرمان اجتماعی بود.» با وجود تلاشهایی که پدر و پسر برای انتقال گاز و توزیع آن میکردند، مشکل پیش روی شرکت بوتان این بود که مردم از گاز میترسیدند و برای همین تمایلی به استفاده از وسایل گاز سوز نداشتند. محسن خلیلی در تاریخ شفاهی صنعت گاز مایع میگوید«اولین مشتری ما خدامراد، زرتشتی بود. ما اجاق گازسوز را در خانههای مردم و اقوام و آشنایان میگذاشتیم. خودم میبردم و نصب میکردم. بیشتر افراد اجاق را در آشپزخانه نمیگذاشتند، در اتاق پذیرایی میگذاشتند؛ میگفتیم به دستور شما میآییم و اگر نخواستید، میبریم اما زنها دیگر اجازه نمیدادند آن را ببریم.» مشکل بعدی این بود که افزایش مصرف گاز، نیاز به سلیندر بیشتری داشت و تعداد محدودی سلیندر از خارج وارد میشد. تا آن زمان 100 هزار سلیندر وارد شده بود. برای همین، بوتان تصمیم به تاسیس کارخانه تولید سلیندر گاز گرفت، تجهیزات ساخت سلیندر از آمریکا و فرانسه وارد و کار تولید سلیندر شروع شد. به گفته محسن خلیلی«شرکت بوتان صنعتی در یک سال حدود یک و نیم میلیون سیلندر ساخت.» در این زمان نقش محسن خلیلی پررنگ شده بود و برای همین وقتی پیشنهاد داد تا وسایل گاز سوز تولید کنند، پدر از این ایده استقبال کرد. چون میدانست حمل، ذخیرهسازی و توزیع گاز مایع بدون توسعه و استفاده از وسایل گاز سوز نتیجه چندانی نخواهد داشت. برای همین اولین اجاق گاز در سال 1335، اولین بخاری گازی در سال 1338، اولین آبگرمکن ایستاده گازی در سال 1343 و اولین سیلندر گاز مایع در سال 1345 تولید شد. بعد از شروع توزیع گاز برای مصرف خانگی، برنامه گاز سوز کردن خودروها برای اولین بار در سال 1346 شروع شد. مهندس خلیلی میگوید:«اولين اتوبوس گازي را ما درست كرديم. من يك موتور رولزرويس با جعبه دنده اتوماتيك از كمپاني رولزرويس انگليس خريدم و به ايران آوردم. آقاي محمود خيامي اتوبوس ميساخت … از او يك اتوبوس گرفتم و گفتم مي خواهم اين كار را انجام دهم. موتور رولزرويس گازي بود. اين را روي اتوبوس گذاشتم و اتوبوس در خط چهارراه مخبرالدوله –تجريش كار ميكرد. بعد به دفتر آقاي خيامي رفتم و از او خواستم با ما همكاري كند، با مرسدس بنز نيز صحبت كردم و آنها حاضر شدند كه ماشينهاي ديزلي خودشان را به گاز مايع تبديل كنند، آنرا روي اتوبوس بگذاريم و تهران را از آلودگي نجات دهيم. اين اتفاق سال 1346 يعني دوسال قبل از ايجاد شركت ملي گاز رخ داد.» این اقدامات در حالی از سوی بخش خصوصی انجام میشد که همه کارها در دست وزارت نفت بود و هنوز بخش گاز مستقل نشده بود. سرانجام در سال 1348 شرکت ملی گاز ایران تشکیل شد. هدف از تشکیل شرکت ملی گاز هم این بود که برای گازهای همراه نفت که در مناطق نفت خیز سوزانده میشد، فکری بکنند. مهندس خلیلی با وجود مخالفت برخی از همکارانش در شرکتهای دیگر، برای همه بخشها استاندارد تهیه کرد و آنها را به تصویب اداره استاندارد رساند. کم کم بقیه اعضای خانواده نیز به گروه بوتان پیوستند اما محسن خلیلی در راس همه قرار داشت. همزمان با گسترش استفاده از گاز مایع در منازل، محسن خلیلی فکر تازهای به سرش زد»حس کردم مردم مسافرت و گردش را دوست دارند و معمولاً وقتی به شمال میروند شاخهها را میشکنند، میسوزانند و جنگلها آتش میگیرد. خیلی فکر کردم و با توجه به نیاز مردم و اتفاقات دنیا، تصمیم به طراحی اجاقی گرفتم که مردم اسم آن را اجاق پیکنیکی گذاشتند.» در حالی که اسمیکه شرکت بوتان روی این اجاقهای کوچک گذاشته بود، اجاق سفری بود. محسن خلیلی میگوید ما بیشتر از ده میلیون دستگاه از این اجاقهای پیک نیکی ساختیم. در اوایل دهه 50 در حالی که صنعت گاز مایع توسعه پیدا میکرد و شرکتهای رقیب نیز وارد بازار شده بودند، محمود خلیلی در سال 1353 در شصت و نه سالگی به دلیل بیماری دیابت درگذشت. در آن زمان شرکت بوتان حدود 1500 کارگر و کارمند داشت. از این زمان به بعد همه مسئولیتهای شرکت بوتان بر دوش محسن خلیلی افتاد. اگر چه بقیه اعضای خانواده نیز وی را همراهی میکردند.
