خانه بلاگ صفحه 18

مزایای پیوستن به آف ای تی اف(FATF) برای نظام بانکی ایران

0
مزایای پیوستن به آف ای تی اف(FATF) برای نظام بانکی ایران

داریوش فراهانی کارشناس اقتصاد در یادداشتی نوشت: پس از سخنان علمی و کاملا کارشناسانه دکتر همتی وزیر اقتصاد در خصوص FATF و نقش آن در تسهیل در روند تعاملات مالی با بازارهای مالی جهان، سخنگوی وزارت امور خارجه نیز اعلام کرد: وزارت خارجه در تعامل با وزارت اقتصاد و بقیه نهادهای مرتبط موضوع FATF را دنبال می‌کند.

دستاورد صنعت / داریوش فراهانی کارشناس اقتصاد در یادداشتی نوشت: پس از سخنان علمی و کاملا کارشناسانه دکتر همتی وزیر اقتصاد در خصوص FATF و  نقش آن در تسهیل در روند تعاملات مالی با بازارهای مالی جهان، سخنگوی وزارت امور خارجه نیز اعلام کرد: وزارت خارجه در تعامل با وزارت اقتصاد و بقیه نهادهای مرتبط موضوع FATF را دنبال می‌کند.

گروه ویژه اقدام مالی FATF یکی از سازمان‌های بین‌المللی است که با هدف ارائه راهکارهایی به منظور مقابله با پولشویی و تامین مالی تروریسم تشکیل شده است.

پیوستن ایران به این سازمان می‌تواند مزایایی را برای نظام بانکی کشور ایجاد کند که  از آن جمله ایجاد امکان خروج از لیست سیاه سازمان(FATF) و همچنین عدم مشمولیت در موضوع توصیه شماره هفت این گروه برشمرد که از کشورهای عضو می‌خواهد علیه اموال و دارایی‌های برخی از کشورها از جمله جمهوری اسلامی ایران اقدامات محدوکننده و تحریمی را اعمال کنند.

باقی ‌ماندن ایران در فهرست کشورهای مشمول توصیه هفت گروه ویژه اقدام مالی اف ای تی اف، به این معنا است که حدود ۲۰۰ کشور و نهاد عضو FATF، در فهرست ارزیابی ریسک شهرت کشورها، نام ایران را به ‌عنوان یک کشور پرریسک قید می‌کنند و بالتبع این موضوع شامل بانک‌ها و موسسات مالی کشور نیز خواهد شد و محدودیت‌ها را بر سیستم بانکی مضاعف خواهد کرد، خصوصا با در نظر گرفتن این امکان که گسترش این محدودیت‌ها نیز وجود دارد.

در خصوص پیوستن ایران به این گروه نظرات موافق و مخالفی وجود دارد اما باید در نظر داشت که عدم پیوستن ایران به گروه ویژه اقدام مالی FATF  عواقب نامطلوبی را در پی دارد که از مهمترین آنها می‌توان به انزوای مالی بین‌المللی، کاهش سرمایه‌گذاری خارجی و دشوارترشدن تبادلات بانکی بین الملل اشاره کرد.

عدم پیوستن به FATF می‌تواند نظام بانکی کشور را از صنعت مالی جهانی دور و مبادلات مالی بین‌المللی را دشوارتر  کند که این معضل نتایج زیان باری از قبیل بالارفتن میزان ریسک مبادلات، افزایش هزینه‌ انجام تبادلات بانکی و مالی و کاهش دسترسی به منابع مالی بین‌المللی مانند تامین مالی پروژه‌ها را در پی خواهد داشت.

به طور معمول بانک‌ها و موسسات مالی بین‌المللی و حتی منظقه‌ای تمایلی به همکاری با بانک‌های کشوری که نام آنها در لیست سیاه FATF قرار دارد، از خود بروز نمی‌دهند زیرا نگران ریسک‌های مترتب یعنی ریسک شهرت، ریسک مالی و مشکلات حقوقی منتج از آن هستند.

به عبارت دیگر، نپیوستن به گروه ویژه اقدام مالی باعث می‌شود که بانک‌های بین‌المللی، همکاری با بانک‌های ایرانی را بسیار محدود و یا حتی متوقف کنند که این موضوع اثرات مستقیم و غیر مستقیم نامطلوب و زیان‌آوری را برای حضور بانک‌های ایرانی در عرصه پر رقابت بانکداری بین‌الملل خواهد داشت و مبادلات بانکی را به مراتب دشوارتر خواهد کرد.

در پایان لازم به ذکر است که می‌توان با پیوستن به گروه ویژه اقدام مالی راهکارهایی را برای خروج نظام بانکی از انزوای بین‌المللی، حضور موثرتر و بهبود تعاملات مالی و بانکی بین‌المللی برای بانک‌های کشور در نظر گرفت که به نوبه خود می‌تواند نتایج مثبتی مانند بالارفتن سودعملیاتی بانک‌ها در اثر افزایش و رونق مبادلات بانکی با سیستم بانکداری جهانی و کاهش ریسک بانک‌ها به خصوص ریسک شهرت را در بر داشته باشد.

طرح «تخصیص نفت‌گاز براساس سامانه برخط» چیست؟

0
طرح «تخصیص نفت‌گاز براساس سامانه برخط» چیست؟

سالانه حجم زیادی از بنزین و گازوئیل کشور که با مشقت‌های شبانه‌روزی هزاران متخصص و کارگر زحمتکش تولید و توزیع می‌شود، به‌دلیل اختلاف قیمت بسیار زیاد با کشورهای همسایه، از شبکه توزیع سوخت کشور خارج و قاچاق می‌شود. شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی به‌تازگی به‌دلیل توقف طرح‌های سپهتن و سیپاد، اجرای «طرح تخصیص سوخت براساس اسناد حمل برخط» را به‌عنوان راهکاری فوری و موقت برای صیانت از سرمایه ملی در دستور کار قرار داده است. در گزارش پیش‌ رو ابعاد و جزئیات این طرح برای جلوگیری از خروج سرمایه ملی با همکاری فرادستگاهی در کشور را بررسی کرده‌ایم.

به گزارش ماهنامه دستاورد صنعت به نقل از شانا، در سال‌های گذشته مصرف فرآورده‌های نفتی به‌ویژه بنزین و گازوئیل افزایش شدیدی داشته است. هرچند این رشد در بخش بنزین تا حدودی دارای دلایلی خاص و چندبعدی است، اما در بخش حمل‌ونقل دیزلی این روند رو به رشد، جای بسی تأمل دارد. به‌تازگی سردار حسین رحیمی، رئیس پلیس امنیت اقتصادی از قاچاق روزانه حدود ۲۰ میلیون لیتر گازوئیل در کشور پرده برداشت که رقم بسیار بزرگی به‌شمار می‌آید. برخی آمارهای غیررسمی حاکی از قاچاق روزانه حدود ۱۰ میلیون لیتر گازوئیل و ۵ میلیون لیتر بنزین است که حتی اگر در خوش‌بینانه‌ترین حالت، روزانه نیمی از این مقدار فرآورده نیز از شبکه رسمی توزیع سوخت کشور خارج شود، در مقیاس سالانه و با احتساب قیمت فوب خلیج‌فارس، روزانه حجم هنگفتی از سرمایه‌های ملی کشور به شیوه‌ای خسارت‌بار هدر می‌رود.

نفت‌گاز در کشور مصارف مختلفی دارد که شامل مصارف حرارتی، ناوگان حمل‌ونقل، کشاورزی، صنعت، نیروگاهی و در برخی موارد به‌عنوان خوراک واحدهای صنعتی است. در نظام توزیع سوخت کشور و در سامانه هوشمند سوخت، زیرساخت‌های لازم برای رصد مقدار مصرف این فرآورده در بخش‌های گوناگون ایجاد شده است، با وجود این، برابر گزارش‌های آماری ارائه‌شده میزان برداشت گازوئیل در کشور با روند بسیار افزایشی همراه شده، به‌نحوی که هم‌اکنون فاصله مقدار تولید و مصرف گازوئیل در کشور روزبه‌روز در حال افزایش است.

در این میان، بررسی آمارهای مقدار مصرف گازوئیل در بخش حمل‌ونقل سنگین (باری و مسافری) حاکی از رشد غیرطبیعی مصرف در این بخش است. به نظر می‌رسد این مقدار افزایش، با توجه به مؤلفه‌های تأثیرگذار بر این صنعت، از اساس توجیه منطقی نداشته باشد. در سال‌های گذشته تعداد ناوگان دیزلی کشور در مقایسه با خودروهای بنزین‌سوز، افزایش قابل‌توجهی نداشته و به گواه آمار مراجع متولی، رشد قابل‌توجهی در مقدار فعالیت این ناوگان (حمل‌ونقل بار و مسافر) به ثبت نرسیده است، بنابراین انتظار می‌رود میزان برداشت گازوییل کشور افزایش چندانی نداشته باشد، حال آنکه آمارهای موجود حاکی از افزایش برداشت نفت‌گاز در بخش حمل‌ونقل زمینی است. این وضع نگران‌کننده می‌تواند حاکی از آن باشد که انحراف قابل‌توجهی از این بخش وارد زنجیره توزیع غیررسمی می‌شود.

رشد غیرمنطقی مصرف گازوئیل در بلندمدت به‌ویژه در بخش حمل‌ونقل سبب تغییراتی در موازنه تولید و مصرف این فرآورده ویژه در کشور شده که به زیان بخش‌های واقعی مصرف‌کننده گازوئیل منجر خواهد شد، زیرا دولت مجبور است از طریق کاهش سهم دیگر بخش‌های مولد کشور، اقدام به تأمین گازوئیل بخش حمل‌ونقل کند، این در حالی است که طبق آمار بنگاه‌های اقتصادی،‌ اتحادیه و سندیکاهای اقتصادی، تغییر محسوسی در عملکرد بار یا مسافر در این بخش‌ها اتفاق نیفتاده است. همچنین طبق آمارهای مختلف ارائه‌شده از سوی وزارت کشور، در سال‌های اخیر افزایش چشمگیری در تعداد وسایل نقلیه دیزلی یا افزایش فعالیت‌های ناظر بر حمل‌ونقل کالا در سطح کشور رخ نداده، بنابراین پرواضح است که بخشی از نفت‌گاز مصرفی این بخش روزانه منحرف می‌شود.

نگاهی به سابقه طرح‌های مبارزه با قاچاق فرآورده در کشور

از اواخر سال ۱۳۹۳ کارگروه ملی طرح جامع پیمایش ناوگان گازوییل‌سوز حمل‌ونقل بار و مسافر، براساس یک تصویب‌نامه که ازسوی هیئت وزیران به دستگاه‌های ذی‌ربط ابلاغ شد، مقرر کرد وزارت نفت از ابتدای اردیبهشت ۱۳۹۴ مکلف است تمهیدهای لازم برای توزیع نفت‌گاز برای بخش حمل‌ونقل برون‌شهری با استفاده از داده‌های موجود در سامانه‌های بارنامه و صورت‌وضعیت (سازمان راهداری و حمل‌ونقل جاده‌ای) و حمل (وزارت کشور) به‌کار گیرد که با اجرای این مرحله، سهمیه سوخت حمل‌ونقل عمومی درون‌شهری به تناسب توسط کارگروه تعدیل شد.

این تصویب‌نامه در مهرماه سال ۱۴۰۲ اصلاح شد و کارگروهی متشکل از نمایندگان وزارتخانه‌های نفت (شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی به‌عنوان رئیس کارگروه)، وزارت راه و شهرسازی (سازمان راهداری و حمل‌ونقل جاده‌ای)، وزارت کشور (سازمان شهرداری و دهیاری‌های کشور)، وزارت اطلاعات، ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز و سازمان برنامه و بودجه تشکیل شد که مسئولیت تعیین مقدار مصرف سوخت، پایش و نظارت بر اجرای تصویب‌نامه را به‌عهده داشتند. این کارگروه اجازه داشت براساس اطلاعات در دسترس سامانه جامع پیمایش و سامانه هوشمند سوخت، اقدام به تعیین قواعد پایش و تعدیل سهمیه سوخت هر وسیله نقلیه دیزلی شامل طرح کند.

از سال ۱۳۹۴ طرح موسوم به پیمایش اجرایی شد که براساس آن، تخصیص سوخت بر مبنای اسناد حمل و پیمایش ناوگان دیزلی مشمول طرح صورت می‌گرفت، اگرچه این طرح در ابتدای مسیر، تأثیر مطلوبی در سامان‌بخشی به وضعیت افسارگسیخته مصرف داشت، با شناخت شیوه‌های نو از سوی سودجویان، روند رشد برداشت نفت‌گاز بخش حمل‌ونقل ریلی از حالت متعارف خارج شد و نیاز بود طرحی نو برای جبران کاستی‌ها پی‌ریزی شود.

در سامانه هوشمند سوخت، تعداد ۱۳ «کلاس» برای وسایل نقلیه گازوییل‌سوز تعریف شده است. طبق آمارهای موجود حدود ۹۰۰ هزار وسیله نقلیه دیزلی در این سامانه فعال هستند که هرکدام به یکی از کلاس‌های تعیین‌شده طبقه‌بندی می‌شوند و همچنین تعداد پنج گروه سنی برای هرکدام از این کلاس‌ها تعریف شده است.

راهکار جدید وزارت نفت چیست؟

تا سال‌های اخیر، سازمان‌های مرتبط با بخش حمل‌ونقل دیزلی (وزارت راه، سازمان شهرداری‌ها، وزارت کشور) تنها به‌راحتی اسناد حمل را صادر می‌کردند و انتظار این بود که وزارت نفت نیز سوخت موردنیاز ناوگان را تأمین کند. همراه با روند فزاینده مصرف سوخت در این بخش (که وزارت نفت را در تأمین این مقدار نامعقول تقاضا دچار چالش کرده است) با تکیه بر بررسی‌های کارشناسی و تخصصی به‌عمل آمده و تعمیق در سامانه قدیمی تخصیص سوخت، وزارت نفت به این نتیجه رسید که باید به‌روزرسانی دقیقی در نسخه قدیمی سامانه هوشمند سوخت (طرح پیمایش) اعمال کرد و روش تکمیلی پیشنهاد شود.

روش پیشنهادی شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی پس از برگزاری نشست‌های تخصصی و کارشناسی متعدد که مورد قبول همه دستگاه‌های مرتبط قرار گرفت، این بود که داده‌های هر بارنامه به‌صورت برخط به مرکز داده شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی اعلام شود و طبق سند مشخص به ‌وسیله نقلیه مربوطه (مبتنی بر قواعد یادشده) سهمیه سوخت اختصاص یابد، بنابراین زمانی که هر سند حمل صادر شود، بلافاصله به‌طور برخط در عرض کمتر از یک ساعت، سوخت موردنیاز طی مسیر، حمل بار و مسافر به کارت هوشمند سوخت وسیله نقلیه منظور خواهد شد. معمولاً زمان صدور بارنامه و آغاز سفر ناوگان حمل با هم تفاوت دارند که در طرح تخصیص سوخت بر اساس اسناد حمل برخط مقرر شده است که زمان آغاز حرکت ملاک تخصیص سوخت ناوگان قرار گیرد.

ابتدا باید مسیر حرکت وسیله نقلیه مشخص و سپس مبدأ و مقصد حرکت در اسناد حمل قید شود، دستگاه‌های مربوطه نیز بر حرکت وسیله نقلیه طبق مسیری که در اسناد حمل ذکر شده، نظارت خواهند کرد. با آغاز حرکت وسیله نقلیه، همه جایگاه‌هایی که در این مسیر حرکت قرار دارند، آماده پذیرش کارت هوشمند سوخت این وسیله نقلیه خواهند بود و امکان سوخت‌گیری در دیگر جایگاه‌های خارج از این مسیر وجود نخواهد داشت.

این امکان نیز وجود دارد که به ازای هر مقصد، چند مسیر حرکت تعریف شود و در جایگاه‌های واقع در مسیرهای جایگزین نیز برای وسیله نقلیه امکان سوخت‌گیری فراهم باشد. سایر جایگاه‌هایی که در این مسیر (مسیرها) واقع نشده‌اند، هرگز به این وسیله سوخت عرضه نخواهند کرد.

مزایای طرح

– جلوگیری از مواجهه سامانه هوشمند سوخت با انبوهی از بارنامه؛

– انجام حداقل ۴ نوع کنترل پیش از تخصیص سهمیه سوخت؛

– بررسی مسیر به محض ورود کارت هوشمند سوخت به دستگاه جایگاهی برای بررسی حرکت وسیله نقلیه در مسیر تعریف‌شده؛

– کنترل زمان آخرین سوخت‌گیری و بررسی رابط منطقی حاکم بین زمان‌های سوخت‌گیری؛

– اختصاص سهمیه در قالب تنخواه در صورت برقرار نشدن ارتباط آنلاین و لحاظ سهمیه اختصاص‌یافته پس از نخستین اتصال؛

– اختصاص یک سند سرخالی طبق سند سازمان راهداری مبنی بر اظهار راننده مبنی بر حرکت یک مسیر بدون بار؛

– واقعی‌سازی سهمیه ناوگان برابر عملکرد برخط اعلامی واگذارشده و جلوگیری از واگذاری هرگونه سهمیه مازاد بر نیاز برای فروش و مصارف غیر؛

– رصد دقیق اسناد حمل غیرواقعی رصدشده و اعمال محرومیت و جریمه برای متخلفان.

هدف از اجرای طرح کاهش و یا حذف سهمیه نیست

طرح تخصیص سوخت براساس اسناد حمل بر خط تنها به‌منظور جلوگیری از خروج سوخت از شبکه طراحی‌ شده است و هدف از اجرای این طرح به‌هیچ‌وجه تغییر در سهمیه و مقادیر و قیمت‌های گازوئیل نیست و با اجرای این طرح قرار نیست سهمیه وسایل نقلیه کاهش یابد یا تغییری در قیمت لحاظ شود.

با توجه به اینکه بخش حمل‌ونقل سنگین کشور در زمره حیاتی‌ترین بخش‌های اقتصادی کشور است که استمرار تولید به آن وابستگی دارد، در برنامه‌ریزی این طرح نهایت تلاش شده است که رانندگان یا مالکان وسایل نقلیه سوخت به مقدار کافی در اختیار داشته باشند و هیچ مشکلی در تأمین سوخت مالکان وسایل نقلیه و تلاشگران عرصه سوخت‌رسانی وجود نخواهد داشت، بلکه هدف از اجرای این طرح واقعی‌سازی سهمیه‌ها و تخصیص شفاف و آنلاین سوخت برای به‌کارگیری آن در شبکه حمل‌ونقل عرصه اقتصادی کشور است.

لزوم ورود مسئولانه سازمان‌های مرتبط در اجرای طرح برخط

از آنجا که هرگونه کمبود و کاستی در تأمین سوخت کشور متوجه وزارت نفت است، شرکت ملی پخش فرآورده‌های نفتی در زمینه به‌کارگیری طرح‌های مبارزه با قاچاق سوخت پیش‌قدم شده، اما لازم است دیگر دستگاه‌ها نظیر سازمان راهداری و سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌ها با پرهیز از نگاه منفعلانه، در مبارزه با باندهای و گروه‌هایی که عوایدی بسیار هنگفت از بابت مقدار قاچاق روزانه سوخت دارند، گام برداشته و با در اختیار گذاردن اطلاعات موردنیاز وزارت نفت و همکاری عملی برای اجرای سریع طرح، در جلوگیری از خروج سرمایه ملی از کشور، مسئولانه نقش خود را ایفا کنند.

نسخه اضطراری برای اقتصاد ایران

0
مسعود نیلی اقتصاددان

سومین نشست از مجموعه نشست‌های «هم‌اندیشی برای اقتصاد ایران» به میزبانی گروه رسانه‌ای «دنیای‌اقتصاد» و با ارائه مسعود نیلی برگزار شد. این اقتصاددان با اشاره به چالش‌های اساسی اقتصاد، استراتژی لازم برای گام برداشتن به سوی اصلاحات اقتصادی را تشریح کرد. او در این نشست سه سوال کلیدی را در رابطه با راهکارهای اصلاحات اقتصادی مطرح کرد: اینکه در فرآیند اصلاح، کدام ناترازی اقتصادی باید در اولویت اصلاحات قرار داده شود؟ اصلاحات در چه مقیاسی انجام شود؟ و سوال آخر اینکه با توجه به باقی ماندن ناترازی مادر یعنی کسری بودجه که موجب تورم می‌شود و اصلاحات قیمتی را بعد از مدتی بی‌اثر می‌کند، آیا باز هم باید این اصلاحات را انجام داد؟ او با پاسخ به این سوالات این پیشنهاد را ارائه کرد که به جای اصلاحات عمیق اقتصادی، در «شرایط اضطراری» نیاز است یک گام به عقب برداریم و به مدیریت وضع موجود بپردازیم. بنابراین باید سیاست‌های اضطراری را به‌کار بگیریم و یک زمان‌بندی برای خروج از این وضعیت را به مردم ارائه دهیم.


گروه رسانه‌ای «دنیای اقتصاد» در سومین جلسه از سلسله نشست‌های «هم‌اندیشی برای اقتصاد ایران»، به موضوع «الزامات اصلاحات اقتصادی پایدار» پرداخت. مسعود نیلی، اقتصاددانی که در جلسات پیشین این نشست، ناترازی‌های موجود در اقتصاد ایران و علت ماندگاری این ناترازی‌ها را بررسی کرده بود، در این جلسه به این پرسش پاسخ داد که اصلاحات اقتصادی در صورتی که بخواهد به نتیجه برسد باید از چه مسیری عبور کند؟ نیلی اشاره می‌کند که در شرایط فعلی سه سوال اساسی در مقابل سیاستگذاران کشور وجود دارد. اینکه در فرآیند اصلاح، کدام ناترازی اقتصادی باید در اولویت اصلاحات قرار داده شود؟ اصلاحات در چه مقیاسی انجام شود؟ و سوال آخر اینکه با توجه به وجود ناترازی مادر، یعنی کسری بودجه که موجب تورم می‌شود و اصلاحات قیمتی را بعد از مدتی بی‌اثر می‌کند، آیا باز هم باید این اصلاحات را انجام داد؟ مشروح مباحث مطرح‌شده در این نشست در شماره این هفته «تجارت فردا» ارائه و فایل تصویری آن در «اکو ایران» منتشر می‌شود.

آیا اصلاح انرژی اولویت است؟

مسعود نیلی، عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف، در نشست سوم «هم‌اندیشی برای اقتصاد ایران» از گروه رسانه‌ای «دنیای اقتصاد» اشاره کرد: ما فهرست بلندبالایی از ناترازی‌ها در حوزه انرژی، نظام بانکی، تجارت خارجی و ارز، صندوق بازنشستگی، منابع آب و محیط‌زیست داریم و این فهرست در مقابل هر کدام از سیاستمداران قرار داده شود، در مورد اغلب آنها گفته خواهد شد که فعلا اصلاح آنها صلاح نیست.

حالا سوال نخست این است که کدام ناترازی اقتصادی باید در اولویت اصلاحات قرار داده شود؟ تجربه نشان می‌دهد تمایل سیاستمدار به اصلاح بازار انرژی بیشتر است، چون آنجا می‌تواند منابعی به دست بیاورد و بعد تقسیم کند و به شکلی توازن برقرار کند. بااین‌حال به نظر من اگر یک مطالعه کارشناسی در مورد تجربه کشورهایی که در بازار انرژی اصلاحات انجام دادند، صورت بگیرد حتما تجربه ما به عنوان یک نمونه شکست‌خورده شناخته می‌شود. بارها و بارها به مردم گفته‌ایم که بنزین از آب ارزان‌تر است و باید قیمت آن اصلاح شود و دوباره چند سال بعد بنزین از آب ارزان‌تر شده است، چون سیاستگذار به مخرج کسر که تورم است، توجهی ندارد و صرفا صورت کسر را اصلاح می‌کند.

او در ادامه گفت: هر رئیس‌جمهوری در نهایت بر این باور است که در طول چهار سال مسوولیت خود یک سهمیه برای اصلاح قیمتی و افزایش قیمت دارد و می‌تواند بنزین را گران کند. زمانی هم که مانند سال ۱۳۸۹ کار بزرگ‌تر و جامع‌تری صورت می‌گیرد، با وجود اینکه نزدیک به دو سال برای آن مقدمه‌چینی انجام می‌شود و این اصلاحات در شرایطی که منابع در اختیار دولت بسیار زیاد و همه شرایط مساعد بود، انجام می‌شود، باز هم نه‌تنها نتیجه مطلوبی حاصل نمی‌شود که ضربه‌های سنگینی به اقتصاد وارد می‌شود.

مقیاس اصلاحات سیاستی

این اقتصاددان در ادامه سخنان خود یادآور شد: سوال دوم این است که اصلاحات در چه مقیاسی انجام شود. مثلا قیمت بنزین دچار جهش شود یا به‌تدریج سالی ۱۰درصد افزایش پیدا کند یا طرح‌های ابتکاری به کار گرفته شود که برای همه سهمیه بنزین تعیین می‌کند و پیچیدگی‌های زیادی دارد. یعنی باید تصمیم گرفته شود که اصلاح کوچک‌مقیاس یا بزرگ‌مقیاس است. اصلاح کوچک‌مقیاس اساسا تاثیر چندانی روی ناترازی نمی‌گذارد و برای اصلاح بزرگ‌مقیاس آمادگی و ظرفیت لازم در جامعه وجود ندارد. برای مثال در نظر بگیرید که تورم سالانه حدود ۳۵درصد است، اگر مثلا قیمت بین ۱۰ تا ۱۵درصد بالا برده شود، نه اصلاحی صورت می‌گیرد و نه منابعی فراهم می‌شود که سیاستمدار بخواهد و بتواند روی آنها مانور بدهد. سیاستمدار علاقه‌مند است که میزان اصلاح به قدری باشد که حداقل بتواند منابعی برای دولت ایجاد کند. در نتیجه مساله ظرفیت جامعه و آمادگی آن برای پذیرش اصلاح مطرح می‌شود.

او تصریح کرد: در نظر بگیرید که با فرض همان نرخ تورم ۳۵درصدی، یک اصلاح قیمتی ۴۰ تا ۵۰درصدی انجام شود که قاعدتا این اصلاح کوچک‌مقیاس نیست و به نظر نمی‌رسد آمادگی جامعه برای این تغییر کافی باشد. از طرفی وقتی مقیاس اصلاح را بالاتر ببریم، اقلام مورد اصلاح محدودتر می‌شود چون دولت از رفتن به سمت وارد کردن شوک امتناع می‌کند. در نهایت دولت به این نتیجه می‌رسد که قیمت یک کالا را که آن هم اغلب بنزین است تغییر دهد. بنابراین دولت به این سمت سوق پیدا می‌کند که اقلام محدود با مقیاس بزرگ را بگیرد. حالا چه اتفاقی می‌افتد؟ فرض کنید دولت قیمت برق را به‌طور قابل‌توجهی افزایش می‌دهد اما در مورد سایر حامل‌ها مانند گاز یا بنزین هیچ اقدامی نمی‌کند. نتیجه چیست؟

ما می‌دانیم در شرایط قبل از اصلاح، گاز با قیمت بسیار پایین و تقریبا مجانی به نیروگاه‌ها داده می‌شود اما باز هم نیروگاه از نظر اقتصادی صرفه ندارد و امورش اداره نمی‌شود. دولت بدون تغییر قیمت گاز، قیمت برق را جهش می‌دهد اما منابع حاصل از آن را میان مردم تقسیم می‌کند؛ پس اساسا منابعی برای سرمایه‌گذاری دولت در صنعت برق حاصل نمی‌شود. نتیجه اینکه همچنان ناترازی برق و ناترازی گاز وجود دارد. یعنی با وجود اینکه قیمت برق افزایش یافته و مردم پول بیشتری برای برق مصرفی خود پرداخت می‌کنند، همچنان با قطعی برق مواجه هستند. سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در نیروگاه هم به دلیل انگیزه ایجادشده زمان زیادی طول می‌کشد تا به نتیجه برسد. سایر ناترازی‌ها هم به‌ جای خودش برقرار است.

نیلی در رابطه با توانایی دولت برای اصلاحات سیاستی گفت: اگر دولت بخواهد بسیار شجاعانه عمل کند و قیمت همه حامل‌های انرژی را بالا ببرد، در آن صورت شبیه همان اتفاقی که در سال ۱۳۸۹ افتاد، رخ می‌دهد که دولت نظام بانکی را تحت فشار گذاشت که حتما به بنگاه‌ها با قیمت پایین وام بدهد تا مساله‌ای ایجاد نشود چون بنگاه‌ها در فشار قرار گرفته بودند. یعنی تنها نتیجه این اصلاحات، انتقال ناترازی از حوزه انرژی به نظام بانکی بود. از طرفی چون معمولا منابع به‌دست‌آمده، حتی بیشتر از آن، بین مردم توزیع می‌شود، دست خود دولت هم خالی می‌ماند. در نتیجه شرایطی که جامعه با آن مواجه است بسیار پیچیده‌تر می‌شود.

صورت بندی مسئله اصلاحات جامع اقتصادی

اولویت اصلاحات اجتماعی

عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف در رابطه با سوال سوم اشاره کرد: با توجه به وجود ناترازی مادر، یعنی کسری بودجه که موجب تورم می‌شود و اصلاحات قیمتی را بعد از مدتی بی‌اثر می‌کند، آیا باز هم باید این اصلاحات را انجام داد؟ آیا این اصلاحات کمکی به بهبود کسری بودجه می‌کند یا خیر؟ این سوال بسیار مهمی است. چون کسری بودجه یا باید خودش اصلاح شود یا از طریق اصلاح قیمتی که صورت می‌گیرد منابعی به بودجه داده شود تا کسری بودجه ‌ترمیم شود. دولت هرچه بیشتر به خانوار بدهد کمتر می‌تواند برای جبران کسری بودجه اختصاص دهد. از تجربه‌های قبلی هم می‌دانیم که بزرگ‌ترین ضربه به بخش انرژی کشور در سال 1389 وارد شد. چون همان مبالغ کمی که به انرژی داده می‌شد هم گرفته شد و به سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها و از آن طریق به مردم داده شد. بدتر اینکه جمع این مبلغ برای هر نفر کمتر از 20هزار تومان بود و وقتی 45هزار تومان به افراد داده شد، کسری آن از منابع بانک مرکزی جبران شد.

به همین دلیل رشد موجودی سرمایه بخش انرژی از سال 1390 منفی شد و این بزرگ‌ترین ضربه‌ای بود که به بخش انرژی وارد شد، در‌حالی‌که باید بزرگ‌ترین منتفع‌شونده اصلاح قیمت حامل‌های انرژی، خود بخش انرژی می‌بود. بنابراین بسیار بعید به نظر می‌رسد که از داخل اصلاحات قیمتی بتوان به بودجه پول رساند. این در حالی است که مردم و بنگاه‌ها در شرایط بدی قرار دارند و از ظرفیت موجود نمی‌توان مالیات بیشتری گرفت که بتواند کسری بودجه را ترمیم کند. بنابراین با وجود اصلاحات سیاستی، باز هم ناترازی مادر یا بدون تغییر می‌ماند یا بزرگ‌تر می‌شود و این خود کاملا ضد اصلاحات اقتصادی است. پس نتیجه اینکه اگر فارغ از روابط خارجی و پشتوانه اجتماعی، سراغ اصلاحات اقتصادی برویم، این مسائل به وجود می‌آید. پس باید به سراغ گزینه دوم رفت که اصلاحات جامع اقتصادی است و باید در آن هم روابط خارجی، هم مسائل اجتماعی و هم اصلاحات اقتصادی لحاظ شود.

راهبرد جامع خروج از بحران

نیلی در رابطه با اختلافات موجود در تحلیل‌های سیاستگذاران کشور گفت: متاسفانه یکی از بزرگ‌ترین آفت‌های نظام حکمرانی ما، تحلیل‌های متفاوت نسبت به شرایط بوده است. من به‌عینه نتیجه وجود تحلیل‌های متفاوت راهبردی در دولت را دیده‌ام؛ د‌رحال‌حاضر فاصله تحلیلگران از یکدیگر بسیار زیاد است. هیچ کشوری در دنیا با این حد از تفاوت تحلیل در میان مقامات نمی‌تواند اداره شود،‌ مگر کشوری که سالانه 50میلیارد دلار به‌طور متوسط درآمد نفت داشته باشد. همین 50میلیارد دلار درآمد نفتی است که باعث شده روزانه دو تا سه‌هزار نفر ساعت‌ها با هم جلسه بگذارند و پشت سر هم مصوبه تولید کنند و خوشحال باشند که یک مشکل را حل کرده‌اند. این تحلیل متفاوت در گذشته صرفا یک اشکال بود، اما امروز واقعا خطرناک است.

در نهایت باید یک گزارش که جامعیت داشته و مربوط به کل نظام حکمرانی شامل بحث چالش‌های روابط خارجی، چالش‌های اجتماعی و چالش‌های اقتصادی (همین ناترازی‌ها) می‌شود، داشته باشیم، که ویژگی‌های اصلی آن مدیریت شرایط موجود و خروج از این وضعیت باشد. تمام این مقدمات از نظر من برای این بود که ما بتوانیم مطالبه تهیه چنین گزارشی را مطرح کنیم. در‌حال‌حاضر ضروری است یک گزارش رسمی تهیه شود که در مراجع اصلی تصمیم‌گیری به بحث گذاشته شده و دیده شود. در این شرایط می‌توان بخشی از مقررات داخل را تغییر داد. برای مثال همین صندوق توسعه ملی یا بنگاه‌داری‌های خصولتی و مساله فرابودجه باید اصلاح شود. این رویکرد به‌نوعی سرمایه‌گذاری است که طی آن پشتوانه اجتماعی حکومت افزایش پیدا می‌کند و دولت می‌تواند اصلاحات اقتصادی را به اندازه پشتوانه‌اش جلو ببرد.

در وضع اضطراری چه باید کرد؟

این اقتصاددان به وضعیت اضطراری کشور در‌حال‌حاضر اشاره کرد و گفت: در سال 1365 که جنگ شدت گرفت و موشک‌باران شهرها تازه شروع شد، قیمت نفت بسیار کاهش پیدا کرد. در نتیجه دولت یک برنامه اضطراری دوساله تهیه و اعلام کرد که کشور را با این شرایط چگونه اداره کند. اگر می‌پذیریم که امروز در شرایط اضطراری هستیم، باید سیاست‌های اضطراری هم داشته باشیم. یکی از مسائل بسیار جالبی که آن را درک نمی‌کنم، تداوم قاعده‌ای است که می‌گوید هر سال سهم صندوق توسعه ملی از درآمدهای نفتی باید دو یا دوونیم واحد درصد افزایش پیدا کند. این رقم در سال جاری به 47.5درصد رسیده است. در شرایطی که بودجه دولت مانده و می‌خواهد حقوق‌ها را بدهد و نمی‌تواند، این شرایط مانند این است که یک خانواده که پول غذا و دارو و درمانش را ندارد، قول بدهد که بخشی از حقوقش را نذر می‌کند.

امروز و با این شرایط اقتصادی تخصیص درآمدها به صندوق توسعه ملی و افزایش سالانه سهم آن از درآمدهای نفتی چه موضوعیتی دارد؟ چرا از ابتدا نگوییم که در شرایط مالی کنونی که هزینه مصرف هم تامین نمی‌شود، پس‌انداز معنایی ندارد. در‌حال‌حاضر دولت به یک مرکز هزینه بزرگ تبدیل شده است که منابعش دائم کمتر و کمتر می‌شود. او ادامه داد: اگر قبول داریم که کشور در یک شرایط کاملا اضطراری به سر می‌برد، اولا باید سیاست‌های اضطراری هم در پیش بگیریم و ثانیا باید مشخص کنیم تا چه زمانی در این وضعیت می‌مانیم که بتوان یک خروجی از این وضعیت ترسیم کرد.

من پیش از این هم یک بار در سال 97 این مساله را در دولت مطرح کردم که باید در یک حلقه کوچک سیاستگذاری به این تصمیم رسید که چند سال دیگر، مثلا دو تا سه سال دیگر، باید از این وضعیت بیرون بیاییم، چون نمی‌شود بنیان اداره کشور را بر جنگ گذاشت. بنابراین باید مشخص کرد مثلا تا نهایتا چهار سال آینده قرار است از این وضعیت خارج شویم و در نتیجه بهترین فرصت برای یک برنامه‌ریزی بین‌دوره‌ای ایجاد می‌شود که می‌توان در آن بخشی از منابع زودرس را زودتر هزینه کرد تا به‌نوعی یک هموارسازی بین دوره‌ها انجام شود.