مصادره اموال صاحبان صنایع در زمان انقلاب، اعتصابات کارگری همهگیر شده بود، مهندس خلیلی میگوید: «اوایل انقلاب من 12خانه شرکا را فروختم و حقوق دادم، اعتصاب و گرفتاری بود و هزار مسئله داشتیم اما درآمد نداشتیم، با این حال در صنعت ماندیم.» اما این تازه شروع ماجرا بود و با مصادره اموال 51 سرمایهدار در قالب قانون حفاظت از توسعه صنایع، مشکلات شرکت بوتان نیز عمیقتر شد. مهندس خلیلی میگوید: «مرا 245 بار براي بازپرسی دادگاه احضار کردند و بسیار عذابم دادند.» مهندس خلیلی میگوید:«گرفتاريهاي بسياري كه براي من پيش ميآمد توسط جوانهاي انقلابي كه در شركت ملي گاز ايران بودند، ايجاد شد. نوع انقلابيون در ايران از نظر ديد اقتصادي چپ زده بودند و نسبت به بخش خصوصي و ثروت بدبيني وجود داشت.» اما مشکل فقط دولتیها نبودند، کارگران مدام اعتصاب میکردند. مهندس خلیلی در تاریخ شفاهی صنعت گاز مایع ایران روزی از روزهای اوایل انقلاب در زمان بنی صدر را به یاد میآورد که: «کارگران بوتان به انبار بزرگ ما در تهران آمده بودند، تصميم گرفته بودند پول گاز را ندهند. گاز ميفروختند، پول آن را نميدادند» او میگوید با وجود مخالفت برادرانش که میگفتند آنها ترا میکشند به تاسيسات شرکت بوتان در سه راه آذري رفتم و با كارگران حرف زدم. «حدود 700-600 كارگر بودند، يكي ژ3 داشت، ديگري مسلسل، يكي شلوار كردي به پا كرده بود و ديگري اوركت پوشيده بود؛ غوغاي عجيبي بود. صحبتهايم تمام شد و در آخر گفتم: عزيزان صحبتهاي من را شنيديد، حالا اگر مايليد كه نباشم، كليد اينجا را به آقاي بني صدر ميدهم و ميروم.» کارگران بوتان در نهایت نظرات مهندس خلیلی را قبول کردند، اما خودش میگوید که «كارگران بوتان صنعتي، برادران من را بسيار اذيت كردند.» انقلاب که پیروز شد، سهام دو شرکت رقیب بوتان یعنی ایرانگاز و پرسیگاز مصادره شد برای همین برخی دنبال مصادره اموال شرکت بوتان بودند.» در دهه شصت، آیت الله موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضائیه حکمیصادر کرد که بر اساس آن 20 درصد از سهام شرکت بوتان به عنوان خمس مصادره شود.» 20 درصد از سهام بوتان به نفع ستاد اجرایی فرمان امام مصادره شد و شرکای خانوادگی اموال شخصی خود را فروختند و مهندس خلیلی میگوید که ما بعد از سه چهار سال دوباره آن را خریدیم. پرونده بوتان از سال 1358 تا 1382 در دادگاههای مختلف در جریان بود و از سوی ستاد اجرایی فرمان امام مرتب پیگیری میشد و «مدیران شرکت بوتان برای ادای توضیحات متعدد از قبیل وابستگی به دربار، عدم پرداخت وجوهات شرعیه، فرار از پرداخت مالیات – به دلیل زیانده بودن – سهام غائبین (فرزندان سهامداران که عمدتا برای تحصیل به خارج رفته بودند) صدها بار به دادگاه احضار شدند و سرانجام بعد از بیشتر از 254 جلسه دادگاه در 24 شهر حکم منع پیگیرد و تبرئه بوتان صادر شد.