در این صورت احتمالا پشتیبانی اجتماعی، یعنی اینکه جامعه احساس کند  دولت خانه‌تکانی را از خودش شروع کرده است، ایجاد می‌شود. بدون این پشتوانه، نباید دولت را در یک مهلکه انداخت، چراکه ممکن است همه را با خودش پایین بکشد. به نظر من باید با محوریت سازمان برنامه و بودجه، مسوولان بخش‌های مختلف مانند سیاست خارجی، بخش اجتماعی و بخش اقتصادی دولت با یکدیگر یک گزارش سه‌محوره برای کل نظام حکمرانی تهیه کنند.

نیلی در پایان نشست اشاره کرد: برای من کاملا مسلم است مسیری که اکنون می‌رویم به منزلگاه بسیار خطرناکی ختم می‌شود و در این هیچ تردیدی ندارم. از اینکه دولت تا چه اندازه خودش را برای درگیر شدن با این مساله تجهیز می‌کند هم اطلاع دقیقی ندارم و اگر چنین تحلیلی در دولت وجود دارد، حداقل تاکنون علائمش را ندیده‌ایم. با‌این‌حال بسیار مهم است که در ذهن تصمیم‌گیرندگان اصلی کشور چه می‌گذرد.

به همین دلیل تاکید دارم که باید گزارشی تهیه شود و تصمیم‌گیران اصلی روی آن بحث کنند و شاید جایی را خط بزنند و جایی را اضافه کنند اما در نهایت اصل پذیرفتن مساله و تدوین یک گزارش دقیق و مستند برای بزنگاه بسیار مهم کنونی که آینده کشور به آن گره خورده، ضروری و فوری است. تک‌تک ما در قبال این مساله مسوولیت داریم و باید بنشینیم و تبادل نظر کنیم. برای من جای تعجب دارد که چرا دولت از روزی که تشکیل شده، هنوز چنین گزارشی تهیه نکرده است. درحالی‌که بسیاری از مقامات دولتی نسبت به این چالش‌ها و بحران‌ها مطلع هستند و پیش از رفتن به دولت هم بر این باور بودند که باید گزارش جامعی از شرایط کنونی و مسیری که طی می‌کنیم تهیه شود. آنچه از پیمایش‌ها و نظرسنجی‌ها برمی‌آید تضعیف جایگاه دولت نزد افکار عمومی، شکاف‌های اجتماعی و افت شدید سرمایه اجتماعی است که الزامی است برای دست بردن به اصلاحات راهبردی اقتصادی ‌ترمیم شوند و روابط بین‌الملل نیز بهبود یابد.

استعلام قیمت و خرید آنلاین انواع بلبرینگ و قطعات مربوطه

1
استعلام قیمت و خرید آنلاین انواع بلبرینگ و قطعات مربوطه

فروشگاه اینترنتی سهند بلبرینگ

در دنیای پر رقابت امروز، دسترسی به لوازم و قطعات یدکی اصلی و با کیفیت می‌تواند تأثیر بزرگی بر عملکرد و بازدهی کسب‌وکارهای صنعتی و خودرویی داشته باشد. فروشگاه اینترنتی سهند بلبرینگ با ارائه انواع بلبرینگ، رولبرینگ، کاسه نمد و گریس‌های نسوز، به عنوان نماینده رسمی گریس لوبرینو، آماده است تا نیازهای صنعتی شما را به بهترین شکل ممکن تأمین کند.

تنوع بی‌نظیر بلبرینگ‌ها

سهند بلبرینگ مجموعه‌ای متنوع از بلبرینگ‌ها، شامل انواع زیر را ارائه می‌دهد:

بلبرینگ شیار عمیق: با قابلیت باربری بالا و عملکرد آرام، مناسب برای کاربردهای عمومی.

بلبرینگ مینیاتوری: ایده‌آل برای دستگاه‌های کوچک و با دقت بالا.

بلبرینگ خودتنظیم: با قابلیت تنظیم خودکار برای جبران ناهماهنگی‌های محور.

بلبرینگ آنگولار: مناسب برای تحمل بارهای ترکیبی و سرعت‌های بالا.
و …

فروش ویژه برندهای معتبر

در کنار تنوع محصولات، سهند بلبرینگ با داشتن فروش ویژه بر روی برندهای محبوبی چون بلبرینگ حامد، بلبرینگ NMB سنگاپور، ناچی ژاپن، کویو ژاپن،SKF آلمان،TTO تایوان و … شرایطی را فراهم کرده است تا مشتریان بتوانند این برندهای معتبر و با کیفیت را با قیمت‌های رقابتی تهیه کنند. این برندها به دلیل کیفیت بالا و عمر طولانی در میان صنعتگران و تعمیرکاران محبوبیت زیادی دارند.

این مجموعه گسترده از بلبرینگ‌ها اطمینان می‌دهد که مشتریان می‌توانند بر اساس نیازهای خاص خود، گزینه‌ی مناسب را انتخاب کنند.
خرید آنلاین؛ راحتی و سرعت
یکی از بارزترین ویژگی‌های فروشگاه سهند بلبرینگ، خرید آنلاین است. با افزایش سرعت زندگی روزمره و کمبود زمان، امکان سفارش‌دهی و خرید آنلاین به کاربران اجازه می‌دهد تا بدون نیاز به حضور فیزیکی در فروشگاه، محصولات مورد نظر خود را با چند کلیک ساده خریداری کنند. تجربه‌ای که نه تنها در زمان کاربران صرفه‌جویی می‌کند، بلکه فرآیند خرید را نیز به مراتب تسهیل می‌کند.
ضمانت اصالت کالا
همواره یکی از دغدغه‌های مشتریان در خرید قطعات صنعتی و خودرویی، اطمینان از اصالت و کیفیت کالاها بوده است. سهند بلبرینگ با تعهد به ارائه جنس اصلی و با کیفیت، این نگرانی را برای مشتریان خود برطرف کرده و تمامی محصولات خود را با ضمانت اصالت ارائه می‌نماید.
امکان خرید چکی برای شرکت‌ها
فروشگاه سهند بلبرینگ برای تسهیل فرآیند خرید و بالا بردن قدرت خرید مشتریان شرکتی، امکان خرید چکی را فراهم آورده است. این گزینه به شرکت‌ها اجازه می‌دهد تا ضمن برنامه‌ریزی بهتر مالی، قطعات مورد نیاز خود را به موقع تهیه کنند.
پشتیبانی 24 ساعته؛ همراه همیشگی
برای آنکه مشتریان بتوانند با اطمینان کامل خرید خود را انجام دهند، سهند بلبرینگ با ارائه پشتیبانی 24 ساعته در تمام روزهای هفته آماده پاسخ‌گویی به سوالات و پشتیبانی از مشتریان عزیز خود است. این ویژگی نشان‌دهنده تعهد و اهمیت به رضایت مشتریان است.


نماینده رسمی گریس لوبرینو
گریس لوبرینو محصولی برجسته از شرکت آسیاژوله تبریز است که با همکاری شرکت لوبریتالیا ایتالیا تولید می‌شود. این همکاری بین‌المللی باعث شده تا گریس لوبرینو با استفاده از فرمولاسیون پیشرفته و تکنولوژی روز دنیا، در بازار جهانی به عنوان یک محصول با کیفیت شناخته شود. سهند بلبرینگ به عنوان نماینده رسمی این محصول، خدمات فروش و پشتیبانی را با بهترین کیفیت ارائه می‌دهد.

tv,a'hi sikn fgfvdk

استعلام قیمت؛ سریع و آسان
برای آنکه مشتریان به سرعت اطلاعات مورد نیاز خود را دریافت کنند، فروشگاه سهند بلبرینگ امکان استعلام قیمت آنلاین را فراهم کرده است. این ویژگی به مشتریان اجازه می‌دهد تا بدون تلف کردن وقت، بهترین انتخاب را با توجه به بودجه و نیاز خود انجام دهند.
نقطه‌ قوت: مشتری‌مداری
در نهایت، جمله‌ای که می‌توان سهند بلبرینگ را توصیف کرد، مشتری‌مداری و اهمیت به نیازها و خواسته‌های آنان است. تعهد این فروشگاه به ارائه خدمات با کیفیت، محصولات اصل و پشتیبانی مداوم باعث شده تا این برند به انتخاب اول بسیاری از صنعتگران و تعمیرکاران تبدیل شود.

در پایان، فروشگاه اینترنتی سهند بلبرینگ با ارائه محصولاتی با کیفیت، خدمات متنوع و قیمت‌های رقابتی، گزینه‌ای بی‌نظیر برای هر کسی است که به دنبال قطعات صنعتی و یدکی با اصالت است. با انتخاب سهند بلبرینگ، اطمینان و رضایت خود را تضمین کنید.جهت بازدید از فروشگاه اینترنتی سهند بلبرینگ اینجا کلیک کنید

کدام مسائل «آیندۀ سرزمینی» و «پایداری جامعه» را دچار چالش می‌کند؟

0
کدام مسائل «آیندۀ سرزمینی» و «پایداری جامعه» را دچار چالش می‌کند؟

دکتر مسعود نیلی

دستاورد صنعت / مهم‌ترین چالش‌های نظام حکمرانی ایران در یک مثلث سه ضلعی خلاصه می‌شود. مجموعۀ ناترازی‌های مالی و محیط ‌زیستی کشور، شکاف‌های عمیق اجتماعی و فرهنگی و وضعیت روابط خارجی کشور سه مسئلۀ خطیر نظام حکمرانی کشور هستند که نیازمند اصلاحات راهبردی، رویکردی یا سیاستی هستند. استمرار هر یک از این سه مخاطره، یا آیندۀ سرزمینی ایران را تهدید می‌کند یا آنکه پایداری جامعه را از بین می‌برد.
در نشستی که با حضور صاحب‌نظران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و به میزبانی گروه رسانه‌ای «دنیای اقتصاد» برگزار شد، دکتر مسعود نیلی چگونگی شکل‌گیری این مخاطرات در کشور را بررسی کرد.
در یک ساختار سیاسی فاقد حزب، سازماندهی فکری حکمرانی کاری سخت و پیچیده است. در خلاءِ وجود احزاب، این مسئولیت بر عهدۀ افرادی است که اثرگذاری اجتماعی دارند و اشکال مختلف مواجهۀ حکمرانی با جامعه را بررسی می‌کنند. در این بخش هم مشکل جدی کشور ما، میزان اندک گفت‌وگو میان افرادی است که باید بتوانند هم‌فکری داشته باشند. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در آن گفت‌وگو اندک و معمولاً همراه با چاشنی خشونت است. گفت‌وگوی سازنده و ایجابی در این جهت که چه کارهایی می‌توان و باید انجام داد، به‌ندرت در جامعۀ ما شکل می‌گیرد. در حال حاضر و با تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی، روزنۀ امیدی ایجاد شده است که بتوان همزمان با روی کار آمدن دولت جدید و فراهم‌شدن فرصتی دوباره برای جامعه،‌ افکار و دیسیپلین‌های مختلف را دور هم جمع کرد و با گفت‌وگو و هم‌اندیشی به گفتمانی واحد رسید. اما اگر بخواهیم گسترۀ گفت‌وگو و ارتفاع نگاه ما به مسائل کشور ایجابی باشد باید به کل نظام حکمرانی و نه صرفاً دولت، به‌عنوان قوۀ مجریه، بپردازیم و بایدها و نبایدها را بیان کنیم. البته به‌طور طبیعی انتخاب مسیر دولت بسیار تعیین‌کننده است.
مسائل مهم امروز ایران را می‌توان با استفاده از دو معیار مهم و سرنوشت‌ساز دسته‌بندی کرد؛ نخست مسائلی که موجودیت یا آیندۀ سرزمینی کشور را دچار چالش می‌کنند و دوم، مسائلی که پایداری جامعه را مورد تهدید قرار می‌دهند. مسائلی که یک یا هر دو این معیارها را داشته باشند، خطیرترین مسائل کشورند و برای حل آن‌ها باید یک «اصلاح راهبردی» صورت بگیرد. اصلاح راهبردی به این معناست که باید تغییر مسیر حرکت انجام شود. اما در برخی موارد هم می‌توان از «اصلاح رویکرد» استفاده کرد که به معنای تغییر نگاه است. به‌طور طبیعی اصلاح رویکرد مقدم بر اصلاح راهبردی است، چون در برخی مسائل می‌توان با همین تغییر نگاه به دستاوردهای قابل قبولی رسید. گام بعدی نیز «اصلاحات سیاستی» است، یعنی در همان مسیری که حرکت می‌کنیم، می‌توان بهبودهایی موضعی انجام داد و در نهایت در صورت نیاز به‌سمت اصلاح راهبردی رفت و اساساً مسیر حرکت را تغییر داد.

سه مسئلۀ خطیر حکمرانی
در دسته‌بندی خطیرترین مسائل کشور باید دامنه را محدود و مشخص کنیم و به مسائلی برسیم که از همه حیاتی‌تر هستند و در این مورد سنجه بگذاریم که بین این مسائل حیاتی کدام بیشترین فوریت را دارد. بسیاری از اوقات این اشکال ایجاد می‌شود که سیاست‌گذار یک مسئلۀ مهم را یک مسئلۀ فوری هم در نظر می‌گیرد و فکر می‌کند باید به سراغ حل آن برود؛ بدون اینکه مقدمات لازم را در نظر بگیرد که باید ابتدا فراهم شود. در غربالگری مسائل موجود، سه مسئله پیش‌روی نظام حکمرانی وجود دارد. البته منظور این نیست که الزاماً خودِ نظام حکمرانی هم این سه مسئله را به عنوان مسائل اصلی قبول دارد. اینجاست که ما باید به نظام حکمرانی کشور بقبولانیم که این سه مسئله تا چه اندازه حیاتی و فوری است و ادامۀ حکمرانی در کشور وابسته به نوع مواجهه با این سه مسئله است. قاعدتاً گام اول این است که ابتدا آن‌ها را به عنوان مسائل اصلی بپذیریم. این سه مسئله عبارت است از «ناترازی‌های مالی و زیست‌محیطی»، «وضعیت خطیر روابط خارجی» و «شکاف‌های عمیق اجتماعی و فرهنگی بین‌نسلی و درون‌نسلی».
از بین این سه مسئله، ناترازی‌های مالی و زیست‌محیطی حیاتی‌ترین است که در ادامه دلایل آن را توضیح خواهم داد، اما این حیاتی‌ترین مسئله، الزاماً فوری‌ترین مسئله نیست. ناترازی‌ها اولین رأس مثلث بحران‌آفرین کشور است. ما فهرست نسبتاً جامعی از ناترازی‌ها در کشور داریم که یک ویژگی مشترکشان این است که مزمن هستند. ویژگی دوم این ناترازی‌ها، فزاینده‌بودن یا بزرگ‌ترشدن دائمی آن‌هاست. برای مثال، ناترازی برق که این روزها همه با آن درگیر هستیم و بحران بسیار واضحی است که هم کسب‌وکار مردم و هم زندگی و رفاه آن‌ها را دچار اختلال کرده است. در تأمین بنزین به‌طور جدی مسئله داریم و مجبور به واردات فزاینده هستیم، درحالی‌‌که تا همین چند سال پیش صادرکنندۀ بنزین بودیم. در گاز طبیعی و گازوئیل نیز مسئله مشابه است. در بودجه به‌رغم سطح بسیار پایین ارائۀ خدمات عمومی و مقدار ناچیز سرمایه‌گذاری که انجام می‌شود و با وجود اعمال فشار به زندگی و رفاه کارکنان دولت که دستمزدشان در سه سال گذشته با فاصلۀ بسیار نسبت به تورم اصلاح شده، باز هم ناترازی ناترازی وجود دارد که باعث شده است به نظام بانکی هم فشار وارد شود. نظام بانکی با ناترازی‌های دیگری هم مواجه بوده و ناترازی بودجه هم مزید بر علت شده که برآیند آن رشد نقدینگی و تورم است. ناترازی ارزی هم صورت‌مسئلۀ واضحی دارد. در اقتصاد ایران همواره نظام چندنرخی ارز برپا بوده است. این نظام ارزی بارها دچار شوک‌های بسیار بزرگی در مقیاس جهانی شده و طی ۱۲ سال چهار بحران ارزی بزرگ را پشت سر گذاشته است. درحالی‌که بسیاری از کشورهای دنیا در طول تاریخ اقتصاد خود حتی یک‌بار هم بحران ارزی را تجربه نکرده‌اند. این شوک‌های ارزی باعث بی‌ثباتی اقتصاد کلان و شکل‌گیری فساد و رانت شده است.
از طرفی صندوق‌های بازنشستگی کشوری و لشکری هر دو به‌طور کامل وارد بودجۀ دولت شده‌اند، به‌طوری که دیگر عملاً مفهومی به نام صندوق برای آن‌ها معنا ندارد. بحران منابع آب، فرسایش خاک و آلودگی هوا هم زیست‌بوم کشور را دچار تهدید و تخریب کرده است. شرایط بازار کار کشور نیز به‌گونه‌ای است که در یک جمعیت در سنِ کارِ حدوداً ۶۵ میلیون‌نفری، کمتر از ۲۵ میلیون نفر شاغل داریم که یکی از پایین‌ترین نسبت‌های اشتغال در مقیاس بین‌المللی است. درحالی‌که در یک شرایط معمول، از جمعیت در سن کار کشور باید حدود ۳۸ میلیون نفر شاغل می‌بودند. در حال حاضر نسبت جمعیت غیرفعال کشور بسیار بالاست. از طرفی در همان مقدار شاغل موجود، کیفیت اشتغال در مقابل سطح رو به رشد تحصیلات و سهم بسیار پایین اشتغال زنان در بازار کار (کمتر از چهار میلیون نفر آن هم در شغل‌هایی با درآمدزایی پایین) بسیار نامتناسب و پایین است. ترکیب سطح تحصیلات شاغلان و بیکاران نیز دچار عدم تناسب بالاست، به‌گونه‌ای که بیشترین وزن در بیکاران را تحصیل‌کرده‌ها دارند و بیشترین شاغلان، دیپلم یا تحصیلاتی کمی بالاتر از دیپلم دارند. ناترازی مشهود دیگر در بازار کار از این آمار مشهود است که سهم جمعیت تحصیل‌کرده از کل جمعیت ۲۳ درصد است، درحالی‌که سهم جمعیت تحصیل‌کرده از بیکاران ۴۲ درصد است؛ که نشان می‌دهد نظام آموزش عالی کشور مدام نیرو تربیت می‌کند، اما بازار کار جایی برای جذب این نیروها ندارد.
در کنار این مسائل اساسی با یک سری مسائل دیگر مانند ورود کالاهای عادی مورد نیاز مردم از طریق قاچاق از مسیرهای صعب‌العبور روبه‌رو هستیم؛ کالاهایی که در دیگر کشورهای دنیا از طریق تجارت متعارف در دسترس مردم قرار می‌گیرد؛ یا اینکه از یک طرف بنزین وارد می‌کنیم و از طرف دیگر، همان بنزین به‌صورت قاچاق، صادر می‌شود! اقتصاد غیررسمی و فساد گسترده شده و به‌رغم اینکه تصمیم‌گیرندگان همیشه راجع به عدالت و توزیع درآمد صحبت می‌کردند، امروز ثروتمندانی در مقیاس جهانی و در عین حال فقر بسیار بسیار شدید داریم. در این میان موارد عجیبی هم مشاهده می‌شود؛ مثلاً هر کالایی مهم‌تر باشد، مشکلاتش بسیار بیشتر است؛ برای مثال با اینکه تصمیم‌گیرندگان به خودرو اهمیت بسیار زیادی می‌دهند، اما بیشترین مشکل ما در بازار خودرو است، یا در حالی که جملگی معتقدند نان بسیار مهم و رکن اصلی امنیت غذایی کشور است، اما بیشترین مشکل ما در گندم است.

آمارهای کابوس‌وار
در این بخش به آمارهایی اشاره می‌کنم که برای من سؤال است واقعاً چگونه کسی می‌تواند این آمارها را ببیند و بداند و شب خوابش ببرد. در ابتدا بد نیست بدانیم که از سال ۱۳۹۰ تاکنون مصرف انرژی ۶۰ درصد رشد داشته است. این در حالی است که کل مصرف خصوصی خانوارها ۱۲ درصد رشد کرده که شامل همان ۶۰ درصد مصرف انرژی هم می‌شود. یعنی اگر انرژی را حذف کنیم، رشد ۱۲ درصدی کل مصرف خانوار مقداری کمتر می‌شود. در حال حاضر گفته می‌شود که در زمان اوج مصرف برق حدود ۱۸ هزار مگاوات کمبود داریم و برآوردها نشان می‌دهد این رقم تا ۱۰ سال آینده به نزدیک ۴۰ هزار مگاوات خواهد رسید که اساساً کارکرد شبکه برق را از بین می‌برد. ناترازی گاز هم در زمان اوج معادل ۲۸ تا ۳۰ درصد کل مصرف است. کسری ذخایر آب کشور برابر آماری که تا سال ۱۳۹۹ موجود است، حدود ۴۰ درصد بیشتر شده و سرانۀ آب تجدیدپذیر نیز ۲۵ درصد کاهش پیدا کرده است. هر کدام از این آمارها به‌تنهایی تکان‌دهنده و هشداردهنده است، درصورتی‌که امروز همۀ این مشکلات با هم سر باز کرده است.
آمار ناترازی صندوق‌های بازنشستگی هم بسیار نگران‌کننده است. نزدیک به ۵۰۰ هزار میلیارد تومان از بودجۀ سال جاری دولت بابت کسری صندوق‌های بازنشستگی هزینه می‌شود. این رقم از سال ۹۰ تا به امروز حداقل ۱۲۰ برابر شده، یعنی متوسط رشد سالانه‌اش ۴۸ درصد است. این آمار به ما هشدار ریزش یک بهمن عظیم از هرم سنی شاغلان را می‌دهد. به‌خاطر استخدام‌های زیاد سال‌های نخست پس از انقلاب و بزرگ‌شدن بیش از اندازۀ دولت، یک گروه بزرگ در حال بازنشستگی هستند، در حالی که در دهه‌های بعد استخدام نداشتیم و در نتیجه یک ناترازی بزرگ‌مقیاس ایجاد شده است. در این مدت یارانۀ کالای اساسی ۳۰ برابر شده است. این ارقام را با ۲۲ برابر شدن سطح عمومی قیمت‌ها مقایسه کنید. به این معنی که ارقامی با رشد کمتر از ۲۲ برابر بیانگر کاهش قدرت خرید و ضعیف‌تر شدن نسبی است و برعکس. یک آمار بسیار مهم‌تر به ما نشان می‌دهد که در این بازه، سطح عمومی قیمت‌ها ۲۲ برابر شده، در حالی که پرداخت‌های هزینه‌ای دولت یعنی خدماتی شامل بازنشستگی و یارانۀ کالاهای اساسی و… تنها ۱۳ برابر شده است که نشان می‌دهد دولت در اقتصاد ما بسیار ضعیف و ناتوان شده است. همچنین مقایسه کنید که سرمایه‌گذاری دولتی فقط 8.5 برابر شده که این هم بیانگر سطح اندک سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌هاست.
همان‌طور که گفته شد، تورم انباشته از سال ۹۰ تاکنون در ۲۲ برابر شدن متوسط قیمت‌ها منعکس شده، به این معنی که مثلاً، کالایی که در سال ۱۳۹۰، ۱۰۰ هزار تومان بوده امروز دو میلیون و ۲۰۰ هزار تومان است. معمولاً در محاسبات اقتصادی همیشه این‌گونه عمل می‌شد که حقوق کارکنان دولت به‌طور متوسط مقداری بیشتر از تورم زیاد شود. اما اکنون نخستین‌بار است که معکوس این اتفاق رخ داده است. با در نظر گرفتن ۲۲ برابر شدن تورم، اگر منابع دولت را بررسی کنیم، می‌بینیم که درآمدهای نفتی بودجه ۱۰ برابر شده که نشان می‌دهد نقش نفت کم‌رنگ‌تر شده است. درآمدهای مالیاتی 14.7 برابر و سایر درآمدها نیز ۹ برابر شده است. بنابراین دولت به‌لحاظ منابع درآمدی ضعیف‌تر شده و در عین حال بدهی دولت به بانک‌های تجاری ۳۵ برابر شده است. در حالی که دولت اساساً نباید از بانک تجاری پول بگیرد. ما معمولاً در مباحث مربوط به بانک مرکزی به‌دنبال استقلال این نهاد هستیم، در حالی که در نظام حکمرانی ما حتی بانک تجاری هم استقلال ندارد چه برسد به اینکه بخواهیم به استقلال بانک مرکزی برسیم. این نشان می‌دهد که دولت در اقتصاد ما در بن‌بست واقعی مالی قرار گرفته است. همۀ فعالیت‌هایش در سطح بسیار پایین قرار دارد اما، در همین سطح نازل هم با کسری‌های زیاد مواجه است. ازاین‌رو سراغ بانک‌های تجاری می‌رود، گویی بانک‌ها جزئی از خزانۀ دولت هستند. این در حالی است که دستمزد حقیقی امروز کارکنان دولت نسبت به سال ۱۳۹۶ حدود ۳۵ درصد پایین‌تر است.
هزینه‌های بازنشستگی با بار مالی مربوط به تأمین اجتماعی، تقریباً برابر با درآمدهای نفتی بودجه و حتی کمی بیشتر است؛ اگرچه که اساساً بازنشستگی نباید در بودجه باشد. در واقع بودجۀ امروز دولت کاملاً غیرنفتی است، چراکه درآمدهای نفتی دیده‌شده در بودجه فقط خرج پرداخت به کسری صندوق‌های بازنشستگی می‌شود. عدد بعدی مربوط به نرخ ارز است که از سال ۱۳۹۰ تاکنون ۶۰ برابر شده، یعنی به‌طور متوسط سالانه ۴۱ درصد رشد کرده است. اگر قرار بود نرخ ارز براساس تورم افزایش پیدا کند، قاعدتاً باید کمتر از ۲۲ برابر می‌شد، اما نرخ رشد ارز بسیار بیشتر است. دلیل این جهش رشد این است که سمت عرضۀ ارز به‌خاطر تحریم دچار شوک‌های بسیار بزرگی شده است. درآمدهای دلاری نفتی کشور نسبت به سال ۱۳۹۰ یک‌سوم شده و کل درآمدهای ارزی کشور به کمتر از نصف تقلیل پیدا کرده است. به‌اضافۀ اینکه خروج سرمایه نیز بسیار بیشتر شده و در حالی که در سمت عرضه کاهش داشتیم، تقاضای ارز تحت‌تأثیر رشد بالای نقدینگی و تمرکز تقاضای ایجادشده بر محدودترین منبع یعنی ارز، با شدتی بیش از سایر اقلام رشد کرده است. مجموعۀ موارد ذکرشده، باعث شده است که نرخ ارز رشد بسیار بالاتری نسبت به تورم را تجربه کند. به این نکته هم توجه داشته باشید که درآمدهای ارزی کشور طی دهۀ ۸۰ حدود 4.5برابر شده بود، در حالی که در دهۀ ۱۳۹۰ به کمتر از نصف رسیده است؛ در حالی که هیچ‌گونه مدیریت اقتصاد کلانی روی ارز به‌عنوان مهم‌ترین منبعی که کشور با آن اداره می‌شود، اعمال نشد. یعنی در زمانی که درآمدهای ارزی 4.5 برابر شد همۀ آن ارز خرج شد و در زمانی هم که این درآمدها نصف شد، همۀ شوک به اقتصاد و زندگی مردم وارد شد. اگر تحریم نداشتیم، امروز نرخ ارز قاعدتاً در حدود ۲۰ هزار تومان بود. البته تأکید کنم این گزاره به این معنا نیست که اگر تحریم برداشته شود، نرخ ارز ۲۰ هزار تومان می‌شود، این مسئله دیگر قابل بازگشت نیست، اما اگر تحریم و شوک‌های طرف عرضه نبود، قاعدتاً قیمت ارز در همین حدود قرار می‌گرفت.
نکتۀ مهم قابل توجه این است که ناترازی‌های اقتصاد ایران مسئلۀ جدید و تازه‌ای نیست و سال‌هاست که ما با آن مواجه هستیم، اما از سال ۱۳۹۷ در یک مرحله و از سال ۱۴۰۰ در یک مرحلۀ دیگر، دینامیک رشد ناترازی‌ها بسیار سرعت گرفته است. بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی از سال ۱۴۰۰ تا پایان ۱۴۰۲ به‌طور متوسط سالی ۱۱۵ درصد رشد کرده است. این رشد بسیار زیاد و عجیب است. اینجاست که می‌گویم واقعاً چگونه کسی می‌تواند این آمارهای کابوس‌وار را بداند و شب خوابش ببرد؟ در ادامه می‌توانم به آمار دیگری اشاره کنم؛ ازجمله اینکه متوسط رشد سالانۀ مصرف بنزین در دنیا یک درصد است. این رقم سال‌ها در کشور ما شش درصد بوده، اما از ۱۴۰۰ تا به امروز به ۱۵ درصد در سال افزایش یافته است. یعنی مصرف بنزین در کمتر از پنج سال دو برابر می‌شود و اگر اکنون ۱۲۰ میلیون لیتر در روز بنزین مصرف می‌کنیم، با همین نرخ رشد، پنج سال دیگر ۲۴۰ میلیون لیتر در روز مصرف خواهیم داشت، در حالی که هیچ ظرفیتی برای تولید این مقدار بنزین وجود ندارد و اساساً منطقی هم نیست که این میزان ظرفیت تولید بنزین ایجاد شود.
ناترازی برق در پیک، از هشت هزار مگاوات به ۱۲، بعد به ۱۵ و در نهایت ۱۸ هزار مگاوات رسیده است. اساساً دلیل این شدت مصرف انرژی چیست؟ چرا باید این اندازه برق تولید و مصرف کنیم؟ در این فاصله که مصرف انرژی ۶۰ درصد رشد کرده، کل تولید ناخالص داخلی تنها ۱۷ درصد رشد داشته است. یعنی بخش زیادی از انرژی در کشور ما برای تولید مصرف نمی‌شود.

سیاست‌گذاری بحران‌زا
بعد از گفتن این آمارها می‌خواهم توجه را به موضوع دیگری جلب کنم. داده‌ها نشان می‌دهد که تمام شاخص‌های اقتصاد ایران با ناترازی عجیبی به‌لحاظ تعداد، تنوع، جامعیت و استمرار مواجه است. اما همۀ این ناترازی‌ها به سیاست‌گذار مربوط می‌شود. در واقع اگر این تصویر را در مقابل اقتصاددانی که اقتصاد ایران را نمی‌شناسد قرار دهید، برایش این سؤال بزرگ ایجاد می‌شود که کل نظام سیاست‌گذاری ما چه کاری انجام می‌دهد. نظم، هماهنگی و استمراری که در این آمارها مشاهده می‌شود، طوری است که گویی، یک مجموعه از نظام حکمرانی مسئول به وجود آوردن بحران برق است و بخشی دیگر همین مسئولیت را در حوزۀ گاز و سایر اقلام دارد. پاسخ این است که نظام تصمیم‌گیری ما اساساً ناترازی‌محور است و نمی‌تواند هیچ رفاه بیشتری به مردم بدهد، مگر اینکه ناترازی را بیشتر کند. این نکتۀ مهم و هشداردهنده‌ای برای کشوری است که رتبۀ دوم ذخایر گاز و رتبۀ چهارم ذخایر نفت دنیا را دارد و امروز گرفتار چنین ناترازی بزرگی در تأمین انرژی شده است. در هر یک از حوزه‌ها سطح هماهنگی هم بسیار بالاست. مثلاً سیاست‌های کشاورزی و اقتصاد کلان به‌طور کاملاً هماهنگ نه‌تنها در جهت بزرگ‌ترکردن ابعاد بحران آب، بلکه در جهت بحران سایر اقلام انرژی کار می‌کنند. به‌طور مشابه سیاست‌های پولی، مالی، تجاری و ارزی به‌گونه‌ای هم‌افزایی می‌کنند که اقتصاد، حداقل اشتغال‌زایی را داشته باشد و به توسعۀ قاچاق کالا شکل بدهد. خلاصه آنکه، گویی تصمیم‌گیرندگان ما هدف گذاشته‌اند و کمیته‌های هماهنگ‌کننده‌ای شکل داده‌اند که بحران آب و برق و گاز را تشدید و کاری کنند که اقتصادی که به شغل بیشتر نیاز دارد، سرمایۀ بیشتری استفاده کند؛ یعنی سهم اشتغال در تابع تولید ما کمترین و سهم سرمایه بیشترین باشد. مهم اینکه این اتفاق خودبه‌خود حاصل نمی‌شود، بلکه نتیجۀ سیاست‌گذاری است. به‌طور مشابه سیاست ارزی و تجاری طوری تدوین شده که حاصل آن افزایش قاچاق باشد؛ سیاست خارجی و سیاست ارزی به‌گونه‌ای تنظیم شده که رشوه و فساد از گمرک گرفته تا بانک مرکزی و دیگر نهادها گسترده شود. استراتژی حکمرانی در کشور ما مبتنی بر منابع طبیعی است، اما نه توسعۀ منابع طبیعی، بلکه مصرف آن. عربستان هم کشوری است که حکمرانی‌اش مبتنی بر منابع طبیعی است، اما مبتنی بر توسعۀ آن. تفاوت ما با عربستان در این است که بدون اینکه در نفت و گاز سرمایه‌گذاری کنیم، هرچه می‌توانیم اقتصاد و سیاست را به نفت وابسته‌تر می‌کنیم.
از بعدی دیگر حکمرانی ما مبتنی بر خلق نقدینگی و ایجاد تورم است. عملکرد حکمرانی در همۀ ابعاد ایران اعم از سیاست و اقتصاد به‌طور کامل متکی به بزرگ‌ترشدن ابعاد ناترازی‌هاست؛ یعنی اساساً بدون بزرگ‌کردن ناترازی‌ها نمی‌توان کشور را اداره کرد. یعنی اگر یک روز هشت هزار میلیارد تومان به نقدینگی کشور اضافه نشود، حرکت کشور دچار اختلال می‌شود و کار کشور پیش نمی‌رود.
هیچ‌کدام از این مواردی که عنوان شد، تازگی ندارد. روند رو به تخریب آن‌ها هم نه‌تنها بارها هشدار داده شده، بلکه راه‌حل‌های مشخصی هم برای آن‌ها داده شده است. آخرین راه‌حلی که ارائه شد کتاب «چگونگی گذر از ابرچالش‌ها» بود که در زمان رونمایی از آن عنوان کردم که اسم واقعی این کتاب را می‌توان کتاب «آشپزی اقتصاد ایران» گذاشت. چون به‌طور دقیق به سیاست‌گذار می‌گوید که در هر بخش مثلاً نظام بانکی یا بودجه چه باید بکند. پس از دید من مشکل ما راه‌حل فنی نیست که بگوییم راه‌حل نداریم یا اقتصاددان‌هایی نداریم که بتوانند برای حل مشکلات به سیاست‌گذار پیشنهاد بدهند. این ناترازی‌های فراگیر بدون استثنا در نتیجۀ سیاست‌های ارادی و تصمیم‌گیری‌های سیاستی با پیامدهای کاملاً پیش‌بینی‌پذیر اتفاق افتاده و این‌گونه نبوده است که بگوییم عامل پیدایش این ناترازی‌ها ناآگاهی بوده است. گرچه ممکن است در شرایطی هم ناآگاهی سیاست‌گذار دخیل بوده، اما علت غالب نبوده است. بنابراین به یک سؤال بسیار مهم می‌رسیم، که چرا به‌رغم مشاهده‌پذیر بودن مشکلات و پیش‌بینی‌پذیر بودن ابعاد رو به افزایش آن‌ها و با وجود راه‌حل‌های مشخص، تغییر مسیری در روند آن‌ها ایجاد نشده و حداکثر کارهایی که در گذشته صورت گرفته این بوده که سرعت‌گیرهای موقتی روی آن گذاشته شده است، نه اینکه تغییر مسیر ایجاد کند؟