بنیادگذار تشکلگرایی محسن خلیلی بخش عمدهای از فعالیتهای خود را به توسعه و تقویت انجمنها و نهادهای صنفی و صنعتی اختصاص داده است. پیش از انقلاب، در خرداد سال 1347 سندیکای شرکتهای توزیعکنندگان گاز را با همکاری سه شرکت دیگر تشکیل داد که اکنون به عنوان انجمن صنفی کارفرمایان توزیعکننده گاز مایع ایران فعالیت میکند. خلیلی میگوید که «به دنبال اشاعه فرهنگ صنعتی بودم و ابزار مناسب این کار را یارگیری از صنعتگران کشور میدانستم. بر این باور بودهام که با استفاده از خـرد جمعی در حـل مشکلات اقتصادی و صنعتی کشور میتوان به نتیجه رسید. از آنجا که راه صنعتی شدن هموار نبود، در طول فعالیتهای صنعتیام تشکلگرایی و استفاده از خرد جمعی و تعامل با دولت را برگزیدم.» کمیبعدتر مهندس خلیلی در سال 1352 به عضویت سندیکای لوازم خانگی درآمد و عضو هیات مدیره آن شد که اکنون با عنوان «انجمن صنایع لوازم خانگی ایران» فعالیت میکند. در روزهای پرالتهاب بعد از انقلاب، در حالی که بحث مصادره شرکتهای بزرگ صنعتی داغ بود، محسن خلیلی به همراه گروهی پانزده نفره از صاحبان صنایع، «انجمن مدیران صنایع»را در اسفند 1359 بنیان نهادند تا با حفظ سرمایههای ملی بخش خصوصی، از آسیبهای ملی شدن کم کنند و واحدهای تولیدی صنعتی را به تلاش برای حفظ و بقا امیدوار سازند. این گروه ابتدا 15 نفر بودند که در خانه افراد جلسات خود را برگزار میکردند اما بعد تعدادشان به هفت نفر رسید. به گفته مهندس خلیلی» شرایط به قدری دشوار بود که بسیاری از صنعتگران قادر به ادامه این راه نبودند. بعضی جلای وطن کردند و رفتند، برخی اموالشان مصادره شد و برخی دیگر هم امکان حضور از آنها گرفته شد و دلزده شدند. کسی که صنعت ندارد حقی هم برای حضور خودش در انجمن صنایع قایل نیست.» انجمن مدیران صنایع از اولین تشکلهای صنعتی بعد از انقلاب است که توانست با همکاری کارشناسان اقتصادی و صنعتی، وضعیت صنعت کشور را بررسی و به عنوان بازوی مشورتی دولت عمل کند. این تشکل صنعتی اکنون با بیش از 2500 عضو به فعالیت خود ادامه میدهد. دکتر شهیندخت خوارزمی استاد روانشناسی و ارتباطات درباره نقش مهندس خلیلی در تاسیس انجمن مدیران میگوید:«ایشان انجمن مدیران صنایع را با هدف حفظ و توسعه بخش خصوصی و توسعه فکری و معنوی مدیران زمانی تاسیس کرد که صنایع بخش خصوصی در تهاجم بیپروای موج خصومت با سرمایهداری و سرمایهدار از نفس افتاده بودند. با تاسیس این انجمن شالوده فرهنگ تشکل کارفرمایی حرفهای در بخش صنعت پیریزی شد که کار دشواری بود.» روابط بخش خصوصی با دولت انقلابی اصلا خوب نبود و صنعتگران با مشکلات بسیاری در بخشهای کارگری از یک طرف و بخشهای دولتی با قانون حفاظت و ملی کردن صنایع از طرف دیگر مواجه بودند. خلیلی بعد از تشکیل انجمن مدیران صنایع، گروهی از کارشناسانی که در سازمان برنامه کار میکردند و بعد از انقلاب از کار اخراج شده بودند، به کار گرفت تا برنامههایی درباره توسعه اقتصادی و صنعتی تهیه کنند و نتایج تحقیقات گروه کارشناسان را از طریق انجمن در اختیار دولت و نهادهای دیگر میگذاشت. او میگوید«من افتخار دارم که یکی از اسب های ارابه صنعت کشور باشم.» به گفته وی در این سالها 25 درصد از