تناقض رفاه و ناترازی
تردیدی نیست که از منظر کارشناسی و علمی همۀ دلسوزان کشور اتفاق‌نظر دارند که براساس دو معیار آیندۀ سرزمینی و پایداری جامعه که در ابتدا اشاره کردم، تداوم حکمرانی در گرو این است که ناترازی‌ها برطرف شود. در عین حال می‌دانیم که کارکرد نظام حکمرانی در ایران، به‌صورتی است که هر رفاهی برای مردم فقط از طریق افزایش ناترازی‌ها حاصل می‌شود. پس اینجا با یک پارادوکس یا تناقض مواجهیم. اگر دقت کنید گزارۀ «اصلاحات اقتصادی» در نظام حکمرانی ما بسیار مهجور است و این واژه اساساً به کار برده نمی‌شود. به خاطر ندارم هیچ مسئولی این واژه را به کار برده و گفته باشد که من آمده‌ام اصلاحات اقتصادی انجام دهم. غالباً واژۀ اصلاحات معطوف به مباحث سیاسی است. اینکه چرا اصلاحات اقتصادی گزاره‌ای غالب در نظام حکمرانی ما نیست، به‌خاطر این است که اساساً حکمرانی در کشور ما توأم با ناترازی است. با اجرای اصلاحات اقتصادی قطعاً ادارۀ کشور دچار مشکل می‌شود و اگر به مسئولی پیشنهاد شود که در پی رفع ناترازی باشد، تصور می‌کند که با این کار زیر پای خودش را خالی می‌کند. همان‌طور که بارها به من گفته شده است که پیشنهاد شما برای اصلاحات اقتصادی گذاشتن پوست خربزه زیر پای ماست. واقعیت هم همین است که از کسی که کشور را با ناترازی اداره می‌کند، نمی‌توان انتظار تلاش برای رفع ناترازی داشت. بنابراین صورت مسئلۀ آیندۀ ایران این است که این پارادوکس را چگونه می‌توان حل کرد؟ قاعدتاً تمام تهدیدهای آیندۀ ایران منحصر به ناترازی‌ها نیست، اما اگر این ناترازی‌ها رفع نشود، آیندۀ کشور بسیار به خطر خواهد افتاد.
نتیجه اینکه باید همۀ گزینه‌های ممکن را روی میز بریزیم و در مورد آن‌ها گفت‌وگو کنیم که کدام کار را می‌توان انجام داد. گزینۀ اول، عدم اقدام است. اینکه هیچ کاری نکنیم. در زمان دولت مرحوم رئیسی یا حتی زمان انتخابات ریاست‌جمهوری مسئولان دائم می‌گفتند نگران نباشید؛ قرار نیست قیمت بنزین را اضافه کنیم یا کار دیگری انجام دهیم. مسئولان نظام حکمرانی ما مدام به مردم اطمینان می‌دهند که گزینۀ «عدم اقدام» گزینۀ انتخابی آن‌هاست. گزینۀ دوم، رفع موقت یک ناترازی است. این کاری بوده که طی سال‌های گذشته به‌طور مکرر اتفاق افتاده است. مثلاً افزایش موردی و مقطعیِ قیمت بنزین. گزینۀ سوم، رفع پایدار یک ناترازی است. این گزینه در ذات خود، ناسازگار است. دلیل آن این است که ناترازی‌ها به یکدیگر مرتبط هستند و نمی‌شود یکی از آن‌ها را انتخاب کرد و تا انتها و به‌طور پایدار به نتیجه رساند. زمانی که در دولت آقای احمدی‌نژاد طرح هدفمندسازی یارانه‌ها مطرح شد، این‌گونه به ‌نظر می‌رسید که قرار است یک ناترازی به‌صورت پایدار رفع شود، چون قانونی در مجلس تصویب شد که تکلیف را مشخص و مقرر کرد که باید اصلاح قیمت در قالب قانون هدفمندی ادامه پیدا کند، اما هدفمندی همان یک‌بار اجرا شد. برداشتن موقتی یک ناترازی از مجموعۀ ناترازی‌ها کاری بی‌معناست. در سابقۀ هر کدام از ناترازی‌های امروز اقتصاد کشور، یک سری اقدامات اصلاحی وجود دارد. یعنی کارهایی در گذشته صورت گرفته که می‌بینیم جواب نداده و مؤثر نبوده است. پس اگر می‌خواهیم ناترازی‌ها را به‌طور مؤثر برداریم باید راهکار رفع آن پایدار باشد. در این صورت باید سراغ گزینۀ «اصلاحات جامع اقتصادی» برویم. به این معنا که تلاش کنیم ناترازی بانکی، ناترازی بودجه، ناترازی انرژی، بحران آب و محیط زیست و در کل یعنی کشور را درست کنیم. اصلاحات جامع اقتصادی اصلاً موضوعی نیست که بگوییم یک وزیر بحران برق را برطرف کند. در واقع این اصلاحات جامع در سطح قوۀ مجریه نیست و مسئله یک استراتژی حکمرانی است.
البته توجه داریم که رفع پایدار مجموعۀ ناترازی‌ها نمی‌تواند یک‌باره و دفعتی اتفاق بیفتد و مستلزم گذر زمان است. در این مرحله مباحث اجتماعی مهم می‌شود، چون اگر قرار باشد نظام حکمرانی یک مسیر نسبتاً طولانی را طی کند باید همراهی جامعه را با خود داشته باشد. اما مشکل اینجاست که در گذشته عملکرد حکمرانی صفر و یکی بوده است؛ یعنی یا هیچ کاری نکرده یا ناگهان تصمیمی مانند تغییر قیمت بنزین گرفته است.

تعادل ترس
اقتصاد و سیاست در ایران، گرفتار تعادلی شده است که عنوان آن را «تعادل ترس» گذاشته‌ام. تصمیم‌گیرنده وقتی جای پای خودش را محکم نبیند، خودبه‌خود به بی‌عملی رو می‌آورد. به این معنا که تا می‌تواند کاری در راستای اصلاحات اقتصادی نمی‌کند و اگر هم به اجبار قرار است اقدامی صورت دهد در نهایت یک‌بار در مورد یک ناترازی در یک یا حتی دو دورۀ ریاست‌جمهوری به آن تن می‌دهد.
تعادل ترس در سطح بنگاه هم شکل گرفته است؛ بنگاهی که در تأمین مالی، انرژی، مواد اولیه، قطعات و ماشین‌آلات، نیروی انسانی متخصص و ماهر دچار مشکل است، تقاضای محصولی که تولید می‌کند کاهشی است و دسترسی‌اش به بازارها و فناوری روز بسته شده، از نظام حکمرانی می‌خواهد که حداقل اقدام دیگری که فشار مضاعفی بر او تحمیل می‌کند انجام ندهد. بنگاه از نظام حکمرانی می‌خواهد او را به حال خود وانهد تا بتواند حداقل خودش را در این شرایط سخت حفظ کند، چون توان تحمل فشار اصلاحات اقتصادی را ندارد. در مورد خانوار هم به همین شکل است؛ دستمزد حقیقی کم شده، مشاغل بی‌کیفیت است و هیچ چشم‌اندازی مبنی بر اینکه خانوار کی بتواند مسکن خودش را تأمین کند یا خودرو بخرد وجود ندارد. نرخ بیکاری جوانان بسیار بالاست. اتفاق بسیار بزرگ و بدی که از ابتدای دهه ۱۳۹۰ به بعد رخ داده، این است که براساس آمارهای رسمی ۱۰ میلیون نفر به جمعیت زیر خط فقر اضافه شده که رقم بسیار بزرگی است. دولت هم نمی‌تواند در این زمینه ابتکار عمل را به دست بگیرد، چون وضع درآمدهای خودش بدتر است و هیچ کمکی نمی‌تواند به خانوار بکند. اکنون سرمایه‌گذاری کمتر از دو درصد تولید ناخالص داخلی است و دولت تقریباً هیچ سرمایه‌گذاری جدیدی در زیرساخت‌ها انجام نمی‌دهد. فقط یارانۀ گندم به‌تنهایی تقریباً به‌اندازۀ بودجۀ آموزش‌وپرورش یا به‌اندازۀ کل بودجۀ عمرانی است که هیچ‌گاه هم محقق نمی‌شود. یعنی گندم خودش به یک متغیر اقتصاد کلان تبدیل شده است. بودجۀ ما بنا به تعاریف استاندارد یک بودجۀ ریاضتی است و با توجه به کمبود منابع، کاهش هزینه‌ها کار بسیار سخت و پیچیده‌ای است.

خروج از تعادل ترس
پس در حال حاضر هر سه بازیگر اصلی اقتصاد، یعنی دولت، بنگاه و خانوار شرایط اقتصادی نامطلوبی دارند و در تعادل ترس گرفتار هستند. پس حالا که به این نتیجه رسیده‌ایم که بقای کشور در گرو اصلاحات جامع اقتصادی است، سؤال اصلی این است که چگونه باید از این تعادل ترس خارج شد؟ آیا اصلاحات به‌لحاظ سیاسی و اجتماعی و ظرفیت کارشناسی و مدیریتی دولت قابل انجام است؟ آیا اصلاً نظام سیاسی اصلاحات اقتصادی را می‌پذیرد؟ تجربۀ دنیا نشان می‌دهد که برخی کشورها از جمله کشورهای اروپای شرقی تجربۀ اصلاحات جامع اقتصادی را دارند، اما آن‌هایی که اصلاحات انجام دادند و شرایط را درست کردند، متفاوت از آن‌هایی بودند که شرایط نامطلوب اقتصادی را ایجاد کرده بودند. تنها تجربه‌ای که طی آن می‌بینیم همان‌هایی که وضع اقتصاد را خراب کردند، توانستند آن را درست کنند در چین است. آنجا هم مائو که مسئول فروپاشی اقتصاد چین بود این کار را نکرد، اما تغییر نگاهی که در داخل حزب کمونیست چین رخ داد باعث تغییر مسیر و اصلاح امور شد. پس ما باید بتوانیم با سیاستمداران و سیاست‌گذاران گفت‌وگو کنیم و ببینیم ظرفیت سیاسی لازم برای اصلاحات اقتصادی وجود دارد یا خیر. مثلاً نمی‌توان با یک نسخه و بدون توجه به ظرفیت‌های سیاسی و اجتماعی، نرخ ارز را یکسان‌سازی کرد. ضمن اینکه ماشین دولت فرسوده و مستهلک و خراب است و تغییر راننده، در شرایط خودرو تغییری ایجاد نمی‌کند.
همچنین باید بررسی کرد که آیا اصلاحات اقتصادی در شرایط وجود تنش‌های متنوع بین‌المللی و منطقه‌ای و در موقعیت‌های کاملاً نزدیک به درگیری نظامی قابل تصور است؟ ما واقعاً نمی‌دانیم هر شب که می‌خوابیم تا صبح که بیدار شویم آیا اتفاقی در حوزۀ درگیری‌ها و تنش‌ها رخ می‌دهد یا خیر. پس چگونه می‌توانیم یک نسخۀ اصلاحات اقتصادی برای ۱۰ سال آینده داشته باشیم و بگوییم ابتدا نرخ ارز اولویت دارد و بعد انرژی و بقیه؟ باید ببینیم آیا واقعاً نظام حکمرانی به این مسائل توجه می‌کند یا خیر. همچنین آیا اصلاحات جامع اقتصادی در شرایطِ وجودِ شکاف‌های بزرگِ بین‌نسلی که خودش را در عدم مشارکت بخش قابل توجهی از جمعیت در سن رأی نشان داده، می‌تواند به نتیجه برسد؟ یک رئیس‌جمهور با چه پشتوانه‌ای از آرای مردمی می‌تواند اصلاحات اقتصادی انجام دهد؟ خود اصلاحات اقتصادی در حد ممانعت از بحران چقدر پشتیبانی اجتماعی لازم دارد؟ و در نهایت اینکه اصلاحات جامع اقتصادی در ساختار سازمانی نظام حکمرانی ما چطور می‌تواند موفق باشد؟ ساختار سازمانی حکمرانی در کشور ما بسیار پیچیده است و رئیس‌جمهور باید بتواند برای انجام اصلاحات جامع اقتصادی کل نظام حکمرانی را با خودش همراه کند. رئیس‌جمهور ابتدا باید خودش عمق مسئله را درک کند و در مرحلۀ بعد بتواند سایر ارکان حاکمیت را با خود همراه کند وگرنه هر اقدام اصلاحی به‌نوعی بی‌گدار به آب زدن است. ما اصلاً در وضعیتی نیستیم که بخواهیم نسنجیده عمل کنیم. باید کل نظام حکمرانی پشت اصلاحات جامع اقتصادی بایستد و ریسک‌هایش را هم بپذیرد. رفع پایدار مجموعۀ ناترازی‌ها مستلزم گذر زمان است و در این فاصله، آثار آزاردهندۀ ناترازی همچنان پابرجاست. در این مسیر گذار، رابطۀ مبتنی بر اعتماد متقابلِ میان حکومت و مردم بسیار حائز اهمیت است. دولت و دولتمردان باید مرجعیت و مقبولیت داشته باشند که اگر وعده‌ای می‌دهند برای مردم باورپذیر باشد.