وقتش را صرف کسب و کار شخصی در صنعت کرده و 75 درصد بقیه را در تشکلگرایی و اشاعه فرهنگ صنعتی برای ایجاد یک حرکت عمومیدر صنعت صرف کرده است. او میگوید:«بر این باور هستم که با استفاده از خرد جمعی در حل مشکلات اقتصادی و صنعتی کشور میتوان به نتیجه رسید. من در طول فعالیت صنعتیام، تشکلگرایی و استفاده از خردجمعی و تعامل با دولت را برگزیدم و دریافتم که خرد جمعی میتواند تفاهم، همدلی و همکاری بخش خصوصی با دولت را تقویت کند.» دکتر مسعود نیلی استاد اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف میگوید: «مهندس خلیلی یکی از افرادی است که الگو محسوب میشود در تجلی بخش خصوصی اصیل و تجلی فردی که دنبال نوگرایی هست دنبال ایدههای جدید هست و هر چه سنش بالاتر رفته به روزتر شدند تا اینکه گذشتهنگر و گذشتهگرا باشند. به فکر سازماندهی و ایجاد تشکل کارآفرینی و بخش خصوصی بوده و هستند.» در حالی که در اتاق بازرگانی ایران فعال بود، در مهر ماه سال 1380 کنفدراسیون صنعت ایران را راهاندازی کرد تا تشکلها و انجمنهای صنعتی زیر یک چتر گردهم آیند و با مشارکت هم بتوانند در تصمیم سازیهای کلان کشور حضور داشته باشند.
هیات امنای موسسه محک محسن خلیلی علاوه بر تلاش برای تقویت و توسعه تشکلهای صنعتی، در فعالیتهای اجتماعی نیز مشارکت دارد. او از بنیانگذاران و عضو هیات امنای موسسه خیریه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان با نام «محک» است که از سال 1370 فعالیتش را آغاز کرده است. محسن خلیلی در سال 1389 به بیماری سرطان مبتلا شد و مدتی درگیر این بیماری بود اما پس از بهبود، دوباره فعالیتش را از سر گرفت. وی هفت دهه فعالیت صنعتی در کارنامه خود دارد و بارها نهادها و تشکلهای صنعتی از وی به عنوان «پدر صنعت ایران» و «پدر تشکلگرایی» تقدیر کردهاند. اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور در دولت حسن روحانی در 25آذر 1398 در مراسم نکوداشت مهندس محسن خلیلی در اتاق بازرگانی ایران گفت:«نام و یاد مهندس خلیلی عراقی در تاریخ ایران ماندگار خواهد شد زیرا وی در فراز و نشیبهای صنعت کشور همواره دغدغه توسعه صنعتی داشتند و نگذاشتند که چراغ صنعت کشور به خاموشی بگراید.» مهندس محسن خلیلی در 92 سالگی همچنان فعال است، با تشکلهای صنعتی سروکله میزند و سعی دارد نهادی تازه برای حمایت از توسعه صنعتی در ایران برپا کند. محسنخان – نامی که کارکنان و کارگران بوتان صدایش میکنند- تنها بازمانده نسلی طلایی از کارآفرینان و صاحبان صنایع است که دنیای ایرانیان را تغییر دادند.
منابع:
زندگینامه و خدمات علمی، فرهنگی و اقتصادی مهندس محسن خلیلی/ به کوشش مهدی جمالی/ انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی/1391
سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران/ فریدون شیرین کام، ایمان فرجام نیا/نشر فرهنگ صبا/ 1393
تاریخ شفاهی صنعت گاز مایع ایران/ گفتگو با محسن خلیلی/سید غلامحسین حسن تاش، میکائیل عظیمی/ به همت مهندس سید اسدالله امام جمعه
کارآفرینی به شیوه محمود خلیلی/رضا یادگاری و مهشید سنایی فرد/ مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف/ ناشر: کارآفرین برتر/ 1389