گذر از صورت‌مسئله
حال که صورت‌ مسائل تقریباً روشن شده باید وارد قسمت ایجابی بحث شویم. اول باید در نظر بگیریم که نظم و هماهنگی بسیار جالبی بین ناترازی‌ها وجود دارد. پس باید ببینیم این ناترازی‌های هماهنگ آیا جداجدا ایجاد شده یا ریشۀ واحدی دارند. پاسخ به این پرسش یک بحث کاملاً اقتصادی است. قسمت دوم که در حوزۀ اقتصاد سیاسی است پرداختن به این سؤال است که کدام نظام انگیزشی تصمیم‌گیرندگان ما را به این سمت آورده است؟ یعنی تصمیم‌گیرنده‌ای که می‌داند اقدامش باعث ایجاد ناترازی در بنزین می‌شود، اما باز هم آن کار را انجام می‌دهد، چه مبنا و انگیزه‌ای دارد؟ پاسخ به این پرسش به‌ویژه با توجه به نتایج فاجعه‌بار این سیاست‌ها بسیار مهم و در راستای تبیین سازوکارهای اقتصاد سیاسی است، چون به انگیزۀ سیاست‌مداران در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی مرتبط است. ما در تبیین سازوکارهای اقتصادی محدود به قواعد درون اقتصاد هستیم، اما در تبیین سازوکارهای اقتصاد سیاسی به‌ناچار به عوامل برون‌اقتصادی هم باید بپردازیم که بحثی مجزاست و در حال حاضر صرفاً به قواعد درون‌اقتصادی می‌پردازیم.
نظام حکمرانی در کشور ما دو لنگرگاه ارزشی-ادراکی دارد که به‌نوعی ایدئولوژی حکمرانی در کشور بوده است. یکی اینکه به رفاه در حد معیشت نگاه شده و بنابراین نظام حکمرانی صرفاً به‌دنبال یک رفاه معیشتی بوده و خودش را مسئول ارزانی مصرفی دولتی شناخته است. مردم هم همواره نقد را ترجیح داده و بین مردم و حکومت توافق نانوشته‌ای صورت گرفته است. دوم مربوط به بُعد روابط بیرونی است که نظام حکمرانی حاضر نیست با دنیای غرب تعاملی از جنس تعاملاتی که دیگر کشورهای در حال توسعه ظرف دو، سه دهۀ اخیر برقرار کردند، داشته باشد. چون اساساً دنیای غرب را حتی در زمینۀ علمی هم قبول ندارد. بنابراین نگاه ما به دنیا خودکفایی آن هم از نوع خودکفایی مطلق بوده است. در نهایت با تلاش و چانه‌زنی بسیار این خودکفایی کمی تعدیل شده و در برخی زمینه‌ها به استراتژی جایگزینی واردات رسیده است. چون در بسیاری موارد خودکفایی عملاً ممکن نبود. برای یک نظام حکمرانی که منابع سرشار نفتی دارد، این دو لنگر سیاستی به ‌نظر کاملاً قابل انجام و قابل تحقق است.
دولت در کشور ما با همان رویکرد رفاهی معیشتی که اشاره کردم، زمانی که قیمت نفت بالا می‌رود به‌نوعی احساس می‌کند به همۀ آرزوهایش رسیده است؛ بنابراین همه را خرج می‌کند. به همین دلیل است که در مقایسه با بقیۀ کشورهای نفتی که همگی صندوق‌های ثروت ملی ایجاد کردند، تنها کشور ما و ونزوئلا چنین اقدامی انجام ندادند. ما هرچه را به دست می‌آوریم خرج می‌کنیم. اگر درآمد نفت چهار برابر شود، چهار برابر خرج می‌کنیم، ولی اگر نصف شود نمی‌توانیم نصف خرج کنیم. وقتی درآمد نفت زیاد می‌شود، بودجه متناسب با افزایش منابع بزرگ می‌شود، اما وقتی درآمد نفت کاهش می‌یابد یا شوک تحریم وارد می‌شود، نمی‌توانیم بودجه را کم کنیم، چون نمی‌توانیم به کارمند دولت بگوییم که حقوقت را نصف می‌کنیم. بنابراین رشد نقدینگی در زمان‌هایی که قیمت نفت پایین می‌آید، نامتقارن نسبت به زمانی که قیمت نفت بالا می‌رود افزایش پیدا می‌کند. از طرفی تورم‌زاییِ نقدینگی در زمانی که قیمت نفت پایین می‌آید، بسیار بالا می‌رود که فکر می‌کنم کاملاً واضح است. ۱۰ درصد رشد نقدینگی در زمان کاهش قیمت نفت تورم بسیار بالاتری از ۱۰ درصد رشد نقدینگی در زمان افزایش قیمت نفت ایجاد می‌کند.
وقتی دولت با کمبود منابع مواجه می‌شود، به نظام بانکی هم بیشتر فشار می‌آورد که این مسئله هم به رشد نقدینگی بیشتر کمک می‌کند. وقتی این شرایط با تنش‌های بیرونی همراه می‌شود، عرضۀ ارز دچار کاهش می‌شود. یعنی هیزم از کسری بودجه، مایع مشتعل‌کننده از نظام بانکی و در نهایت کبریت‌کشیدن هم با ارز و نتیجه آتش سوزان تورم است و اقتصادی که با تورم بالا به بی‌ثباتی دچار می‌شود. می‌دانید که متوسط تورم اقتصاد ایران تا قبل از تحریم‌های سال ۱۳۹۷ حدود ۲۰ درصد بود و بعد از تحریم به بالای ۴۰ درصد رسید که مصداق همان سازوکار افزایش تورم‌زایی نقدینگی در زمان کمبود درآمدهای نفتی است. با بالا رفتن تورم، دولت زیر سؤال می‌رود و طبعاً وارد عمل می‌شود. دولت در مهار تورم که خودش آن را ایجاد کرده ناتوان است، پس سازوکار قیمت‌گذاری را انتخاب و تورم را انکار می‌کند و مسئله را به گرانی تقلیل می‌دهد. در نتیجه به سراغ بنگاه می‌رود و مثلاً قیمت شیر پاستوریزه را تثبیت می‌کند، چون معتقد است شیر برای مردم کالای مهمی است. بنگاه می‌گوید شیر را از دامدار می‌خرد، پس دولت باید آنجا قیمت‌گذاری کند. دامدار هم با قیمت‌گذاری مخالف نیست، به شرطی که قیمت علوفه هم تعیین و تثبیت شود. دولت سراغ قیمت‌گذاری علوفه می‌رود و آنجا کشاورز می‌گوید مگر دولت خودش به‌دنبال خودکفایی نیست؟ پس چرا قیمت علوفه را دستوری تعیین می‌کند؟ دولت به تناقض می‌رسد، پس استثنا قائل می‌شود، اما در مقابل برای تأمین علوفۀ مورد نیاز دامدار با ارز ترجیحی علوفه وارد می‌کند. اینجا دولت وارد چرخه‌ای می‌شود که بین ناترازی‌ها هماهنگی ایجاد می‌کند.
مصداق دیگر در حوزۀ مسکن است، دولت برای اینکه قیمت مسکن بالا نرود، به تولیدکنندگان فولاد و سیمان اجازۀ افزایش قیمت نمی‌دهد و قیمت محصول آن‌ها را پایین تعیین می‌کند. در مقابل، این تولیدکنندگان که مصرف‌کنندۀ انرژی هستند، از دولت می‌خواهند قیمت انرژی را پایین بیاورد. دولت به فولاد، گاز با قیمت پایین و به سیمان، برق با قیمت پایین می‌دهد. در نتیجه کارخانه‌های فولاد و سیمان دیگر حساسیتی روی مصرف انرژی ندارند و تا می‌توانند تولید می‌کنند و انرژی مصرف می‌کنند. به این ترتیب ناترازی‌ها به یکدیگر منتقل می‌شود؛ یعنی ناترازی از محصول کارخانه به انرژی منتقل می‌شود. دولت در ادامۀ مبارزۀ خود با تورم، لوازم خانگی را قیمت‌گذاری می‌کند و در پاسخ به درخواست تولیدکننده برای مواد اولیه وارداتی ارزان، به او از محل درآمدهای نفتی، ارز ترجیحی می‌دهد که نتیجه‌اش ناترازی ارزی است. با ناترازی ارزی کارخانه لوازم خانگی از دولت حمایت دیگری می‌خواهد، چون با کالای ساخته‌شده وارداتی توان رقابت ندارد. دولت روی واردات لوازم خانگی تعرفۀ بسیار بالا وضع می‌کند یا اصلاً ورودش را ممنوع می‌کند. در نتیجه لوازم خانگی به‌جای اینکه از گمرک وارد شود، از مسیرهای صعب‌العبور کوهستانی وارد می‌شود و قاچاق شکل می‌گیرد.
در نتیجه هماهنگی ناترازی‌ها به‌خاطر این است که همگی آن‌ها میوۀ تلخ یک درخت هستند. دولت برای اینکه بنگاه قیمت را پایین نگه دارد، به یکی انرژی ارزان و به دیگری ارز ارزان می‌دهد و برای دیگری با ممنوعیت واردات، انحصار در بازار ایجاد می‌کند. اما باز هم تورم وجود دارد و قیمت‌ها فزاینده است. در نتیجه به بانک می‌گوید به این بنگاه‌ها وام ارزان‌قیمت بدهد. به کشاورزی آب مجانی و برق ارزان می‌دهد. پس ناترازی بانکی و ناترازی منابع آبی هم ایجاد می‌کند. نکتۀ جالب اینکه این اقدامات خودش دینامیک افزایش تورم را فعال می‌کند. وقتی سیاست این باشد که هم در گندم خودکفا شویم و هم به مردم نان ارزان بدهیم، دچار تناقض می‌شویم. چون دولت مجبور است گندم را از کشاورز با قیمت بالا بخرد و آرد را با قیمت پایین به نانوایی بفروشد. یعنی گندم را کیلویی ۱۹۵۰۰ تومان از گندم‌کار می‌خرد و آرد را کیلویی ۶۵۰ تومان به نانوا تحویل می‌دهد. فاصلۀ زیاد بین این دو را از بودجه می‌دهد و برای همین است که سالانه به‌اندازۀ بودجۀ آموزش‌وپرورش فقط خرج خرید گندم می‌کنیم.
مثال دیگر اینکه دولت یک بشکه نفت خام را به پالایشگاه به قیمت بسیار پایین‌تر از قیمت صادراتی می‌دهد. برای جبران هزینه‌های پالایشگاه مانند دستمزد و سایر موارد، بنزین را لیتری ۱۷ هزار تومان می‌خرد و با قیمت لیتری ۱۵۰۰ یا ۳ هزار تومان می‌فروشد. فاصلۀ بین این دو قیمت هم به کسری بودجه تبدیل می‌شود و تورم بیشتر بالا می‌رود و این چرخۀ مخرب و معیوب همچنان ادامه دارد.

اصلاحات جامع اقتصادی
در ادبیات اقتصادی، اصلاحات را به دو سطح تفکیک می‌کنند. یک لایه اصلاحات ثبات‌ساز (Stabilizing Reform) و یک لایه اصلاحات بازار (Market Reform) است که این دو باید با هم انجام شود. اصلاحات ثبات‌ساز تورم را پایین می‌آورد و اصلاحات بازار نسبت قیمت‌ها را درست می‌کند. اگر اصلاحات از ریشه صورت نگیرد، اقدامات اصلاحی موقتی است، همان‌طور که ما بارها تجربه کرده‌ایم. امروز هم بسیاری این سؤال را مطرح می‌کنند که قیمت بنزین چقدر باید باشد؟ فکر می‌کنند که مسئله فقط یک عدد است و اگر قیمت بنزین همان عدد تعیین شود، مشکل حل می‌شود. در حالی که چند بار این اقدام انجام شده و باز هم بی‌نتیجه بوده، چون مخرج کسر که سطح عمومی قیمت‌هاست دائم با تورم بزرگ‌تر می‌شود. در سال ۱۳۸۹ متوسط قیمت حامل‌های انرژی ۵۳۰ درصد افزایش داده شد، اما امروز در حضیض تاریخی قیمت بنزین قرار داریم. چون نه‌تنها اصلاحات ثبات‌ساز انجام نشد، بلکه به ناترازی دامن زده شد. چون در آن مقطع مابه‌التفاوت حاصل‌شده که باید به مردم پرداخت می‌شد، ۲۰ هزار تومان بود، اما ۴۵ هزار تومان یارانه داده شد. اصلاحات جامع اقتصادی اصلاً به این معنا نیست که همۀ کشور را بسیج کنیم که از ساعت ۱۲ شب قیمت بنزین تغییر کند و بالا برود.
برخی از اقتصاددانان و دیگر اندیشمندان با این فرض که تحریم فعلاً قابل رفع نیست، طرح‌هایی برای انجام یک سری اصلاحات اقتصادی ارائه می‌کنند؛ طرح‌های بزرگی از جمله اینکه مثلاً به هر نفر فارغ از اینکه خودرو دارد یا ندارد، سهمیۀ بنزین بدهیم یا اینکه به هر خانوار سهمیۀ برق و گاز بدهیم و برای فروش آن بازار درست کنیم. به نظر من این طرح‌ها خوب است، اما نکتۀ مهمی که نمی‌توان و نباید از آن غافل شد تحریم است. تحریم در کشور ما صرفاً یک محدودیت ثابت نبوده، بلکه ما دائم با شوک‌های تحریمی مواجه هستیم. اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۱ هدف حملۀ تحریم قرار گرفت. بعد مذاکرات صورت گرفت و برجام به نتیجه رسید، اما در سال ۱۳۹۷ حملۀ دوم تحریم آغاز شد. بعد درگیری‌های منطقه‌ای و حملات متعدد تحریمی پشت هم تا به امروز صورت گرفته است. هر کدام از این حملات تحریمی هم یک جهش ارزی به‌دنبال خودش داشته که این جهش‌ها تمام آنچه که به اسم اصلاحات اقتصادی انجام شده بود را از بین برده است.
اصلاحات در زمان تحریم مانند شلیک به یک هدف متحرک است. همۀ نیروها همراهی می‌کنند تا در بازار انرژی یک اقدام اصلاحی صورت بگیرد، اما با یک جهش ارز دوباره همۀ اقدامات بی‌اثر می‌شود. بنابراین بدون اصلاح روابط خارجی، اصلاحات اقتصادی صرفاً یک فرآیند بسیار پرهزینه و مستهلک‌کنندۀ اجتماعی و سیاسی است. آن عقل و درایتی که می‌تواند ضرورت اصلاحات جامع اقتصادی را درک کند، باید پیش از آن ضرورت اصلاحات روابط خارجی را درک کند. اشتباه بزرگی است که فکر کنیم در نظام حکمرانی ما فهم روابط اصلاحات اقتصادی می‌تواند شکل بگیرد، اما فهم اصلاحات روابط خارجی نمی‌تواند. حتماً اصلاح روابط خارجی بر اصلاحات اقتصادی مقدم است.
در شرایطی که کسری بودجۀ پایدار و ناترازی سیستماتیک نظام بانکی وجود دارد، به نظر نمی‌رسد که نرخ رشد نقدینگی کمتر از ۳۰ درصد یک هدفِ واقع‌بینانه باشد. در شرایط رشد بالای نقدینگی و در صورت تداوم حملات تحریمی (دقت کنید که نمی‌گویم تحریم، بلکه می‌گویم حملات تحریمی) جهش‌های نرخ ارز همچنان ادامه پیدا می‌کند و نرخ ارز همچنان متغیر پیشتاز متلاطم‌کنندۀ اقتصاد کلان کشور خواهد بود. در این صورت بقیۀ اصلاحات اقتصادی از جمله اصلاح بازار انرژی و نظام بانکی و سایر موارد، از نوع رفع موقت ناترازی در یک بازار خواهند بود که هرچند بهتر از ادامۀ وضع موجود است، اما برای جامعه ناامیدکننده می‌شود. در اغلب کشورهای دنیا یک‌بار اصلاحات اقتصادی انجام دادند و تمام شد. بعد از آن فقط اصلاحات سیاستی لازم است، اما ما چند دهه قرار است اصلاح اقتصادی انجام دهیم.
حداقلِ نیازِ اصلاحات پایدار، اما بسیار تدریجیِ اقتصادی از سمت سیاست خارجی، آن است که اگر نمی‌تواند در حدود یک سال به توافق دست پیدا کند حداقل به گزینۀ آتش‌بس دست پیدا کند. چون ما در حال حاضر در جنگ اقتصادی هستیم. یعنی اگرچه هزینۀ مبادله در اقتصاد ما بالا رفته، اما دیگر در همین سطح بماند و حملات تحریمی دیگری به اقتصاد تحمیل نشود. این کمترین خواستۀ اقتصاد از دستگاه دیپلماسی و روابط خارجی کشور است: آتش‌بسی که تحریم را رفع نمی‌کند، اما حملات تحریمی را منتفی می‌کند و اثر تحریم در همین سطح می‌ماند و دینامیک آن متوقف می‌شود.

حوزه‌های پیشران رشد اقتصادی؛ زنجیره مس

0
حوزه‌های پیشران رشد اقتصادی؛ زنجیره مس

حمید آذرمند، رئیس هیئت مدیره شرکت گروه مشاوران کیش؛ گیتا یوسفی، کارشناس شرکت گروه مشاوران کیش

  1. مقدمه
    در برنامه هفتم توسعه، در حالی رشد اقتصادی به طور متوسط 8 درصد هدف‌گذاری شده است که عملکرد رشد اقتصادی در سال‌های قبل و تحلیل وضعیت عوامل تعیین‌کننده رشد اقتصادی (سرمایه ثابت، نیروی کار و بهره‎وری)، حاکی از محدودیت‌های شدید و دشواری دست‌یابی به این هدف است.
    از سوی دیگر، بررسی‌ها نشان می‌دهد اقتصاد ایران در برخی حوزه‌های پیشران، از ظرفیت‌های بی‌بدیل برخوردار است که در صورت فعال شدن این ظرفیت‌ها، امکان ایجاد تحرک در سرمایه‌گذاری و رشد اقتصادی وجود دارد. یکی از پیشران‌های اصلی رشد اقتصادی در ایران، بخش معادن و فلزات است و در بین اجزای آن، زنجیره مس از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
    در برنامه هفتم، جهش قابل ملاحظه‌ای در توسعه زنجیره مس پیش‌بینی شده است که با توجه به محدودیت‌های موجود در زیرساخت‌های برق و آب، ضعف اکتشافات معدنی، محدودیت‌های تامین مالی، محیط کسب و کار نامناسب و انحصار در زنجیره و نظایر آن، تحقق‌پذیری این اهداف با ابهامات متعدد مواجه است.
    در این یادداشت، ضرورت توسعه زنجیره مس و چالش‌های آن بررسی شده است.
  2. اهمیت زنجیره مس
    زندگی بشر از دیر باز به مس متکی بوده است. چکش‌خواری، رسانایی و مقاومت در برابر خوردگی آن را به یک ماده ضروری در صنایع مختلف تبدیل کرده است. مس به عنوان رسانای الکتریسیته و گرما برای سیم‌کشی برق، الکترونیک و فناوری‌های انرژی تجدیدپذیر ضروری است و آن را به یک جز حیاتی از اقتصاد مدرن تبدیل کرده است. مس در طیف گسترده‌ای از محصولات کاربرد دارد و به دلیل استفاده از آن در بسیاری از بخش‌ها، مس به عنوان یک شاخص پیشرو برای سلامت اقتصادی در نظر گرفته می‌شود. شاید بتوان بیان کرد زمانی که تقاضا برای مس افزایش می‌یابد، معمولاً نشان‌دهنده اقتصاد رو به رشد است و کاهش تقاضای مس می‌تواند نشان‌دهنده رکود اقتصادی آتی باشد.
  1. تصویری از تقاضای مس در جهان
    کل تقاضای مس در جهان از ترکیبی از تقاضای مس تصفیه شده (شامل تولید اولیه و ثانویه، 26 میلیون تن در سال 2023) به اضافه استفاده مستقیم از قراضه (بیش از 6 میلیون تن) تشکیل شده است.
  • ساخت و ساز و شبکه‌های برق
    ساخت و ساز و شبکه برق، بخش قابل توجهی از تقاضای جهانی مس را تشکیل می‌دهند. در صنعت ساخت و ساز از مس در سیم‌کشی، لوله کشی و زیرساخت استفاده می‌شود. شبکه‌های برق برای انتقال و توزیع برق به مس متکی هستند. این بخش درسال 2023 مجموع 30 درصد از کل تقاضا را تشکیل می‌دهد.
  • ماشین‌آلات و تجهیزات صنعتی
    صنایع کارخانه‌ای در اجزای مختلف خود به مس نیاز دارد. ماشین‌آلات، موتورها و وسایل الکترونیکی به طور گسترده از مس استفاده می‌کنند. این بخش 12 درصد از تقاضای سال 2023 را تشکیل می‌دهد.
  • بخش حمل‌ونقل
    مس نقش تعیین‌کننده‌ای در سیستم‌های حمل‌ونقل ایفا می‌کند. وسایل نقلیه (خودروها، قطارها، کشتی‌ها و هواپیماها) از سیم‌کشی مسی، اتصال‌دهنده‌ها و موتورها استفاده می‌کنند. بخش حمل‌ونقل 15 درصد از تقاضای سال 2023 را تشکیل می‌دهد.
  • انرژی‌های تجدیدپذیر
    فن‌آوری‌های انرژی پاک باعث رشد قابل‌توجهی در تقاضای مس شده است. می‌توان بیان کرد مس تقریباً در تمام فناوری‌های پاک مورد استفاده قرار می‌گیرد. پس از رشد 75 درصدی در استقرار منابع تجدیدپذیر در سال 2023، فتوولتائیک خورشیدی (PV) و انرژی باد بیشترین افزایش ظرفیت را در همه مناطق به خود اختصاص دادند. این گسترش با افزایش قابل توجه شبکه‌های برق همراه است که منجر به تقاضا برای مس و آلومینیوم می‌شود. فروش خودروهای برقی در سال 2023 به 14 میلیون رسید که نسبت به سال قبل 35 درصد افزایش داشت. با پیشرفت بازارهای اصلی و افزایش پذیرش در اقتصادهای نوظهور، رشد مستمری نیز برای آن پیش‌بینی می‌شود. سهم فناوری‌های انرژی پاک در تقاضای مس تصفیه‌شده در سال‌های اخیر از 22 درصد در سال 2015 به یک‌چهارم در سال 2023 افزایش یافته است. فن‌آوری‌های انرژی پاک باعث رشد قابل‌توجهی در تقاضای مس شده است. می‌توان بیان کرد مس تقریباً در تمام فناوری‌های پاک مورد استفاده قرار می‌گیرد.
    بر اساس داده‌های زمین‌شناسی ایالات‌متحده، بزرگ‌ترین کشورهای تولیدکننده مس در جهان، در آمریکای شمالی، جنوبی و مرکزی هستند. این مناطق در مجموع میزبان 15 معدن از 20 معدن بزرگ مس هستند. شیلی و پرو یک‌سوم تولید مس جهان را به خود اختصاص داده‌اند.
    چین علاوه بر تولیدکننده برتر، 54 درصد از مس تصفیه‌شده جهان را نیز مصرف می‌کند. بخشی از رشد معدن مس در آفریقا به سرمایه‌گذاری بالای چین نسبت داده می‌شود. شرکت‌های معدنی چینی 8 درصد از کل تولید آفریقا را در بخش معدن به خود اختصاص داده‌اند.
    شیلی دارای دو معدن بزرگ اسکوندیدا و کولاواسی در جهان است. معدن اسکوندیدا در شیلی با ظرفیت 1.4 میلیون تنی تاکنون بزرگ‌ترین معدن مس جهان است. معدن گراسبرگ اندونزی نیز در رتبه نهمین معدن بزرگ جهان قرار دارد. این کشور هم طلا و هم مس را در مقیاس عظیم تولید می‌کند و دارای بزرگ‌ترین ذخیره طلای شناخته‌شده جهان و دومین ذخیره بزرگ مس است
  1. نقش استراتژیک مس در جهان
    با توجه به کاربرد وسیع مس و بخصوص نقش آن در انرژی‌های پاک، می‌توان بیان کرد مس نقشی استراتژیک و حیاتی در اقتصادها ایفا می‌کند. بررسی‌های بازار و روند جهانی حاکی از اهمیت این ماده معدنی و جایگاه خاص آن برای کشورها است. هرچند این صنعت با چالش‌هایی نیز مواجه بوده است. طبق گزارش آژانس بین‌المللی انرژی، میانگین عیار سنگ مس در شیلی در 15 سال گذشته 30 درصد کاهش یافته است. ازآنجایی‌که معادن شیلی بیش از یک‌چهارم مس جهان را تولید می‌کنند، این کاهش عیار سنگ معدن می‌تواند دلیلی برای نگرانی عرضه باشد. هنگامی‌که عیار سنگ معدن کاهش می‌یابد، به این معنی است که مس کمتری در هر تن سنگ معدن وجود دارد. درنتیجه، برای استخراج همان مقدار مس باید سنگ معدن بیشتری فرآوری شود که هزینه تولید را افزایش می‌دهد. بنابراین با توجه این موضوع، پروژه‌های جدید استخراج مس باارزش‌تر می‌شوند. عیار سنگ معدن کمتر به انرژی بیشتری برای استخراج و فرآوری همان مقدار مس نیاز دارند که منجر به انتشار بیشتر CO2 نیز می‌گردد. کاهش عیار سنگ معدن می‌تواند شدت CO2 را افزایش دهد. مس برای فناوری‌های انرژی تجدیدپذیر مانند توربین‌های بادی، پنل‌های خورشیدی و وسایل نقلیه الکتریکی ضروری است. بااین‌حال، اگر کاهش عیار سنگ معدن ادامه یابد، افزایش هزینه‌ها و انتشار CO2 می‌تواند چالش‌های مهمی را برای تولید پایدار مس ایجاد کند.
  2. استراتژی مبهم مس در ایران
    با توجه به جایگاه استراتژیک این ماده معدنی، این ابهام و سوال مطرح است که صنعت مس ایران چه استراتژی برای ورود به بازارهای جهانی و ایفای نقش معنادار در زنجیره تأمین جهانی برعهده خواهد داشت.
    ذخایر و معادن مس ایران بر اساس حجم و مقدار ذخیره به دو گروه معادن بزرگ و کوچک برحسب ذخیره و عیار تقسیم می‌گردند.
    در سال ١٤٠٠ استان‌های کرمان، یزد و خراسان رضوی به ترتیب بیش‌ترین ارزش‌افزوده را در بخش معدن داشته‌اند. در بین فعالیت‌های مختلف معدن سنگ‌آهن بالاترین ارزش‌افزوده را داشته است.
  3. جمع‌بندی
    زنجیره مس نقش استراتژیک در جهان دارد و زنجیره‌های مهمی مانند صنعت ساخت، شبکه‌های برق، ماشین‌آلات و تجهیزات صنعتی، حمل‌ونقل و انرژی‌های تجدیدپذیر به زنجیره مس وابسته هستند.
    در برنامه هفتم، جهش قابل ملاحظه‌ای در توسعه زنجیره مس پیش‌بینی شده است که با توجه به محدودیت‌های موجود در زیرساخت‌های برق و آب، ضعف اکتشافات معدنی، محدودیت‌های تامین مالی، محیط کسب و کار نامناسب و انحصار در زنجیره و نظایر آن، تحقق‌پذیری این اهداف با ابهامات متعدد مواجه است. از طرف دیگر هم با توسعه زنجیره ارزش مس و استفاده از پتانسیل این بخش، می‌توان جایگاه ایران را در زنجیره ارزش جهانی را ارتقا بخشید؛ اما این امر مستلزم رفع چالش‌های زنجیره مس است. مهم‌ترین چالش‌های زنجیره مس عبارت است از چالش نظام قیمت‌گذاری در زنجیره مس، پایین بودن ضریب عملیاتی، مقیاس کوچک و متوسط معادن مس، ضعف در تأمین ماشین‌آلات و تجهیزات، عدم تأمین پایدار انرژی و کمبود نقدینگی ناشی از مشکلات تأمین مالی داخلی و خارجی.
    با توجه به موانع و چالش‌های فوق به رغم دارا بودن ذخایر عمده مس در ایران با عیار بالا، ایران در زمره کشورهای بزرگ تولیدکننده مس قرار ندارد. با توجه به نقش استراتژیک فلز مس و جایگاه ایران، تاکنون بهره‌برداری مناسبی از ظرفیت کشور در این زمینه صورت نگرفته است و باتوجه به رتبه 15 در ذخایر جهانی مس، ایران سهمی کمتر از 1درصد از تولید جهانی را به خود اختصاص داده است.
    توسعه زنجیره مس مستلزم رفع چالش‌های کلان این بخش و توسعه معدنکاری (شامل باطله برداری و استخراج)، توسعه بخش فراوری و توسعه ظرفیت فرآیند ذوب است. در بخش زیرساخت‌ها نیز حداقل 12 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی و تجهیزات مورد نیاز معادن در صنعت مس مورد نیاز است. برای رسیدن به 1 میلیون تن کاتد باید نزدیک به 4 میلیون تن کنسانتره تولید شود و نیاز است سالانه حدود 200 میلیون تن استخراج معدنی اتفاق بیفتد که نزدیک به 16 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری موردنیاز است که از آن مقدار، 6 میلیارد دلار برای توسعه زیرساخت و 10 میلیارد دلار برای توسعه زنجیره صنعت مورد نیاز است.

نگرانی از کاهش سرمایه‌گذاری در نفت و گاز

0
نگرانی از کاهش سرمایه‌گذاری در نفت و گاز

شرکت اکسون‌موبیل در تازه‌ترین گزارش چشم‌اندازش پیش‌بینی کرد تقاضای نفت در سال ۲۰۵۰ مشابه ارقام امروز خواهد بود و نبود سرمایه‌گذاری تأمین جهانی نفت و گاز را با مشکل روبه‌رو می‌کند.
به گزارش دستاورد صنعت به نقل از خبرگزاری رویترز، اکسون‌موبیل، بزرگ‌ترین شرکت نفتی ایالات‌متحده آمریکا، در تازه‌ترین گزارش چشم‌انداز جهانی نفت خود اعلام کرد انتظار دارد تقاضای نفت تا سال ۲۰۵۰ در سطح کنونی روزانه ۱۰۰ میلیون بشکه، مشابه سطوح امروز باقی بماند که البته این رقم نسبت به برآورد بی‌پی ۲۵ درصد بالاتر است.
تقاضای قوی‌تر که از سوی اکسون موبیل پیش‌بینی شده، زیربنای برنامه‌های رشد تولید این شرکت آمریکایی است و در میان شرکت‌های بزرگ نفتی غربی، بلندپروازانه‌ترین به‌ شمار می‌آید.
در گزارش چشم‌انداز پیشین این شرکت آمریکایی که سال ۲۰۲۳ منتشر شد، به برآورد تقاضای سال ۲۰۵۰ اشاره نشده بود.
این شرکت همچنین در زمینه کاهش انتشار کربن در جهان، نسبت به بی‌پی دیدگاه تأسف‌بارتری ارائه کرد. بر اساس گزارش بی‌پی، پیشرفت‌های فناوری امکان کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای را پس از سال ۲۰۲۹ در مقایسه با اواسط این دهه فراهم می‌کند.
اکسون‌موبیل در نظر دارد امسال روزانه معادل ۴ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه نفت و گاز تولید کند که ۳۰درصد بیشتر از برآورد شرکت شورون است.
بی‌پی در نظر دارد تولید خود را تا سال ۲۰۳۰ به حدود ۲ میلیون بشکه در روز برساند.
کریس بردسال، مدیر اقتصاد، انرژی و برنامه‌ریزی راهبردی اکسون‌موبیل، به رویترز گفت: تقاضای نفت و گاز راهی بسیار طولانی در پیش دارد و طی چند سال آینده به رشد خود ادامه خواهد داد.
اکسون‌موبیل پیش‌بینی کرد خودروهای برقی به‌طور قابل‌ توجهی تقاضای بلندمدت نفت در جهان را تغییر نمی‌دهند، زیرا انتظار می‌رود جمعیت جهان از رقم کنونی ۸ میلیارد نفر به حدود ۱۰ میلیارد در سال ۲۰۵۰ برسد و بر تقاضا برای انرژی بیفزاید.
براساس تازه‌ترین برآورد این شرکت آمریکایی، سرمایه‌گذاری در صنعت نفت بیشتر از آنچه اکنون پیش‌بینی می‌شود، با توجه به پدیده گذار جهانی به منابع نامتعارف، ضروری است.
چاه‌های موجود در این ساختارهای زمین‌شناسی، مانند شیل آمریکا، طول عمر تولید کوتاه‌تری دارند و کاهش طبیعی بارزتری را نشان می‌دهند.
پروژه‌های اکسون‌موبیل بدون سرمایه‌گذاری‌های تازه، با کاهش تولید سالانه حدود ۱۵درصد روبه‌رو خواهند بود، این رقم در مقایسه با برآوردهای آژانس بین‌المللی انرژی در سال ۲۰۱۸ که حدود سالانه ۸درصد بود، کاهشی شدیدتر را نشان می‌دهد.
به گفته بردسال، این مقدار کاهش تولید می‌تواند قیمت نفت را پنج برابر کند و عرضه جهانی در اوایل سال ۲۰۳۰ را به ۳۰ میلیون بشکه در روز برساند.
وی تصریح کرد: تأمین جهانی نفت و گاز بدون ادامه سرمایه‌گذاری در عمل از بین می‌رود، بزرگ‌ترین دلیل این تغییر مسیر به سمت سرمایه‌گذاری در منابع نامتعارف با دوره‌ زمانی کوتاه‌تر است.

بحران انرژی برق در غرب آسیا

0
بحران انرژی برق در غرب آسیا

گزارش اخیر آژانس بین المللی انرژی در خصوص تغییرات آب و هوایی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، تکان دهنده و شوک آور است. چالش هایی که تحت تأثیر تغییرات آب و هوایی بر سیستم‌های انرژی این منطقه تحمیل می شود، این کشورها را در مقوله های رشد اقتصادی، امنیت انرژی و رفاه اجتماعی دچار مشکل می سازد.
بین سال‌های 1980 تا 2021، دما در سرتاسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا 0.46 درجه سانتی‌گراد در هر دهه افزایش یافته است که این میزان بسیار بالاتر از میانگین جهانی 0.18 درجه سانتی‌گراد است. تغییر الگوهای بارش به شکل خشکسالی و سیل های متعدد در کشورهای این حوزه ظهور کرده است، که از آن جمله می توان به خشکسالی مراکش در سال 2022 و تونس در سال 2023 و ایجاد سیل های شدید در سال 2022 در امارات متحده عربی، ایران، عربستان سعودی، قطر، عمان و یمن اشاره کرد.
این رویدادهای آب و هوایی بر مردم، اقتصاد و همچنین سیستم های انرژی تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، در مراکش، دماهای بالاتر، تقاضای برق برای تامین سرمایش را افزایش و سیستم های انرژی را تحت فشار قرار داده است این اتفاق سبب شده تا رکورد واردات برق از اسپانیا در ماه می دو سال گذشته بشکند.
به این دلیل، حتی با گسترش تولید انرژی‌های تجدیدپذیر برای برآوردن افزایش تقاضای برق و با هدف کاهش انتشار گازهای گلخانه ای حاصل از سوخت های فسیلی، سیستم‌های انرژی منطقه باید انعطاف‌پذیری بیشتری نسبت به آب و هوا ایجاد کنند تا با افزایش مورد انتظار در اثرات آب و هوایی مقابله کنند.
کاهش بارندگی و افزایش حوادث خشکسالی، نگرانی های عمده ای را برای بخش انرژی در برخی از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، به ویژه در منطقه مدیترانه جنوبی و شرقی بوجود آورده است. این کاهش دسترسی به آب، ناشی از کاهش بارندگی در کشورهای جنوب و شرق مدیترانه، می تواند تأثیر منفی بر نیروگاه های حرارتی با سوخت فسیلی بگذارد که 91 درصد از تولید برق این کشورها را تامین می کند و برای خنک سازی به آب شیرین متکی هستند. بنابراین اگر انتشار گازهای گلخانه ای جهانی (GHGs) کاهش نیابد و نیروگاه های حرارتی در منطقه کماکان به فعالیت خود ادامه دهند،کاهش بارندگی سبب می شود تا حدود 32 درصد نیروگاه های زغال سنگ، 15 درصد نیروگاه های گازی و 9 درصد نیروگاه های نفتی با مشکل مواجه شوند.
برخی از کشورهای شرق و جنوب مدیترانه قبلاً تلاش هایی را برای کاهش نیاز به آب خنک کننده و جستجوی منابع آب جایگزین انجام داده اند. مراکش به تدریج نیروگاه های زغال سنگ خود را با نیروگاه های سیکل ترکیبی گاز طبیعی که به آب کمتری نیاز دارند، جایگزین کرده است. مصر گزینه های کم مصرف تری برای خنک کردن نیروگاه های جدید گازسوز و یا استفاده از آب دریا برای کاهش وابستگی خود به آب شیرین انجام داده است.
اگرچه این گزینه ها می توانند در کوتاه مدت تنش آبی را کاهش دهند، اما تنها راه حل پایدار، گذار به انرژی پاک در منطقه و همچنین در سراسر جهان است. اگر گازهای گلخانه ای جهانی حاصل از نیروگاه های حرارتی با سوخت فسیلی کاهش نیابد، تغییرات اقلیمی همچنان منجر به کمبود آب و در نتیجه چالش های بیشتری برای نیروگاه های منطقه ای خواهد شد.
از سوی دیگر، برخی از فناوری‌های انرژی‌های تجدیدپذیر مانند PV خورشیدی و توربین‌های بادی در برابر آب و هوای خشک‌تر انعطاف‌پذیرتر هستند، زیرا برای کار کردن به آب کم تری نیاز دارند یا بدون آب قابل بهره برداری اند . علاوه بر این، کاهش گازهای گلخانه ای تولیدی این نیروگاه ها می تواند به ایجاد یک چرخه مثبت در تحولات آب و هوا و در نتیجه کاهش تغییرات منفی در الگوهای بارش کمک کند. برخی از کشورهای جنوب و شرق مدیترانه اهداف بلندپروازانه ای را برای افزایش ظرفیت انرژی خورشیدی و بادی ایجاد کرده اند و از تلاش های جهانی برای کاهش گازهای گلخانه ای حمایت می کنند. به عنوان مثال، مراکش قصد دارد سهم انرژی خورشیدی در تولید برق را از 1 درصد در سال 2020 به 20 درصد تا سال 2030 و باد را از 12.2 درصد به 20 درصد افزایش دهد.
افزایش دما و رویدادهای گرمای شدید، نگرانی های بیشتری را برای انعطاف پذیری سیستم انرژی در منطقه ایجاد می کند. دماهای بالاتر از پیش‌بینی در تابستان، احتمالاً به استفاده گسترده‌تر از سیستم های تهویه مطبوع منجر شده و به افزایش قابل‌توجه انرژی در طول تابستان دامن می زند. در عمان، اوج تقاضای برق از 6060 مگاوات در سال 2015 به 7081 مگاوات در سال 2021 با میانگین نرخ رشد سالانه حدود 3 درصد افزایش یافت که عمدتا به دلیل استفاده بیشتر از تهویه مطبوع است. پیش بینی می شود که اوج تقاضای برق در عمان تا سال 2027 حدود 4 درصد در سال افزایش یابد.
از آنجایی که دماهای بالاتر، اوج تقاضای برق را افزایش می‌دهد، در نتیجه راندمان تولید برق، رو به کاهش می گذارد و استرس بیشتری به سیستم های تامین برق وارد می شود. از دید فنی، با این افزایش دما، عملکرد نیروگاه های گاز طبیعی که بیشترین سهم تولید برق (74 درصد) را در منطقه خاورمیانه به خود اختصاص می دهند، تحت تأثیر منفی جریان توده هوای گرمتر وارد شده به کمپرسور توربین گاز قرار می گیرند. بر اساس ارزیابی آژانس بین‌المللی انرژی، در صورت وجود 20 روز گرم در سال و در سناریوی دیگر و با افزایش گازهای گلخانه ای ، با وجود 60 روز گرم در سال، مصرف در سالهای 2081 تا 2100به بیش از 80 درصد ظرفیت نصب شده نیروگاه‌های گازی در منطقه افزایش خواهد یافت که هر دو سناریو به طور قابل توجهی بالاتر از میانگین جهانی هستند. این عدد می تواند در شبه جزیره عربستان، حتی بالاتر رفته و به حدود 90 درصد ظرفیت نصب شده با سوخت گاز برسد.
فن‌آوری‌های انرژی پاک همچنین می‌توانند تحت تأثیر افزایش فرکانس و شدت رویدادهای گرمای شدید قرار بگیرند. تولید برق خورشیدی PV و باد معمولاً برای شرایطی در حدود 25 درجه سانتیگراد طراحی شده اند و در طول موج گرما کارایی کمتری دارند. افزایش دما همچنین باعث گرم شدن، انبساط یا افتادگی خطوط برق می شود و ظرفیت انتقال را کاهش می دهد و منجر به تلفات بیشتر می شود. بنابراین برای مقاومت در برابر افزایش مورد انتظار در رویدادهای گرمای شدید، تامین‌کنندگان انرژی باید طرح‌های انعطاف‌پذیرتری برای نیروگاه‌های بادی و فناوری‌های خنک‌کننده نوآورانه برای PV خورشیدی اتخاذ کنند. دولت ها و مصرف کنندگان همچنین باید به دنبال بهبود بهره وری انرژی در دستگاه های خنک کننده برای مدیریت افزایش پیک تقاضای برق باشند.
برای اینکه هدف انتقال انرژی در سال های آتی به بهترین شکل ممکن و با مقاومت در مقابل تغییرات آب و هوایی در منطقه خاورمیانه برآورده شود، کارشناسان سه راه حل انرژی پاک، امنیت انرژی و سازگاری با تغییرات آب و هوا پیشنهاد می دهند. فن‌آوری‌های مقاوم در برابر آب و هوا با برنامه‌های منطقه برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای همسو می‌شوند، که منجر به استقرار بیشتر PV خورشیدی و باد می‌شود. این تنوع منابع انرژی با افزایش آمادگی و استحکام در برابر اختلالات ناشی از اقلیم به امنیت انرژی کمک می کند. علاوه بر این، استفاده بیشتر از اقدامات سازگارانه برای مقاومت در برابر رویدادهای آب و هوایی شدید، مانند استفاده از تهویه مطبوع و ارائه خدمات مراقبت های بهداشتی در طول موج گرما، احتمالا می تواند به زیست کم خطر در اقلیم خاورمیانه کمک کند.

جهان با مشکل برق چه می کند

0
جهان با مشکل برق چه می کند

دستاورد صنعت / اهمیت برق به عنوان یک انرژی ارزشمند، روز به روز در حال افزایش است و جوامع بشری بیش از پیش به انرژی برق وابسته می‌شوند، واقعیت اجتناب ناپذیری که در کنار همه فرصت‌های ایجاد شده، همچنین چالش‌های فراوانی را در مسیر توسعه این صنعت به وجود آورده است.
با توجه به تقاضای روزافزون مصرف برق در جهان که ناشی از پیشرفت تکنولوژی و افزایش لوازم برقی شکل گرفته است، بسیاری از کشور‌های جهان اکنون با چالش‌های قابل توجهی در صنعت برق رو به رو هستند که برای مدیریت بهتر این صنعت، استراتژیک لازم است به این چالش‌ها توجه کافی داشته باشند.
مستند به گزارشی که پیشتر مؤسسه مطالعاتی «fuergy»، انجام داد هم اکنون شبکه‌های برق سراسر دنیا فارغ از اشکالات اختصاصی که ممکن است داشته باشند، همچنین با هفت چالش مشترک رو به رو هستند که در ادامه و به اختصار مورد اشاره قرار می‌گیرد.
هم اکنون یکی از مهم‌ترین چالش‌های صنعت برق در کشور‌های مختلف لزوم توجه ویژه به انرژی‌های تجدیدپذیر و اجرای فرایند‌گذار انرژی است. توضیح اینکه پیش‌بینی می‌شود تا سال ۲۰۵۰ میلادی بیش از ۵۰ درصد انرژی تولید شده جهان از طریق انرژی‌های تجدیدپذیر باشد و بر این اساس مسائلی مانند اتصال این منابع تولید انرژی به شبکه و کارایی آن در شرایط آب و هوایی متفاوت به شدت باید مورد توجه قرار گیرد.
مستند به این گزارش به دلیل اینکه روز به روز انرژی‌های تجدیدپذیر در حال گسترش است، بنابراین دولت‌ها از هم اکنون باید برنامه‌های مدونی برای سیستم‌های ذخیره انرژی تنظیم کنند و در این مسیر از هوش مصنوعی به عنوان یک ابزار قدرتمند مدیریتی بهره ببرند.
چالش بزرگ دیگری که شبکه‌های برق جهان با آن درگیر هستند، تلفات بالای برق در مسیر انتقال است که همزمان با افزایش دما تشدید می‌شود و در نتیجه بخش قابل توجهی از برق تولیدی پیش از رسیدن به مصرف‌کننده از بین می‌رود.
بر اساس آمار و ارقام موجود در برخی کشور‌های توسعه یافته، میزان تلفات برق در شبکه‌های انتقال زیر ۱۰ درصد است، اما در برخی کشور‌های توسعه نیافته مانند کشور‌های آفریقایی این میزان تلفات به بیش از ۵۰ درصد می‌رسد.
مستند به این گزارش راهکار اصلی و مؤثر جلوگیری از این میزان تلفات در مسیر انتقال، توسعه نیروگاه‌های کوچک مقیاس و محلی است که فاصله تولید تا مصرف انرژی برق را به شدت کاهش می‌دهد.
قطعی‌های مکرر برق تقریباً در تمامی کشور‌های جهان حتی کشور‌های توسعه یافته وجود دارد، خاموشی‌های گسترده به ویژه در کشور‌های بزرگی مانند استرالیا و آمریکا علاوه بر فلج کردن زندگی شهروندی، منجر به آسیب دیدن دستگاه‌های الکترونیکی می‌شود.
بر این اساس توسعه انرژی‌های تجدیدپذیر و سیستم‌های ذخیره انرژی در کنار تقویت سامانه‌های محافظت لوازم برقی از جمله اقداماتی است که می‌توان برای جلوگیری از این مشکل مورد توجه قرار داد.
چالش مهم دیگر صنایع برق جهان، فرسوده شدن شبکه‌های برق و لزوم نوسازی این شبکه‌هاست که در واقع یک نیاز مستمر و دائمی است که در کنار افزایش ظرفیت‌ها باید مورد توجه قرار بگیرد.
برای کاهش خسارت‌های ناشی از فرسوده شدن شبکه‌ها نیز لازم است در آینده روی نیروگاه‌های کوچک مقیاس و محلی تمرکز ویژه‌ای صورت گیرد تا ضمن کاهش تلفات انتقال برق، همچنین عمر شبکه‌ها نیز افزایش یابد.
یکی دیگر از چالش‌های مهم شبکه‌های برق جهان موضوع حملات سایبری است که در سایه دیجیتال شدن این صنعت احتمال وقوع آن نیز افزایش می‌یابد. این تهدید به قدری جدی است که در صورت بی‌توجهی به آن و توفیق حملات سایبری زندگی هزاران خانواده به دلیل قطعی برق تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
مستند به این گزارش یکی از راه‌های اصلی جلوگیری از این مشکل استفاده از فناوری بلاک چین است که ضریب احتمال حملات سایبری تا صفر کاهش می‌دهد. افزون بر موارد فوق، یکی دیگر از چالش‌های صنایع برق جهان تهدیدات ناشی از حملات تروریستی است که می‌تواند در قالب خرابی خطوط برق یا هر اتفاق تروریستی دیگر رخ بدهد. برای جلوگیری از این تهدید نیز توسعه شبکه‌های برق محلی می‌تواند به عنوان یک ابزار مؤثر مورد توجه دولت‌ها باشد.
این گزارش اضافه می‌کند، یکی دیگر از چالش‌های برق جهان در آینده نزدیک و به دنبال توسعه استفاده از خودرو‌های برقی موضوع شارژ این خودروهاست که ضمن لزوم توسعه‌ایستگاه‌های شارژ همچنین استفاده از فناوری‌های شارژ سریع برای کاهش در زمان شارژ خودرو را اجتناب ناپذیر کرده است.

پروژه چهار میلیارد دلاری هوشمندسازی مصرف گاز در ایران

0
پروژه چهار میلیارد دلاری هوشمندسازی مصرف گاز در ایران

دستاورد صنعت / مدیرعامل شرکت مهندسی و توسعه گاز ایران طرح کلان و راهبردی وزارت نفت و صنعت گاز برای پایان‌دادن به گازدزدی و یافتن گازهای گمشده را تشریح کرد. پروژه هوشمندسازی مصرف گاز به‌عنوان یک «مگاپروژه» در دستور کار وزارت نفت و شرکت ملی گاز ایران قرار گرفته که اجرا و پیشبرد آن به شرکت مهندسی و توسعه گاز سپرده شده است.
در این پروژه که به هزینه‌کرد ۴ میلیارد دلاری نیاز دارد، قرار است مصرف گاز همه تجهیزات صنایع و خانگی در نقطه نهایی هوشمند شود. به این شکل که شرکت ملی گاز ایران هر لحظه مطلع خواهد شد هر مشترک چه مقدار گاز مصرف کرده است. یکی از مزیت‌های این طرح، کمک به شناسایی مشترکان پرمصرف در زمان اوج مصرف است که می‌توان به آن‌ها در هر لحظه اطلاع‌رسانی کرد و هشدار داد.


آیا با هوشمندشدن سازوکار بررسی مصارف مشترکان، گازهای گمشده، حساب‌نشده و گازدزدی می شود؟
رضا نوشادی، مدیرعامل شرکت مهندسی و توسعه گاز ایران، در گفت‌وگو با شانا با اشاره به تازه‌ترین وضع پیشرفت این طرح، توضیح داد: طرح هوشمندسازی کنتورهای گاز از زمانی‌ که به شرکت مهندسی توسعه گاز واگذار شد، بلافاصله با انتخاب مشاور طراح و مبادله قرارداد در دستور کار قرار گرفت و اکنون کارهای مهندسی پایه آن تکمیل شده ‌است.

برگزاری مناقصه
وی افزود: اسناد بسته‌های کاری و مناقصه هفت استان که برای پایلوت در نظر گرفته شده‌اند، تمام شده و هفته گذشته برای اجرای طرح به‌صورت پایلوت و آزمایشی در هفت استان، ۷ بسته مناقصه داشتیم و برندگان اجرای پروژه ‌در استان‌های تهران، آذربایجان شرقی، کرمان، خراسان رضوی، همدان، مازندران و استان مرکزی مشخص شدند.
مدیرعامل شرکت مهندسی و توسعه گاز ایران تصریح کرد: اجرای آزمایشی فناوری‌ها و کنتورهای مختلف را در این هفت استان آغاز می‌کنیم که نتایج خروجی‌ به شرکت ملی گاز ایران کمک می‌کند برای کل کشور انتخاب بهینه داشته باشد.

هوشمندسازی کنتورها
نوشادی ادامه داد: طرح هوشمندسازی کنتورهای گاز سه پایه اصلی دارد: نخست المان اندازه‌گیری که کنتور هوشمند است، دوم بستر انتقال اطلاعات که اینترنت است و سوم هم فناوری‌، سامانه‌ و ساختار دیگری برای مناطقی که اینترنت نداریم که نام آن، «لورا» است. ان‌شاءالله گزینه بهینه براساس نتایج حاصله، برای اجرای طرح هوشمندسازی و مدیریت مصرف گاز کل کشور انتخاب می‌شود.
وی در واکنش به سازوکار انتخاب این هفت استان برای آغاز اجرای طرح گفت: ما با استناد به اینکه «بر آبخورد آخر مقدم تشنگان‌اند» از مناطق سردسیر که مصرف گاز آن‌ها بالاست، کار را آغاز می‌کنیم. اساساً جایی که مصرف پایین باشد شاید هوشمندسازی اصلاً اقتصادی هم نباشد. هوشمندسازی مبتنی بر انتقال فناوری ساخت کنتور، فناوری ارتباطی و فراهم‌کردن دوباره فضا و مارکتی برای داخلی‌سازی است، به همین دلیل استان‌هایی هم که برای اجرای آزمایشی در نظر گرفتیم، جزو اقلیم سرد به‌ شمار می‌روند.
مدیرعامل شرکت مهندسی و توسعه گاز ایران اعلام کرد: همه هزینه‌ها در مرحله‌های اجرای آزمایشی، با شرکت ملی گاز ایران است؛ زیرا در حال مطالعه هستیم و چه‌بسا ممکن است جایی فناوری ارتباطی بگذاریم که جزو برنامه نهایی نباشد، اما خروجی مطالعه‌های آزمایشی، مشخص می‌کند بهتر است سرمایه‌گذاران از محل صرفه‌جویی خودشان هزینه کنند و درآمدشان را از محل صرفه‌جویی بردارند یا خیر.
نوشادی ادامه داد: اگر خروجی مطالعه‌های پایلوت فقط به ما ابزارهای مدیریتی بدهد، شرکت ملی گاز به مشترکان اعلام می‌کند خودشان بیایند و کنتورها را با مدیریت شرکت ملی گاز عوض کنند. ممکن است در آنجا شرایطی مانند تخفیف در قیمت گاز و… مشخص شود که این‌ موارد در آینده تصمیم‌گیری و تعیین می‌شود. اکنون اصل موضوعی که روی آن مطالعه می‌کنیم، درباره الگوی مالی است، همچنین در حال تولید سند دیگری برای سرمایه‌گذاری هستیم.

همکاری وزارت نفت با سه سازمان دیگر
وی با بیان اینکه طرح هوشمندسازی کنتورهای گاز باید با همکاری مشترک وزارت نفت، شرکت ملی گاز ایران، سازمان پدافند غیرعامل، شورای عالی فضای مجازی و مرکز مدیریت راهبردی افتا اجرایی شود، گفت: ازآنجایی‌که تبادل اطلاعات در بستر شبکه‌های اینترنتی انجام می‌شود، باید امنیت لازم برای انتقال اطلاعات تأمین شود، هم به‌دلیل جلوگیری از سوء‌استفاده دشمنان و هم به لحاظ هک و نفوذ. تاکنون هم نشست‌های بسیاری داشتیم، طرح‌های معماری امنیتی در حال گذراندن مراحل نهایی است. برای طرح اصلی، در اجرای طرح آزمایشی نیاز چندانی به این موضوع نیست، اما طرح معماری امنیتی را با همفکری این مجموعه‌ها نهایی خواهیم کرد و مطابق آن طرح، اجرای اصلی آغاز می‌شود.

نیاز چهار میلیارد دلاری طرح هوشمندسازی
مدیرعامل شرکت مهندسی و توسعه گاز ایران در ادامه اعلام کرد: برآورد ما پس از مطالعات مهندسی پایه این است که برای هوشمندسازی کنتورهای همه ۲۷ میلیون مشترک گاز، به حدود ۴ میلیارد دلار سرمایه نیاز است.
نوشادی در پاسخ به پرسش خبرنگار شانا درباره منبع تأمین سرمایه‌ این طرح گفت: شرکت ملی گاز سالانه ۸۰ میلیارد دلار گاز را به مردم، حدود ۵ میلیارد دلار می‌دهد، پس این هزینه را هم می‌تواند تأمین کند.
وی با اشاره به مدت‌زمان اجرای کامل طرح توضیح داد: زمان زیادی می‌برد؛ کشورهایی مانند انگلیس یا ایتالیا برای هوشمندسازی کنتورهای ۴ تا ۸ میلیون مشترک خود، ۸ تا ۱۰ سال زمان گذاشتند، درحالی‌که هم دسترسی به سرمایه برایشان بیشتر بود، هم تحریم نبودند و فناوری نیز برای خودشان بود، اما ما باید انتقال فناوری داشته باشیم، سرمایه را تأمین کنیم و تحریم را هم دور بزنیم، بنابراین زمان بیشتری می‌برد. البته پاسخ معقول به این موضوع را می‌توان در پایان مطالعه‌های آزمایشی یا پایلوتی ارائه داد.
مدیرعامل شرکت مهندسی و توسعه گاز ایران با تأکید بر نتایج موفق هوشمندسازی کنتورهای گاز در کشورهای دیگر تصریح کرد: افزون بر ۲۰ میلیون مشترک هوشمند در چین، بیش از ۴ میلیون مشترک در انگلیس و بیش از ۷ میلیون مشترک در ایتالیا وجود دارد و همه نمونه‌های موفقی هستند. گازهای گمشده، حساب‌نشده و گازدزدی با اجرای طرح هوشمندسازی همگی رخت برمی‌بندند.


مصرف حدود ۷۰درصد گاز کشور از سوی صنایع
نوشادی با اشاره به ارزیابی اجرای این طرح در منطقه‌ای از چین بیان کرد: کل پول طرح از محل صرفه‌جویی گاز تأمین شده بود، بنابراین اولویت اجرای پروژه در ایران هم اقلیم‌های سرد و مشترکان پرمصرف و بدمصرف هستند. برای صنایع فوق‌عمده، عمده و نیمه‌عمده‌ که حدود ۳-۴ هزار مشترک هستند هم بدون اجرای پایلوت، هوشمندسازی انجام می‌شود، زیرا حدود ۶۰-۷۰درصد مصرف گاز کشور برای آن‌هاست.
وی درباره نتایج قرارداد بین شرکت ملی گاز و دانشگاه مالک اشتر که به‌منظور تدوین الگوی ملی استقرار نظام هوشمندسازی توزیع و اندازه‌گیری گاز طبیعی امضا شد، توضیح داد: قرار است کار طراحی پایه را انجام دهند. این هفت بسته آزمایشی برای هفت استان هم براساس مطالعات مهندسی دانشگاه مالک اشتر و شریک دیگرشان که یک شرکت مهندسی مشاور بوده، انجام شده است.
مدیرعامل شرکت مهندسی و توسعه گاز ایران با اشاره به مزایای اجرای طرح هوشمندسازی کنتورهای گاز در کشور تأکید کرد: ایران در رده نخست بدمصرف‌ترینِ انرژی در دنیاست و ۷۰-۷۵درصد انرژی کشور از محل گاز طبیعی تأمین می‌شود. ایران از کشور ترکیه چهار برابر بدمصرف‌تر است، بنابراین باید مصرف را سامان‌دهی و بهینه مصرف کنیم، زیرا رویه کنونی قابل ادامه دادن نیست و نیاز به همراهی مردم دارد.
نوشادی یادآور شد: ایران اکنون حدود ۲۰ برابر سال ۱۳۵۳ انرژی مصرف می‌کند؛ جمعیت دو برابر شده و رفاه هم افزایش یافته است، البته که همه دنیا همین‌طور است، اما شدت و سرانه انرژی در کشور ما چند برابر چین، هند، ترکیه و ژاپن است، درحالی‌که این کشورها انرژی را صرف تولید کالا و محصولات می‌کنند. بنابراین بهینه‌سازی تنها راه است و تنها با خواهش می‌کنم، درخواست می‌کنم و التماس می‌کنم، محقق نمی‌شود.

مقالات محبوب